سلام من یه هفته ست که با این جا آشنا شدم.فک کردم جای خوبی واسه گفتن چیزایی که تا حالا به کسی نگفتم باشه. من اسمم فاطمه ست و توی یه خانواده خیلی مذهبی زندگی میکنم.و چیزی که میخوام بگم از اینجا شروع میشه که یه روز که تو خونمون هیئت بود و خونمون خيلي شلوغ شده بود و منم فردا امتحان داشتم رفتم خونه خاله م اينا آخه خونشون تقريبا جفت خونه ي ما بود .كتابامو گذاشتم تو حال و همون جا شروع کردم به درس خوندن اون موقع پیش دانشگاهی بودم یه ساعتی درس خوندم که یهو دیدم یکی کلید و چرخوند اومد تو منم روسری مو محکم بستم و دامن بلندی که از هیئت تنم مونده بودو مرتب كردم تا پاهام معلوم نباشه.. در که وا شد دیدم پسر خاله م با قد بلند و هیکل ورزیده و چشمای عسلیش و یه لباس تقریبا خاکی اومد تو فهمیدم تازه از سر کار اومده.همینطوری نگاش میکردم که با لحن جدی و مغرورانه ش گفت بلد نیستی به بزرگترت سلام کنی منم سلام کردم و دوباره مشغول درس خوندن شدم اونم رو مبل ولو شده بود و چشماشو بسته بود یکمی نگاش کردم که یهو چشاشو وا کرد ؛پاشو یه چایی واسم بیار .منم بلندشدم چایی و بهش دادم و دوباره نشتم پای درس .تلوزییون و روشن کرد وگفت برو طبقه بالا درس بخون دارم تلویزیون میبیینم حواست پرت میشه. طبقه بالای خونشونم اتاق خودش بود منم ناچار وسایلمو جمع کردم رفتم بالا.موقع درس همش بهش فکر میکردم نیم ساعتی گذشت در اتاق واشد .برگشتم چیزی که تا حالا ندیده بودم و دیدم پسرعمه م بدون لباس باسر شونه و بازوهای خوش تراشش که یه حوله هم دور کمرش بود تا دیدمش گفتم وای تو چرا اینجوری . اومد تو رفت طرف کمد لباساش گفت ببخشید که لباسام اینجاس منم سرم و انداخته بودم پایین .پشت به من کرد و حوله حموم و از دورش برداشت منم زیر زیرکی نگاش میکردم .شورتش و پوشید حالا دیگه نیم رخ ایستاده بود.یه شرت سفید تنگ که برجستگی کیرش از پشتش کاملا معلوم بود منم که تا اون موقع حتی یه بارم این وضعیت و ندیده بودم کنجکاوانه به کیرش نگاه مبکردم که یه هو روشو بهم کرد منم که تو عالم خودم بود همچنان خیره مونده بودم که گفت به چی نگا میکنی ؟ و یه لبخندی زد از خجالت داغ کرده بودم و سرم و انداختم پایین سرم و با دستش گرفت بالا و لباشو به لبام نزدیک کرد نفساش بهم میخورد دیوونه میشدم تو چشمام خیره شد و بعد چشماشو بست و کل لبامو گذاشت تو دهنش منم اولش مقاومت کردم و گفتم نه برو خواهش میکنم ولی از خدام بود. کنارم دراز کشی روسری مو دراورد دستشو گذاشت لای موهام ولبامو میخورد بعد گردنم و گوشمو خورد نفساش بلند شد.منم که اولین باری بود که یه پسر بهم انقد نزدیک شده آب کسم همینطور میومد و صدای نالم همه اتاق و گرفته بود .پسر خاله هم که دیگه اومده بود روم کیرش از پشت شورتش همچین سیخ و محکم شده بود که فکر کردم کسمو پاره میکنه من زیرش بودم و از شدت حشر داشتم جیغ میزدم اونم جلو دهنم و گرفت و گف هنوز که کاری نکردم .. دیگه داشتم دیوونه میشدم چون هم خیلی خوب کارش و انجام میداد همینکه خیلی هم دوستش داشتم .از روم بلند شد و بلوزم و دراورد من یه سوتین مشکی پوشیده بودم که با بدن سفیدم تضاد قشنگی داشت .سوتینم و باز کرد گفت وااای جووووون چه سینه های کوچولو نازی داری معلومه که دست نخورده ست و بعدم کل سینه مو گذاشت تو دهنش ک نوک صورتیش که سیخ شده بودو گاز میگرفت.بعدکه تا دلش خواست سینه هامو خورد و با دستاش لمسشون کرد .دامنم و از تنم دراورد باسنم انقد بزرگ بود که به زور از تنم درمیومد.وقتی کونم و دید داشت دیوونه میشد میگفت حیف این کون خوشگل و خوش فرم که زیرلباش بمونه کونم و مالید و انگشت کرد .منم که کسم خیس خیس بود و خیسیش از شورتم زده بود بیرون دیدو گفت حسابی خودتو خیس کردی منم که نای حرفیدن نداشتم یهو دست گذاشت شورتمو دراره یه جیغ بلند کشیدم که نه خواهش میکنم اینکارو نکن …که گفت من دوستت دارم و تورو واسه همیشه میخوام .پس تاآخرش مال خودم میمونی منم با این حرفاش آروم شدم. شورتمو دراورد و کیرش و میذاشت لای کسمو و بالا پایین میکرد منم ارضا شده بودم اما اون نه همینطور بالا پایین کرد که یهو سر کیرش رفت تو کسم که لیز لیزی بود چنان جیغی زدم که گفتم الان کل هیئت ميان بالا.اونم جلو دهنم و مي گرفت که بیشتر از این آبرو ریزی نکنم گفت اگه میخوای واسه همیشه مال من شی آروم باش و محکم سر کیرشو فرو کرد تو کس و من یه آن برق از چشمام پرید .پرده م پاره شده بود و خیلی م درد داشت اشک تو چشام نشست از شدت درد. با دستمال خونی که اومد وپاک کرد و شروع به تلمبه زدن کرد .انقد زد تا آبش که داشت میومد کیرش و دراورد و آبش ریخت روی کسم .. بعدشم افتاد روم و همدیگرو بغل کردیم. بعدشم زود لباس پوشیدن چون دیگه آخرای هیئت بود. الانم 2سال گذشته نا هنوز ازدواج نکردیم چون من باید درسمو تموم کنم البته یه جورایی نامزد به حساب میایم و همه میدونن که قراره ازدواج کنیم و اسممون رو همه امیدوارم همتون یه سکس با عشق و تجربه کنید.نوشتهفاطمه
0 views
Date: November 25, 2018