سلاممن امیرم 38ساله این داستان را که میگم بر میگرده به 16سال پیش که من22ساله بودم اون موقعه خیلی جلق میزدم با 2سه تا دخترم دوست بودم اما یه دختر خاله داشتم که از 100متری نگاهش میکردی ابت می امد من با این دختر خالم از بچگی با هم بزرگ شدیم درواقع هم بازی یه دوران کودکیم بود من یه کم بزرگ شدم رسیدم به سن 18سالگی به اون نظر پیدا کردم اما چون مثل خواهر بود برام اصلا روم نمیشد بش بگم اما داشتم از درون داغون میشدم هر موقع که باهم بیرون میرفتیم من به اون که نگاه میکردم انگار دارم میمرم هی خودم را با جلق خودم راضی میکردم اما انگار نمیشد هر موقعه که بادوستام میرفتم بیرون فیلم میذاشتن نگاه میکردیم اما من هر موقعه که فیلم نگاه میکردم یاد اون دختر خالم میفتادم اما چه میشه کرد روم نمیشد چنبارم رفقا گفتن بیابریم کس جور کردیم اما من فقط دلم با دختر خالم بود.تا این که روزی را که میخواستم فرا رسید [اخه دختر خالم اون موقع تازه دانشگاه قبول شده بود]بنابراین خالم گفت امیر جان این راضیه را میبری دانشگاه ثبت نام کنه؟[اسم دختر خالم راضیه بود تازه باباش هم تو یه تصادف ازدست داده بود]منم از خدا خواسته گفتم باشهراضیه هروقت با من می امد خیلی سنگین بود اما این دفعه نه خیلی راحت بود حتی اون راضیه ای که هیچ وقت به از لوازم ارایشی استفاده نمی کرد این بار خودش را جوری ارایش کرده بود که انگار یه فرشته روی زمینه.من نزدیک بود غش کنم اما خودم راکنترل کردم واز توی ماشین بیرون نیومدم همون جوری با خالم احوال پرسی کردم دختر خالم وسایلش راگذاشت صندوق امد جلو کنار من نشست منم باش احوال پرسی کردم تا دانشگاه اون یه 2روز را ه بود منم خیلی باش حرف زدم خیلی خاطره از دوران بچگی براش گفتم وکلی میخندید وهردفعه که میخندید کیر من سفت تر میشد تا این که متوجه شدم فهمیده که من شق کردم اما به روی خودش نمیاره من با خودم میگفتم که پسر چرا زور کنش نمیکنی یه جا وایسا بتپون تو اون قمبل نازش اما من خودم را کنترل کردم تااین که رسیدیم به یه قهوه خونه وبرای خوردن ناهار پیاده شدیم ناهار را خوردیم سراغ یه مسافر خون گرفتیم که شب اونجا باشیم گفتن 100مت جولو تر یه هتل بین راهیه ماهم رفتیم به سمت .به هتل که رسیدیم پیاده شدیم رفتیم تو هتل من گفتم که اقا 2تا اتاق بدین به ما یه هو دختر خالم گفت نه امیر یه اتاق 2تخته میگریم از این حرفش فهمیدم که خودش میخواد منم گفتم باشه اما صاحب هتل شک کرد فکر کرد که من اون دوست هستیم و یه جوری نگاه میکردبه هر حال هر طور شده بود اتاق را گرفتیم ورفتیم برای استرا حت من خواستم لباس عوض کنم اون بیرون نرفت ومن مجبور شد جلوی اون عوض کنم و داشتم از خجالت اب میشدم و اونم زیر لب میخندید واون خواست لباس عوض کنه من رفتم زیر پتوتا اون خجالت نکشه اما ازیر پتو نگاه میکردم از اون که فکرش را میکردم خیلی بهتر بود یه پوست برنزه ویه کون گنده و یه سینه که اصلا نمیتونم وصف کنم خلاصه شق کرده بودم یه هو دیدم دختر خالم یه تاپ با یه شلوارک پوشید دیگه داشتم سنگ کوب میکردم گفتم بزار برم حموم تاشاید بهتر شدماما نتونستم از اون کون خوشگلش بگذرم امد کنارم نشست گفت جک با حال نداری گفتم چه جوکی میخوای گفت هرچی منم گفتم بهترین فصته 6تا جوک سکسی براش خوندم دیدم خجالت کشید منم دیگه نخوندم گفتم میرم حموم گفت میخوای مشت و مالت بدم منم داشتم میمردم ولی به هر حال گفتم اره چرا که نه.اونم امد به مشت ومال دادن منم گفتم بذاره بره رونم را هم مشت ومال بده بلکه شهوتی بشه اونم رفت پایین ودستش خورد به کیر شقم چیزی نگفت ورونم را مشت ومال داد منم گفتم تو هم میخوای مشت ومالت بدم گفت اره من از خدا خاسته به جای این که مشت و مال بدم داشتم میمالوندمش تا متوجه شدم داره حال میکنه من ادامه دادم گفتم راضیه میایی به یاد قدیم خاله بازی کنیم گفت اره گفتم باشه من شوهر تو خانم من از جام بلند شدم مثلا ازدر بیام ازدر که امدم یه بوس ازش گرفتم ورفتم روی تخت خوابیدم امد چای اورد من دوباره گفتم خانوم یه بوس میدی خیلی حال داد این دفعه از لبش بوسه 2ثانیه ای برداشتم دیدم چیزی نگفت خودم را بهش چسبیدم ودوباره بوسش کردم وداشتم یواش یواش دستم را به سینه هاش میزدم تا این که سینه هاش را تو دستام حس کردم دیدم خندید فهمیدم شهوتی شده من یه لب طولانی گوفتم وبادستام داشتم سینه هاش را می مالوندم تا این که از روی شلوار دست زدم به کسش دیدم بازم داره میخنده منم چیزی نگفتم ودوباره لب گرفتم ودیدم اونم داره دست میزنه به کیرم من خوشحال شدم لباسش را در اوردم دیم یه سوتین گل گلی داره کرستش را هم در اوردم وشروع کردم به میک زدن سر پستونش دیدم داره حال میاد بعد دوباره لب هاش را میکزدم دیدمن چه طعمی داره گفتم اگه لبت این طعم راداره کست چه طعمیه چیزی نگفت دیدم داره شلوارک من را میکشه پایین گفتم ای جان دید کشید پایین و اول یه کم با کیرم بازی میکرد و میگفت جون چه کلفته منم حال میکردم بعد 10دقیقه ساک زدن دیدم گفت حالا نوبت توه منم شلوارش رادر اوردم ودیدم یه شرت توری پوشیده شرتش رتش راهم در اوردم دیدم یه کس تپل داره که موهاشم زده کلی حال کردم با دیدن ای کس به این قشنگی وشروع کردم به خوردن کسش دیدم داره حال میاد منم ادامه دادم تا 15داشتم کسش را میخوردم تادیم با یه لحنی داره میگه بسه بسه فهمیدم داره ارضاع میشه منم بس کردم ولباسم را در اوردم وراضیه را انداختم روی تخت وکیرم را به کسش مالوندم دیدم داره هی جوووووووووووووون جووووووووووووووون میکنه دیدم یه هو کیرم را کرد تو کونش و میگفت جلو عقب برو منم اینقدر صفت کردمش که گشاد شد فکر کنم امدم بکنم تو کشس دیدم که کسش دیگه کاملا خیس شده وگفت بکب دیگه منطزر چی هست منم با اب کسش کیرم را خیس کردم خواستم بکنم تو کونش گفت نه کس حال میده و مخوام ارضا بشم منم گفتم با شه یه زره که کردم تو کسش یه جیق زد گفتم جیق نزن ابرومون میره گفت باشه یه چند ثانیه صبر کردم تا درد یادش بر واین دفعه تا دسته کردم توش دیم داره خون میاد به دختر خالم گفتم چیزی نگفت دوباره گفتم این دفعه گفت تو فقط سفت بکن کارت نباشه منم گفتم باشه وافتادم روش به تلمبه زدن داشت ابم می امد گفتم ابم داره میاد بریزم تو کست گفت نه بده میخوام بخرم گفتم با شه در اوردم دیدم داره تند ساک میزنه تا یه هو اب ریخ تو چشم و دهن و دماغش گفت بایدوباره بکن منم دیگه جون نداشتم نداختم روی تخت و خودش شروع کرد به تلمبه زدن و میگفت اخهههههههههههه واییییییییییییییی چه درررررررررردی داره چه گوهی خوردم این را که گفت انداختمش روی تحت دیدم داره میگه داره میاد منم منظورش را نفهمیدم وتلمبه میزدم تا دیم یه اخ بلند کشید وبن ما را خیس کرد فهمیدم ابش امده یه 20دقیقه کنار هم لخت روی تخت خوابیده بودیم وهنوز کیرم شق بود گفتم من برم حموم گفت نه یه لحظه صب کن منم وایستادم ودیدم امد طرفم ویه لب گرفت وگف خیلی تشکر که من را ارضا کردی که بازم احتیاج داشتی بگو خجالت نکش بعد یه لب کرفت وکیرم را بوس کرد و رفت روی تخت منم رفتم دوش گرفتم امدم .این داستان عین حقیقته امید وارم خوشتون بیاد اگه خوشتون امد تو نظر هابگید تا داستان بقیه سکس هام را هم براتون تعریف کنمنوشته امیر
0 views
Date: November 25, 2018