سلام این داستان مربوط میشه به دو سال پیش قبل ازدواجم من با خانمم شیوا تو یه شرکت همکار بودم شیوا مسئول روابط عمومی شرکت بود و من به قول معروف آچر فرانسه شرکت یه شب شیوا بهم اس داد یکی از بچه های شرکت شمارتونو می خواست بدم بهش هر چی گفتم کیه نگفت منم گفتم نه و تموم شد از اون شب هر شب بهم اس می داد و درد دل می کرد این جریان گذشت و ما با هم بیشتر آشنا شدیم و من پیشنهاد ازدواج دادم بهش ، بعد از کلی حرف قبول کرد ، روز ولینتاین ازش دعوت کردم بیاد و قبول کرد دوتامون مرخصی گرفتیم و رفتیم خونه یکی از دوستا من به اسم کوروش بعد از نشستن و حرف زدن و رد بدل کردن کادو ها بلند شدم یه قلیان گذاشتم که بکشم کنارش گفت منم میکشک اولش تعجب کردم چون خیلی تو اداره خشک و سرد بود بهش گفتم پاشو لباساتو در بیار تا راحت تر باشی پس بلند شد و مانتو شو که در آورد یه تاب سفید مشکی ناز پوشیده بود که سینه هاش زده بود بیرون داشتم دیونه می شدم اونم گفت پس تو هم پاشو لباستو در بیار گفتم من زیر شلوار به جز شورت چیزی تنم نیست گفت پاشو اشکال نداره دیگه زنتم دیگه راحت باش منم از خدا خواسته نشستم کنارش همینطور که قلیون می کشیدیم و حرف می زدیم دیدم یهو دستش رفت رو سینه هام و گفت جانم مو نداری بعد شروع کرد بازی با سینه هام دیگه داشتم میترکیدم منم دستم بردم لای پاهاش داغ داغ بود گفتم شیوا مگه من شوهرت نیستم گفت چرا گفتم پس پپاشو شلوارتوتم در بیار گفت خودت در بیار وقتی شلوارشو از تنش در آوردم شرتش خیس خیس بود گفتم ای ناقلا گفت داود دیگه طاقت ندارم بیا روم سریع رفتم روش و شروع کردم به خوردن لباش یکم که لباشو خوردم گفت می خوام کیرتو بخورم گفتم مال خودتته خانومم شروع کرد به خوردن چه حرفه ای تا ته میکرد تو دهنش پرسیدم تا حالا سکس داشتی گفت نه گفتم از خوردنت معلمومه گفت عاشق فیلم سوپرم اونحا یاد گرفتم خواستم منم براش بخورم که نذاشت گفت بیا روم کیرم گذاشتم لای پاهاش و شروع رکد به خوردن سینه هاس من چه لذتی داشت بعد گفت بکن توش گفتم مگه تو دختر نیستی گفت نه چون خیلی داغ بودم دیگه نفهمیدم و کردم تو به زور رفت تو از بس تنگ بود چقدر داغ بود بود پسر خلاصه همینجور که داشتم میکردم دیدم کیرم خونی شد حول کرده ب.دم پرسیدم این چیه خندید و گفت دیگه راستی راستی زنت شدم خیلی اعصابم خرد شد بود گفتم احمق چرا دروغ گفتی اومد نشد بعدش چی گفت تو دیگه مال منی باید بشه و منو دوباره کشوند رو خودش گفت بکن دارم میترکم شروع کردم به کردن چون قبلش ترا خورده بود آبم نمیومد سه بار ارضا شد و مال من نیومد فکر میکرد من کمرم اینقد سفته خیلی خوششش اومده بود خلاصصه بعد از کلی کردن آبم اومد و گفت حتی یک قطرشم نمی خوام از دست بدم بچه آیندمه گفتم دیونه شدی گفت نه بریز تو دهنم خیالیم راحت شد آبم که اومد همشو ریختم تو دهنش اولش بعدش اومد ولی وقتی خوردش از مزش خوشش اومد از اون ماجرا هفته ی یکبار می رفتیم خونه کوروش و سکس می کردیم تا این که بلاخره خانوادمو رای کردم که برن خواستگاریش و الانم روزی سه بار ما باهم سکس داریم و من که ازش سیر نمیشم و رومانتیک داریم زندگی می کنیم.نوشته سرو تنها
0 views
Date: November 25, 2018