سلام دوستان این داستانی که براتون تعریف میکنم مربوط میشه به سال 84من وداداشم که اسمش سروش باهم یکسال اختلاف سنی داریم.ما با هم خیلی راحتیم ودوست هستیم.ما دو تا شرکت داریم وتو هر دو شرکت باهم شریکیم مدیریت یه شرکت با سروش مدیریت یه شرکت با من.یه روز رفتم پیشش ودیدم یه سری کارمند جدید گرفته که یکیش خیلی خوشگل بود وخوشتیپ رفتم اطاق سروش ازش پرسیدم این کیه گفت کارمند جدید و امروز اومده سر کار بهش گفتم عجب چیزیه گفت فرشاد کارش نداشته باش تازه طلاق گرفته یکم دپرسه بزا یه مدت دیگه پیشنهاد دوستی بهش بده.منم چیزی نگفتم واون اومدو منو به کارمندای جدیدش معرفی کرد وگفت اقای مهندس برادر و شریک منه واینجا حرفش حکم حرف منو داره و اگه کاری بهتون گفت باید انجام بدید.ازین موضوع چند روز گذشت ومن دوباره رفتم اونجا یکی از دوستای مشترکمون هم اونجا بود دیدم که با سارا خیلی گرم گرفته اومدم اتاق سروش گفتم این بچه کونی اینجا چیکار داره گفت چند روزیه که هی میاد به بهونه های کاری فکر کنم میخواد مخ یکی از اینارو بزنه .منم بهش گفتم که ازش بپرس با کی ریخته روهم چون من زیاد با مهدی راحت نبودم.سروش ازش پرسیده بود وفهمیدم لاشی مخ سارا ریخته تو بادیه .تو دلم گفتم ای لاشی علت اینکه بهش گفتم لاشی اینه که مهدی تریب لاو وازدواج الکی میزاره وطرف میکنه بعد بیخیالش میشه .کار از کار گذشته بود ومن کاری نمیتونستم بکنم وفقط منتظر بودم چون میدونستم که با شناختی که از مهدی داشتم دوستی اینا به یکی دو ماه بیشتر نمیرسه.خلاصه دو ماه گذشت و مهدی لاشی سارا رو کرد و بیخیالش شد. دیدم بهترین موقعیته که بهش پیشنهاد دوستی بدم البته من نمی خواستم فقط بکنمش می خواستم باهاش دوستی کنم چون طلاق گرفته بود خانوادش زیاد کاری به کارش نداشتند برای اینکه از نظر روحی بهم ریخته بود .و منم موقعیت عالی داشتم .یه شب زمستانی بود رفتم شرکت سروش هوا تاریک شده بود البته توضیح بدم که چون حجم کار شرکت زیاد بود کارمنداش اضافه کار اجباری داشتند .خلاصه سارا داشت از شرکت میومد بیرون منم دنبالش اومدم پایین گفتم خانم … شما مسیرتون کجاست گفت چطو گفتم در رابطه با موضوعی میخام باهات صحبت کنم گفت موردی نداره سوار ماشینش کردم وبهش گفتم که من ازت خوشم اومده ومی خام باهات دوست بشم .برگشت گفت بعد از شما من قراره به کی پاس شم .اون فکر میکرد که من از رو نقشه اومدم سر وقتش بهش گفتم که شما قرار نیست به کسی پاس بشی من ازت خوشم اومده ومیخام صبح با صدای تو از خواب بیدار شم وشب باصدای تو بخابم.شمارمو بهش دادم گفت که فکر میکنم ونتیجشو بهتون میگم.من 180 قدمه و76 کیلو وزنمه فوق لیسانس مهندسی دارم چشم ابرو مشکی وسبزه که همه میگن بانمک وجذابی.صبح سعت 7.30 بود که موبایلم زنگ خورد رو تختم بودم که گوشیو جواب دادم بله سارا بود با صدای بچه گانش گفت سلام مهندس من سارام سارا 20 سالش بود گفتم میدونستم زنگ میزنی گفت دوستی من یه شرط داره دوستی بدون سکس .چون من ادمیم زیاد کف سکس نبودم سالی 3 ال 4 بار سفر خارج از کشور میرم واز 17 سالگی دوست دختر داشتم گفتم موردی نداره.خلاصه از اونجا داستان اصلی شروع شد که سارا کارش که تموم میشد میومد شرکت پیشه من .از شرکت سروش تا شرکت من 5 دقیقه بیشتر فاصله نبود و من کارمندام ساعت 5 تعطیل میشن ومن تنها هستم شرکت من یه خونه ویلایی بزرگ بود که یا نیم طبقه داشت و کاملا مبله بود وتمام امکانات رفاهی هم داشت .سارا میومد پیش من وما باهم میگفتیمو میخندیدیم ومن شب میبردم میرسوندمش بدون اینکه حرفی از سکس یا اینجور چیزا بزنیم. چند روزی که گذشت منو بغل میکرد و می بوسید ومنم اصلا سوئ استفاده نمی کردم دوست داشتم خودش بخاد که سکس کنیم واینجوری بیشتر حال میده به من بعداز 20 روز گفت من میخام گواهینامه رانندگی بگیرم بردمش اموزشگاه و ثبت نامش کردم ما هر روز صبح میرفتیم اموزش من ماشینمو تو اموزشگاه پارک میکردیم وسارا رانندگی یاد می گرفت تا اینکه روز اخر امتحانش شد من بردمش امتحان وقبول شد گفتم سارا بریم باهم ناهار بخوریم گفت سرم درد میکنه غذا بگیر بریم شرکت گفتم الان کارمندام هستند نمیشه گفت ی کاریش بکن منم زنگ زدم و هر کدومشونو فرستادم پی نخود سیا اونم چه نخود سیاهی که نتونن تا 5 برگردند تازه اگه بر میگشتند هم مهم نبود چون ما توسوییت پایین بودیم وهیچ دیدی نداشت.مطمئن که شدم همه رفتند اومدیم شرکت ورفتییم سوییت غذا گرفته بودم سارا مانتوشو دراورد وای چه بدنی داشت مانکن قد حدود 170 باربی با موهای فر بلند که من خیلی دوست دارم خیلی بدن زیبایی داشت من همش از رو مانتو دیده بودمش ولی تصور میکردم اینجوری باشه یه شلوار جین ابی تنگ ویه بلیز زمستونی سوراخ های ریز داشت که بدن سفیدش معلوم بود ما غذا خوردیم بعد غذا سارا اومد پیشم رو کاناپه نشست و گفت من سردمه چون از صبح چیزی روشن نبود من خیلی گرماییم گفتم بیا بغلم گرم میشی اومد خودشو چسبوند به من وای بدن سرد اون با گرمای تن من گفت فرشاد تو مثل بخاری میمونی ومن شروع کردم به نازو نوازش کردنش دستشو انداخت دور گردنم ولباشو گذاشت رو لبای من وای چه لبیی گوشتی و خوردنی کلی لب گرفتیم یواش یواش گوششو وگردنشو خوردم دیدم خوشش اومد رفتم سروقت سینه هاش بلیزشو دادم بالا دیدم بدنش مثل برف سینه های درشت 80 وسفت سوتینشو دادم بالا وای سینه سفید با نوکای صورتی خیلی ناز شروع کردم به خوردن که عصبانی شد و بلند شد بلیزشو داد پایین ورفت سمت مانتوش گفتم عزیزم چی شد گفت دیدی همه مردا فقط میخان بکنن وتو هم میخاستی فقط بکنی منم عصبانی شدم وگفتم فکر کردی من کیم فکر کردی من کف کسم من اراده کنم عالمو ادمو میکنم کارمندام از خداشونه من بکنمشون اونوت تو فکر میکنی من فقط بخاطر سکس باهات دوست شدم ما تقریبا یه ماه که باهمیم اصلا من صحبت سکسم کردم ؟اگه سینه هاتو خوردم گفتم شاید دوست داری و…… رفتم نشستم رو کاناپه اومد سمتم نشست بغلم وشروع کرد به بوسیدن من ولب تو لب دست منو گرفت گذاشت رو کسش ولی از رو شلوار شروع کردم به خوردن لبش ومالیدن سینه و کسش وای بلیزشو در اوردم سینه هاش زد بیرون مثل کسایی که سیلیکون میزارن ولی طبیعی از زیر شلوار دستمو کردم تو کسش خیس خیس شده بود اه ونالش همه جا رو برداشته بود بغلم کردو گفت فرشاد دوست دارم و میخام گفتم چی میخای گفت کیر تو لباسامو در اوردم کیرمو کی دید گفت این منو جر میده چون من کیرم خیلی کلفته وسکس قویی هم دارم راحت 3 الی 4 ساعت میکنم شروع کرد با لبای خوشگلش کیرمو خوردن خیلی خوب میخورد وقتی کیرم کاملا بزرگ و درشت شده بود گفت بزار توش من دارم میمیرم گفتم حالا کجاشو دیدی یه اینه قدی بزرگ رو دیوار کار شده بود دستاشو گذاشت رو اینه از پشت گذاشتم توکسش خیلی تنگ بود ولی انقدر ابش اومده بود راحت رفت تو چشاشو از تو اینه میدیدم وقتی گذاشتم توش از حال رفت و خمار شد میگفت قربون کیر کلفتت من چه خری بودم که ازاین کیر یه ماه بی نصیب بودم وایییییییییییییییییییی اییییییییییییییییییییییی وداشت حال میکرد پوزیشن ها ی مختلفی باهم سکس کردیم وداشت میمرد ولی خوب بلد بود بده من وقتی میکردمش با چوچولش بازی میکرد من چون نزدیک یکی دو ماه بود سکس نداشتم ابم زود اومد تقریبا نیم ساعت داشت که میومد گفتم سارا بریزم توش گفت واییی نه من قرص نمی خورم گفت میخام ابتو بخورم اولین باری بود که یه نفر ابمو میخورد وقتی داشت میومد از کسش کشیدم بیرون شروع کرد به ساک زدن ابم داشت میومد تجربه جدیدی بود داشتم میمردم پایان ابمو خورد نمی تونستم سر پا وایستم رو تخت ولو شدم اومد پیشم دراز کشیدیم چون ازصبح بیرون بودیم خیلی خسته شده بودیم خابیدیم وبعد یکم باهم لاو اسلیپ کردیم وبردم رسوندمش خیلی حال کردیم ما باهم دوست موندیم تا سال 89 وکلی با هم مسافرت چه داخل ایران چه مسافرت خارج ازکشور رفتیم تا اینکه سال 89 ما باهم حرفمون شد و الان هم باهم دوستیم وتماس داریم وهمدیگرو میبینیم ولی مثل دو تا پسر من کلی خاطره دارم ازش اگه خوشتون بیاد و نظر بدین براتون می نویسم چون هرسری که ما با هم بودیم با قبل فرق داشت. هرکسی میتونه نظر بده ولی شان وشخصیت خودشو حفظ کنه با فش دادن به کسی خود کسی که فش میده بی شخصیت میشه نه اونی که بهش فوش میدننوشته farshadirani
0 views
Date: November 25, 2018
کیر خر رستم تو گوشات بچه جلقی.خوب حالا که جلق زدی پاشو برو کونت رو بده عمو جون