سلام من علی هستم وخانمم مینا ما هر دو ۳۰ساله هستیم داستانمون از اونجایی شروع شد که من زیاد تو سایت سایت داستان سکسی میگشتم و داستان و عکس سکسی میدیدم و شهوتی میشدم و بعد سر مینا خالی میشدم یه سری موقع سکس از مینا پرسیدم که دوست داری با کس دیگه ای سکس کنی که جوری جوابمو داد که خفه شدماون شب گذشت و ما چند وقت بعد رفتیم شهرستان با پدر خانومم اینا اونجا پدر خانومم اینا خونه دارن و همگی اونجا میموندیم خلاصه بعد چند روز اونجا موندن دیدم که باید یه حرکتی بزنم دارم اذیت میشم بعدش رفتیم برا گشتن که تو راه با مینا حرفای سکسی زدم دیدم که عکس العملش عادیه بعد بهش گفتم که یه سوال میپرسم راستشو بگو و مطمعن باش که من ناراحت نمیشم که گفت بپرس و دوباره ازش پرسیدم که دوست داری باکسی به غیر از من سکس کنی که یه هو گفت ناراحت نمیشی که گفتم نه بگو بهم گفت بعداز بار اولی که ازم پرسیدی هی به این سوالت فکر میکردم و حشری میشدم الانم بهت میگم که آره دوست دارم ولی چه فایده ما که دستمون به جایی نمیرسهگذشت رفتیم بیرون و نهار خوردیمو تفریح کردیمو بعد توراه برگشت که یه جاده خیلی خلوت بود ازش پرسیدم مینا جوابی که دادی جدی بود که گفت آره و که یهو کیرم راست شد و دست انداختم رو سینه هاش و بازی دادم و دست گذاشتم رو کسش و بازی دادم و رفته رفته در حال رانندگی سینه هاشو در آوردم و شلوارشم کشیدم پایین و شروع کردم مالیدن کس و سینه هاش بعد از ارضا شدنش دست انداخت کیرمو در آورد و شروع کرد ساک زدن منم از ترس اینکه پدر خانومم اینا نبینن پشت سرشون آروم با فاصله میرفتم مینا جوری داشت ساک میزد که تخمام داشت از کیرم میزد بیرون خلاصه بعد یه ساک زدن حسابی آبم اومد و پر کرد تو دهنش و یه دستمال برداشت ریخت تو دستمالو انداخت بیرون و گفت خیلی حال داد از اون ماجرا دوسال گذشت و ما همیشه موقع سکس فانتزیمون شده بود سکس سه نفره و ضربدری که همیشه مینا میگفت پس چی شد میگفتی یکی رو میاری منو بکنه که میگفتم صبر کن تا اینکه شب هفتم محرم تو سایت سایت داستان سکسی با یه تاپیک رو به رو شدم که که چشمم رو گرفت که نوشته بود بچه کونی که عشقم ازش سیر نمیشه رفتم توتاپیک دیدم واقعا سیر شدنی نیست رفتم تو پروفایلشون دیدم دنبال زوج واسه موازی و ضرب هستن پیام دادم اهل ضرب هستید که جواب فرستادن که اگه زوجید آی دی بده که منم آیدی دادم و شروع کردیم به ارسال عکسو چت واسه اینکه ثابت کنیم زوجیم که بعدش تو پارک قرار گذاشتیم همدیگرو ببینیم واسه آشنایی بیشتر ولی بعد پیام داد که مهمون داریم نمیتونیم بیایم ساعت حدودا یازده شب بود که پیام دادم مهموناتون نرفتن که گفت نه و بعدش یه پیام داد که فکر نکنم تو بتونی جواب کس منو بدی گفتم چرا گفت کیرت کوچیکه منم گفتم مهم اون حسبه که موقع سکس به طرفت میدی بعد گفت ما اولش برا موازی اوکییم مشکلی نداری آدرس بده بیایم که آدرس دادم اونا هم گفتن تا ساعت یکونیم میرسیم که ساعت یکونیم پیام اومد ما جلو دریم درو باز کن از پنجره دید زدم دیدم آره دو نفر جلو درن تو دل خودم و مینا آتیش به پا شده بود یه ترسی داشتیم چون اولین بارمون بود خلاصه اومدن بالا و سلام و احوالپرسی و دست دادن نشستن و چایی آوردیمو شروع کردن به صحبت کردن که چجوری شد که به اینجور رابطه ها علاقه مند شدید که همون داستان بالا رو بهشون گفتم و بعد چایمون رو خوردیمو پسرم که ۶ سالشه بیدار شد مینا رفت بخوابونتش که نمیخوابید اومد گفت که نمیخوابه من رفتم و خلاصه خوابوندمش و جا انداختیم و رها و احسان دوتا دوست جدیدمون با هم و ما هم با هم شروع کردیم به لب و مالش بازی زنارو لخت کردیمو خودمونم لخت شدیم و شروع کردیم لیسیدن کس زنامون بعد من به مینا گفتم بیا ۶۹بشیم و بعدش بلند شدیم یهو احسان دست انداخت کس مینا رو مالوندن و منم سینه رها رو گرفتم و مالیدم بعد به احسان گفتم بیا مینارو بمال که از رها اجازه خواست و رها هم گفت باشه و جابجا شدیم و من شروع کردم از گردنو گوش و سینه و همه جا لیسیدن تا رسیدم به کوسش و لیس زدم و زبون میکردم تو کسش که خیلی حال میداد هم به من وهم به رها از آهو اوه رها معلوم بود بعد رفتم بین پاهاش سر کیرم رو گذاشتم روی کوسش و آروم فشار دادم رفت تو انور هم احسان بعد از عشق بازی کیر کلفتش که از واسه نم نیمی کلفتر بود کرد تو کس مینا دیدم مینا دیگه تو این دنیا نیست داره تو آسمونا سیر میکنه منم که کم از اون نداشتم یه کس خوشتراش زیر کیرم بود و داشتم میکردمش و در گوش رها میگفتم خیلی جیگری اونم میگفت خیلی خوب میکنی حدود نیم ساعت کردمش که داشت آبم میومد بهش گفتم داره میاد یه کم صبر کن که کشیدم بیرون و شروع کردیم به نگاه کردن مینا و احسان که مینا به احسان میگفت محکم بکن مینا ۳بار ارضا شده بود ولی ما سه تا نه بعدش جا به جا شدیم و من مینارو و احسان رها رو شروع کردیم به کردن که بازم مینا ارضا شد ولی ما نه که دیگه منم ارضا نمیشدم دیگه خسته شدیم رها و احسان گفتن ما نمیشیم حواسمون به شما میره نمیشیم دیگه بسه خلاسه پاشدیم و نشستیم و بعد اونا لباساشون رو پوشیدن و رفتن و من دوباره مینارو کردم که بازم ارضا شد ولی من نشدم که بهش گفتم سگی وایساد و آروم گذاشتم تو کونش و یواش یواش تلمبه زدم که دیگه راش باز شده بود تلمبه هامو تند تر کردم که دیدم داره آبم میاد که همونجوری ریختم تو کون مینا و دراز کشیدم رو زمین که داستان سکس ما اینجوری تموم شد بعدش از مینا پرسیدم چطور بود که گفت خوب بود و گفت فکر نمیکرد که همچین تجربه ای رو داشته باشیمنوشته علی
0 views
Date: December 30, 2018