سلام. این اولین داستانی هست که می نویسم امیدوارم خوشتون بیاد. قسم میخوردم کلمه به کلمه این داستان عین واقعیت هست. اصلا خوشم نمیاد مثل بعضی ها در این سایت وقتمو برای داستان بذارم. اینو بگم من تا قبل ازدواجم با هیچ دختری سکس نداشتم چون خوشم هم نمیومد.ماجرا از این قراره که من سال 1386 با دختری که نمیشناختمش و خانوادم معرفی کردند عقد کردم (که خود نوع عقد کردن ما خودش یک خاطره طنز به حساب میاد) من یک شهر زندگی میکنم و اون و خانواده اش یک شهر دیگه که با اتوبوس 4 ساعت زمان میبره. خلاصه من پنجشنبه و جمعه های هرهفته میرفتم اونجا و میدیدمش. خیلی دوستش داشتم و نمی دونستم چه آینده ای در انتظارمه. شب هایی که پیشش بودم خیلی سرد کنارم میخوابید (با فاصله تقریبا) خودم شک کرده بودم که چرا اینطوری میکنه. گذشت تا اینکه یکروز زنگ زد و گریه زاری کرد که تو کمدش چیزی پیدا کرده که مامانش گذاشته براش گفتم چی ؟ گفت روم نمیشه بگم تقریبا حدس زدم چیه ولی خواستم مطمنا شم. گفت کاندوم مامانش هم مثل خودش الاغ بود. آخه تو دروان عقد کسی از جلو نمیذاره خلاصه با گریه زاری گفت بهنام من اهل این کارا نیستم من هم میدونستم همیشه اینطوری نمیمونه سعی کردم پای تلفن آرومش کنم و وقتی اولین بار بعد این تلفنش رفتم پیشش اولین سکس ما هم اتفاق افتاد وقتی شب کنارش خوابیدم بغلش کردم و حس کردم بدجور شهوتی شده. منم بلافاصله وارد عمل شدم و از روی لباسش سینش رو مالیدم. بعد کم کم تیشرتش رو دراوردم و سوتینش رو هم باز کردم و سینش رو خوردم تا حسابی حشری اش کنم. و بعد رفتم سراغ شلوارش که اجازه نداد درش بیارم که بعد فهمیدم موهای کسش رو نزده بلاخره راضیم کرد اون شب بیخیال شم تا فردا بره حموم فردا شبش دوباره شروع کردیم. وقتی شلوارش رو دراوردم و اولین کس زندگیم رو دیدم حیف که نمیشد کیرمو توش بذارم. (و بهتر که نذاشتم) کونش هم که اجازه نمیداد حتی دست بزنم مجبور شدم به همون لاپایی اکتفا کنم بعدها کم کم وقتی دید کسش رو میخوردم اونم ساک میزد. منم چند باری کیرمو تو کونش کردم که از درد گریه زاری میکردم منم چون عاشقش بودم کیرمو درمیاوردم.شب هایی که پیشش بودم همین روند ادامه داشت. تا این که یک شب گفت قبل ازدواج با برادر یکی از دوست هاش دوست بوده و عاشق هم بودن من خشکم زد شهر به اون کوچیکی که اونا زندگی میکردن چطور همچین چیزی ممکنه ؟ به هرحال شماره اون پسرو ازش گرفتم و زنگ زدم و گفتم دست ار سر خانمم بردار دیگه و اونم قبول کرد (که دروغ بود). بعها فهمیدم داره بهم خیانت میکنه و وقتایی من پیشش نیستم با تلفن باهاش در ارتباطه و وقتی من پیششم رفتار سردی با من داره. بعد 3 سال عذاب کشیدن طلاقش دادم حتی یک سکه هم مهریه ندادم چون گناهی مرتکب نشده بودم و رومانتیک دوستش داشتم و اون بود که بهم خیانت کرد. الانم 2 سال از طلاق میگذره و خیلی خوشحالم که جدا شدم ازش و تصمیم دارم دیگه هیچوقت با هیچ دختری ازدواج نکنم چون همه دخترا کثیف و پست هستن.امیدوارم خوشتون اومده باشه نوشته بهنام
0 views
Date: November 25, 2018