اولین سکس من بعد از ازدواج (۱)

0 views
0%

سلام…من با زوجی بنام رضا و فریبا آشنا شدم که خیلی خوب و مودب و بهترین دوستان برای من هستنهرکس برای خودش زندگی میکنه و روش خاص خودش رو دارهشاید رفتار ما برای دیگران قابل فهم و قابل قبول نباشه.اما تا جایی که به کسی توهین نشه و خسارت و ضرری وارد نشه…کار درست و بجایی هست.و روش زندگی خصوصی کسی به کسی ربطی نداره در ادامه خواستم بگم کهاین متن و نوشته یه داستان نیست…بلکه یه سری اتفاق واقعی و حقیقیه که برای رضا و فریبا توی زندگیشون افتاده.و بعد از اینکه با هم آشنا و دوست شدیم…برام تعریف کردن.کل این ماجرا رو فریبا خانم خودش بصورت متن نوشته و ازمن خواست که توی سایت سایت داستان سکسی بزارمش تا هرکس مایل بود بخونه.شاید برای همه خوندنش لذت بخش نباشهاما این ماجرا…داستان زندگی خیلی از ماست.((قسمت اول))من فریبا هستم.اسم مردم رضاست.من یه خانم کاملا معمولی وخانه دار هستم صورت خوشگل و قد بلندی دارم و پوستی…سفید .تقریبا ۱۱ سال از ازدواج من و رضا می گذشت و زندگی خوبی با مردم داشتم.مثل بیشتر زوجها رابطه خوبی از لحاظ سکس با مردم داشتم و شاید هفته ای ۳ یا ۴ بار سکس داشتیم. البته اوایل لذت سکس ما به این حد نبود و بخاطر تجربه در طول این ۱۱سال بهتر و بهتر تا مرز دیوونگی رسیده بود.من و رضا از سکس با هم خیلی لذت میبردیم. اما طعم و مزه و روش سکس ما از وقتی تغییر کرد که تقریبا ۵ سال از ازدواج ما میگذشتبعد از این ۵ سال تقریبا کار بلد و وارد شده بودیمماجرا کم کم از جایی شروع شد که رضا در حین سکس از کلمات و جمله هایی استفاده میکرد که برام تازگی داشت و باعث تحریک و لذت بیشتری برام میشداما یه حس ترس بابت این حرفها و روش جدید هم داشتم رضا وقتی میخواست منو بکنه…از من میخواست که حین کردن و زمانی که اون حرفها رو میزد همراهیش کنم.دلش میخواست جواب اون حرف های زشت و سکسی رو به بدترین نحو و کاملا سکسی بهش بدم.اولش خیال میکردم میخواد منو امتحان کنه وبدونه اخلاق سکسی من چجوریه؟من هم میترسیدم و جوابی نمیدادم یا میگفتم از این حرفها خوشم نمیاد.اما کم کم فهمیدم رضا با گفتن این حرفها از سکس لذت بیشتری میبره .مثلا گاهی وقتا در حین سکس ازم میخواست که فکر کنم یه شخص غریبه منو دزدیده وبه یه جزیره برده و باهام مشغول سکسه رضا دوست داشت براش تعریف کنم و بگم که چطور اون غریبه داره با من سکس میکنه و چی میگه و من چه حسی دارم؟خلاصه کم کم برای ما صحبت های این مدلی و فکر و خیالهای فانتزی سکسی عادت و حتی واجب شده بود.یه وقتایی ازم میخواست که بهش بگم که مثلا دوس دارم با چه کسی سکس کنم؟توی سکس میگفت از کدوم مرد یا پسر فامیل خوشت میاد و دوست داری کدومشون باهات سکس کنه؟این روال صحبتها و فانتزی ها و خیال پردازی ها برای هر دو ما لذت بخش بود.ماجرای اصلی از جایی شروع شد که؛یه شب که توی رختخواب داشتیم برای سکس آماده میشدیم…رضا یه سوال ازم پرسیدو ازم خواست واقعا و صادقانه بهش جواب بدم. رضا ازم پرسید که دوست داری واقعا و راستکی با کسی بخوابی و سکس کنی؟راستش جواب دادن به این سوال یه کم سخت بود.چون دلم نمی خواست فکر کنه من از اون زنها هستم که با وجود این حرفها که وقتی سکس میکردیم بین ما بوده و خیال پردازی های سکسی… حالا خیلی راحت دلم بخواد با هرکسی رابطه دوستی داشته باشم و دلم بخواد با کسی سکس کنم.اما واقعیت این بود که توی این مدت وقتی سکس داشتیم و منو میکرد… کم کم با اون حرفها و فانتزی ها و خیال پردازی ها گاهی باعث شده بود دلم هوایی بشه و هوس شخص دیگه ای رو بکنم. با تردید جوابشو دادمگفتم رضا جوون…حیف که نمیشه که اما اگه میشد چه خوب میشد.رضا بعد از این جوابی که بهش دادم گفتدوست داری واقعا با یه پسر یا مرد غریبه دوست بشی و بعد از مدتی باهاش بخوابی و سکس کنی؟گفتم اگه تو بخوای اره… اما تو چی؟ ناراحت نمیشی؟رضا گفت واقعا دلم میخواد یه دوست پسر داشته باشی و بعضی وقتها باهاش بری تفریح و هروقت دلت خواست بهش بدی.از حرفهاش میترسیدم…که شاید میخواد امتحانم کنه اما از حالش و لحن صحبت کردنش و لرزش صداش مطمئن بودم که از گفتن این حرفها لذت میبره.بهش گفتم الان و توی این حال و هوای سکس این چیزا رو میگی اما بعدش از سرت میپره و شاید ناراحت هم بشی.رضا گفت نه… واقعا و از ته دل این چیزا رو گفتم و از گفتنش و اتفاق افتادنش لذت میبرمبعد از کمی سکوت گفت؛فریبا من میدونم که تو نه میتونی و نه عرضه داری که کسی رو به عنوان دوست پسر برای خودت پیدا میکنی.با شنیدن این حرفشگفتم اره حق با توست من نمیتونم و بهش فکر نکردم.رضا گفت اگه من ازت بخوام میتونی؟گفتم رضا بیخیال شو…میدونم داری منو امتحان میکنینوشته فریبا

Date: June 24, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *