سلام. من اسمم علیه، 20 سالمهداستانی که می خوام بنویسم، در مورد تنها دوست دختر زندگیم و تنها سکس زندگیمهیه دختری به اسم نازنین بود که من حدود یک سالی باهاش دوست بودم، رابطمون در حد اس ام اس دادن و تلفنی حرف زدن بود. کلا چهار پنج بار بیشتر بیرون نرفتیم تو این یک سال چون شرایط خانوادگی و محیط کوچیک شهرمون این اجازه رو نمی داد.تو حرفامون هیچ وقت از رابطه ی جنسی یا حتی بوسیدن و این چیزا نبود، خلاصه که همیشه حسرتش رو دلم مونده بود. نمی خوام سرتونو درد بیارمتو یه فروشگاه کار میکنم که با صاحب کارم خیلی رفیقم، صاحب کارم رفته بود مسافرت و کلید خونه ش رو به من سپرده بود تا سر بزنم به خونش و گلدوناشو آب بدم و این حرفامنم که مکان رو پیدا کرده بودم به دوست دخترم گفتم یه بهونه ای جور کنه یه روز عصر بیاد بیرون باهام.. خلاصه بعد از کلی اصرار یه روز کلاس مدرسشو پیچوند (کلاس اول دبیرستانه) و من با ماشین پسر خالم رفتم دنبالش.تو مسیر بعد از اینکه حسابی حرفای نگفتمون رو زدیم، با این که می دونستم منظورمو متوجه میشه، گفتم خونه ی صاحب کارم کسی نیست می خوای به جای آس و پاس بودن تو خیابون بریم اونجا؟ خلاصه اونم گفت بریم. هنوز مطمئن نبودم موافق سکسه یا نه ، چون خیلی خیلی بهم اعتماد داشت و میشه گفت همه ی فامیلمون رو هم میشناخت. حتی شماره ی دختر خاله ام رو هم داشت و یه جورایی دوست بودن با هم.خلاصه رسیدیم خونه. همینجوری با چادر و لباس مدرسش نشست رو مبل. منم نشستم کنارش. اصلا نمی دونستم چی باید بگم چه جوری می تونم شروع کنم؟ حسابی دست و پام رو گم کرده بودم. می ترسیدم یهو همه چیز به هم بریزه و هم اونو از دست بدم هم آبروموتلوزیون رو روشن کرده بودیم داشتیم فیلم می دیدیم ولی خدا میدونه تو دل من و اون چی میگذشت. اینقدر با خودم کلنجار رفتم و خودمو از این بی دست و پایی خودم () عصبانی کردم تا موفق شدم، یهو بهش گفتم گرمت نیست؟ اگه گرمته خوب لااقل چادر و روسریتو در آراین اصل کار بود برام می دونستم اگه اینکارو بکنه (تا حالا با سر برهنه هم ندیده بودمش) یعنی دیگه همه چیز تمومه. باورم نمیشه اینقدر قشنگ تر ازچیزی که من همیشه میدیدم بود وقتی با این حرکتش به اعتماد به نفس رسیدم خودمو بهش نزدیک تر کردم. دستمو گذاشتم پشت گردن رو شونه هاش.مرتب وقتی نمی دونستم چکار باید بکنم از فیلم تلوزیون حرف میزدم تا اینکه ذل زدم تو چشماش، اونم همینجوری نگام کرد بعد بهش لبخند زدم، اونم لبخند زد. دیگه زیبایی چشاش دیونم کرده بود، صورتمو یواش یواش بردم جلو و ازش لب گرفتم.. مرتب لبهاشو می بوسیدم بر میگشتم بهش نگاه می کردم، انگار هاج و واج مونده بود منم مث ندیده ها همینجوری لبشو می بوسیدم.کم کم مانتو مدرسشو از تنش در آوردم. سینه های ریزی داشت ولی سفید و خوشگل. مرتب سینه هاشو می بوسیدم، باورم نمیشد، یه جورایی سکس همیشه برام رویا بود. آخه تا قبل از این حتی دست دختری رو هم نگرفته بودم. خودش پا شد شلوارش رو در آورد منم خودم، لباسای خودمو در آوردم و کامل لخت شدیم. همینجوری ایستاده دور کمرشو گرفتم و شروع کردم به لب گرفتن. اونو به خودم فشار میدادم و از برخورد کیرم به کسش وسینه های محکمش به بدنم حس فوق العاده ای داشتم. آرزوم بود که می تونستم تو کسش بکنم ولی خوب کسش خط قرمز بود میدونستم. کاندمو آماده کرده بودم از قبل زدم به کیرم و خواستم از پشت بکنمش که راضی نمی شد. اینقدر باهاش حرف زدم گفتم اگه گفتی نکن من سریع می کشم بیرون و… خیالشو راحت کردم که هیچ نوع تجاوزی صورت نمیگیره خلاصه تف انداختم و یواش ترین حالت ممکن هی باهاش بازی می کردم و فشار میدادم. اونم آخ آخ می کرد یکی دوبار هم یواش گفت بسه.. ولی چون دیدم یواش میگه و خودش شک داره گوش ندادم.. تا اینکه شروع کردم به تلمبه زدن، دیگه واقعا آخ آخ می کرد ولی از شدت لذتی که میبرد هیچی نمی گفت، بعد چند دقیقه آبم اومد که سریع کیرمو کشیدم بیرون و ریختم رو کونشبعد از پشت همینجوری سوارش شدم اینقدر خودمو روش روی منی های لیز دادم تا هر چی بود همه جا پخش شد ، حس خوبی بود. بعد هم نیم ساعتی تو بغل هم بودیم و هی همدیگه رو می بوسیدیم . مرتب با سینه های بازی میکردم. و لباشو می بوسیدم. دیگه واقعا بی حس و بی حال شده بودیم. پا شدیم رفتیم حموم و برگشتیم.باورم نمی شد کسی که تا به حال بهش دست نزده بودم به این راحتی باهام سکس کرد، الان یه ماهی میگذره، منتظر جور شدن یه مکان دیگه ام که دوباره بیارمش.نمی دونم داستان خوبی بود یا نه، ولی از اونجا که به کسی نمیتونستم بگم، تو دلم مونده بود خواستم اینجا بنویسمش.شادباشیدنوشته علی
0 views
Date: November 25, 2018