سلام من اسمم سهیله 25 سالمه 187 سانتی قدمه 71 کیلو وزنم رنگ پوستم سبزه بسیار روشن و یه جورایی خوشکلو تو دل برو نه جانم خالی نمیبندم واقعیته و اینم بگم تا حالا نشده دست رو دختری بزارم نتونم مخشو بزنم خب بگذریم یه سال و دو ماه میشه با عشق زندگیم یعنی سهیلا ازدواج کردم و یه پسر دارم که الان سه ماهشه البته اینم بگم من تو زندگیم مرد متعهدی بودم و هیچ وقت به همسرم خیانت نکردم واین داستانهایی که براتون میخوام تعریف کنم همه مربوط میشه به دوران قبل از ازدواجم. اهل استان هرات افغانستان هستم. من از همون بچگی تو خط سکس و این حرفا بودم بچه که بودم (حدودای 5- 6 ساله با دختر همسایه ها و فامیلا به بهونه بازی حال میکردم که یه بار پدرم من و با دختر داییم گیر اورد جاتون خالی یه دست کتک مشت از باباهه خوردیم و اون اولین و آخرین کتکی بو د که از باباهه خوردیم البته اون زمونا چیزی هم نمیفهمیدم فقط در حد مالوندن دودولم به کس دخترا. تا اومد بزرگتر شدیم تو ده سالگی اولین فلم سکس و دیدم از اون به بعد کم فهمیدم دنیا دست کیه و بهشت کجاست البته اون زمان دخترا که پا نمیدادن نه که خیلی بچه بودیم ولی وقتی بزرگتر شدیم کم کم جق و بعضی وقتا بچه بازی خیلی وقتا یه همکلاسی داشتیم به اسم میلاد با بچه ها اون و میکردیم که البته تو این خاطره ای که میگم میلاد نقش بسزایی داره. البته من مدت کمی میشه با سایتهای داستهان سکسی آشنا شدم و تصمیم گرفتم خاطراتم و واستون تعریف کنم البته چون اولین باریه که میخوام یه چیزی شبیه داستان بنویسم شاید زیاد خوب از آب در نیاد ولی در آینده قول داستانهای بهتری رو بنویسم. خاطره ای که میخام براتون تعریف کنم مربوط میشه به هشت سال پیش زمانی که تو ایران بودم و کلاس دوم دبیرستان ما خونمون اون زمونا ورامین بود اون زمانا تنها حالی که میکردلم این بود که فیلم سکس و جق و بعضی وقتا بچه بازی وبیشتر موافع میلاد همکلاسیمو میبردم البته میلاد یه خواهر داشت که چند دبعه پیشنهادشو بهم داده بود اما از اونجایی که او جنده لاشی بودو من خیلی از ایدز میترسیدم میگفتم نه خودت بسی آخه یکی از فامیلامون از ایدزی که تو یه سفر اروپایی گرفته بود مرد. ((((خدا رفتگان شمارو هم رحمت کنه)))).میلاد تو اینخور مسائل خیلی هوامو داشت خب منم هواشو داشتم ازش محافظت میکردم و روش مصرف میکردم.یه روز میلاد بهم گفت آره یه دختر همسایه دارن که تازه از همدان اومدن ورامین گفت فقط از عقب میده و منم گفتم یه روز بیارش بکنمش فردا میلاد اومد گفت لاله رو کی بیارم ناگهان یه فکری به سرم زد گفتم روز شنبه بعد از ظهر (سه روز بعد) بعدمدرسه رفتم خونه منتظر بودم خونه خالی شه همین که فرصت مناسب پیدا شد سریع زنگ زدم کارگاه پسر داییم که لپزنک کار میکرد گفتم پنج شنبه که میای یه ویسکی هم بیار. خلاصه سرتون و درد نیارم روز مو عود فرا رسید ما تو یه باغ کار میکردیم تو کار گل و گیاه بودیم و من واسه خودم در آمدی داشتم و خرج عیاشیام در میومد خلاصه دختره اومد به میلاد گفتم تو برو و خودم با لاله رفتم تو باغ ته باغمون یه خونه بود که هیشکی توش نبود فقط بعضی وقتا پسر صاحب باغ میومد اونجا واسه عیاشی و منم تو مراسمای مشروب خوریش دعوت میکرد باهاش صمیمی بودم کلید خونه هم دست من بود و غیر از من و اون دیگه کسی اونجانمیرفت خلاصه لاله رو بردم تو اتاق و نشستیم باهم لاس زدن بعد یه کم شوخی و دستمالی شروع کردیم به حال کردن نه که فیلم سکس زیاد دیدم خوب حرفه ای باهاش حال میکردم با اجازه تون یه سیگار بکشم بعد ادامه میدم آخه دوست ندارم موقع سیگار کشیدن هیچ کار دیگاه ای انجام بدم.دوباره سلام خب اونجا رسیده بودیم که حال کردن شروع شد اونم معلوم بود خیلی حرفه ایه یهو یادم من یه چیز دیگه هم داشتم سریع رفتم ازتو یخچال ویسکی رو آوردم با چیپس دیگر مخلفات لازم گفت چیه گفتم ویسکی گفت تا حالا از این چیزا نخورده و به اصرار من قبول کرد پیک اول و که داد بالا دیدم رنگش گشت گفت چقد تلخه گفتم حالش به همین تلخیشه و به اصرار من چهارتا پیک سنگین داد بالاو ماهواره رو روشن کردم بعد از بالا پایین رفتن کانالا یه فلم نیمه پیدا کردم و شروع کردیم به حال کردن دیگه داشتیم داغ میشدیم که یهو وایستاد در یه چشم به هم زدن پایان لباسشو لخت کرد و من از دیدن این صحنه کفم برید آخه بعد از چند سال کس و کون یه دختر و میدیدم چه بدن سکسی داشت لامصب من شروع کردم لب گرفتن و سینه هاشو مالوندن که اونم دست انداخت تی شرتم و در آورد همینجوری که داشتم لاله گوش و گردنشو میخوردم دست انداخت کمربندم و باز کردو شلوار و شوتم و یه جا کشید بیرون منم از رو کاناپه ورش داشتم و بردمش تو اتاق خواب رو تخت انداختمش کیرم و گذاشتم لای پاشو شروع کردم سینه هاشو خوردن من و از روش هل داد و پاشد وایستاد روبروی من که رو تخت نشسته بودم داغ داغ بود شهوت تو چشماش موج میزد من و هل داد به پشت خابیدم شروع کرد گردنم و خوردن و همینجوری یه خط زبون از رو سینم و شکمم یه راست رفت سراغ کیرم تا چشش افتاد به کیرم جا خورد آخه هیلی نظر به سنم بزرگ بود و شروع کرد ساک زدن کیرم و که از نصفه بیشتر میکرد تو دهنش اوقش میگرفت آخه خیلی بزرگ بود بع به حالت 69 قرار گرفت گفت بخور منم که فقط این چیزارو تو فیلما دیده بودم و از صحنه کس لیسیدن چندشم میشد گفتم نمیخورم هرچی اثرار کرد قبول نکردم فقط بادست با کسش ور رفتم با چوچولش بازی میکردم البته این کارو حوب بلد بودم چون توفیلما ریاد دیده بودم بعد دیدم آه و نالش به جیغ تبدیل شد فهمیدم میخواد ارضا شه کارم و سریعتر کردم تا ارضا شد همه آبشم ریخت رو صورتم داشت حالم به هم میخورد از او نجایی که من به کیرم اسپری زده بودم به این راحتیا خلاص نمیشدم گفتم حالا نوبت منه باپشت خوابوندمش لنگاشو دادم هوا و شروع کردم کس و کونش و باهم مالیدن تا کونش باز شه که یهو دیدم گفت کون و ول کن کس و بچسب حسابی داغ بود وداشت داد میزد سهیل بزار تو کسم تعجب کردم گفتم مگه اوپنی گفت نه اوپنم کن من ترسیدم با خودم گفتم نه واسم درد سر نشه یه و ق دیدم زیادی بیقراری میکنه بکن میخوام از این به بعد کس بدم که چه حالی داره کس دادن میدونستم مسته و کس کس و شعر میگه یک آن وسوسه شدم گفتم اوپنش کنم منم داغ بو دم آخه سش پیک بیشتر از اون داداه بودم بالا خلاسه لنگ و دادم بالا کیرم و خوب مالوندم دم کسش چه حرارتی داشت کسش خیس خیس بود اول سر کیرمو کمی انداختم تو دیدم دردش اومد اما حال میکرد و ملگفت بکن توش منم اول سر کیرم و میکردم تو و در میاوردم تاکم کم دیدم دیگه داره زیادی کال میکنه و دردش نمیاد منم بقیه کیرم و آروم هل دادم تئ یه دفه دیدم نفسش بند اومد یه لحظه نگهداشتم دیدم آروم شد یواش یواش شروع کردم تلمبه زدن یه کم که گذست تلمبه هام تندتر شد و حس کردم داره آبم میاد انقد محکم پاشو دور کموم حلقه کرده بود که نتونستم کیرم و در آرو آبم باقدرت بالایی پاشید تو کسش و همزمان اونم ارضا شد و من بیحال روش افتادم خوابمون برد بعد چند دقیقه بیدارم کرد در حالی که گریه زاری میکرد گفت بد بختم کردی الکی دلداریش دادم و گفتم عیب نداره خودم میگیرمتو خودم میدونستم دارم کس کس و شعر میگم و تا ما دو تا بخوایم به سن ازدواج برسیم خدا خبر چه اتفاقا بیفته.البته بعد از اون که اوپن شد هفته یکی دوبار باهاش سکس داشتم وبعد یه سال و خورده ای ما اومدیم افغانستان و لاله رو سپردم دست دوستان باقی مانده.نوشته سهیل
0 views
Date: November 25, 2018