اولین سکس من و مینا

0 views
0%

با سلام. خیلی وقت بود دوست داشتم به این سایت بیام و خاطره ی خودم و بنویسم اما موفق نشده بودم.. اخه خیلی اینترنت باز نیستم. بگذریم . من اسمم سعیده و 26 سال سن دارم. خاطره ی من مربوط میشه به دختری که تقریبا 10 سال پیش با خانوادش به محله ی ما اومدن ..اسمش مینا بود.. حدودا 4 سال اختلاف سن داشتیم ..چیزی نگذشت که با داداشش فرزاد که تقریبا هم سن خودم بود دوست شدم… اون روزها هیچ حسی به مینا نداشتم ..اما هر بار که واسه دیدن فرزاد جلوی درب خونشون میرفتم با اون نگاههای بچه گانش داد میزد که عاشق منه ..اما من خجالت میکشیدم بهش پیشنهاد دوستی بدم چون اول این که اون خواهر دوستم بود.دوم این که خیلی سنش پایین بود(به قول بچه ها فنچ بود)…خلاصه روزها همین جوری گذشت .تا این که من رفتم خدمت سربازی . تو این سالها هر وقت من با مینا رو در رو میشدم همون نگاهها رو داشت .. چرا دروغ منم بهش علاقه مند شده بودم دیگه مثل قبل کوچیک به نظر نمیومد چون دیگه به سن رشد رسیده بود و روز به روز داشت بهتر و خوشگل تر میشد اما حیف که خواهر فرزاد بود…این روزهای اخر قبل از خدمتم یه بار که واسه دیدن فرزاد رفتم جلویه خونشون مینا اومد درو باز کرد ..مثلا پشت در پنهان شده بود اما در عین حال دوست داشت همه جاش و به من نشون بده. یه تاپ پوشیده بود.. وای یه بدن سفید با سینه ها ی درشت .(اخه مینا اینا اهل رشت بودن وهمینطور که میدونید اغلب خانمهای رشتی سفید پوست هستن و سینه های درشتی هم دارن ).خط سینش و که دیدم داشتم دیوونه میشدم اما حیف ….خلاصه من که رفتم خدمت یه کم از محل دور شدم وهمینطور از فرزاد . روزا که از پادگان برمیگشتم میرفتم سر کار . انقدر مشغول بودم که نفهمیدم کی مینا و خانوادش از محل ما رفتن.بعد از خدمتم چند بار فرزاد رو توخیابون دیدم و اون گفت که تو یکی از کوچه هایه نزدیکه محل خودمون خونه گرفتن .دیگه خیلی مینا رو نمیدیدم .گاهی اوقات با مامانش تو خیابونو گاهی اوقات هم محرما سر محل میومد. بعد از یکی دو سال از بچه ها شنیدم که مینا با دوست پسرش عروسی کرده .بعد از اون تا دو سال فقط 2بار مینا رو دیدم که اتفاقا حامله هم شده بود. خلاصه دیگه از مینا نا امید شده بودم که سال گذشته شب نیمه شعبان داشتم تو خیابون قدم میزدم که سر یه کوچه که اتفاقا خونه پدر مینا هم تو همون کوچه بود داشتن منور میزدن. وایسادم به تماشا…اصلا حواسم به اطرافم نبود .یه کم که گذشت حس کردم یه نفر خیلی بهم نزدیک شده . وقتی که برگشتم دیدم بله مینا به همراه پسر 2 سالش نزدیک من وایساده وخیلی دوست داره نظر من رو جلب کنه ..از اونجایی که میدونستم مینا شوهر داره سعی کردم توجهی نکنم اما هر جور که بود مینا شمارش و نوشت و رویه یه موتور سیکلت که در اونجا پارک بود گذاشت و زیرش این جمله رو نوشته بود(سه ماهه که منتظرتم ).بلافاصله بهش اس دادم و بعد از چند تا اس فهمیدم که بله مینا جون سه ماهه که طلاق گرفته .اون شب تا صبح از خوشحالی خوابم نبرد. خلاصه بعد ا یک هفته متوجه شدم که مینا تو خونه پدرش زندگی میکنه و فرزاد هم خانم گرفته واز اونجا رفته ضمنا اینو هم بگم که مینا یه خواهر و برادر بزرگتر دیگه هم داشت که ازدواج کرده بودن .خلاصه بعد از یک ماه که با مینا بودم چند بار بیرون رفتیم اما هر کاری کردم که خونرو خالی کنم نمیشد تا این که روز موعود فرارسیدویه روز که پدر مینا رفته بود سر کار مامانش هم برای نگه داشتن بچه برادر مینا از خونه بیرون رفته بود و پسر مینا رو هم برده بود .وقتی که وارد خونه شدم دل تو دلم نبود مینا که اومد در رو باز کرد شوکه شدم .یه تاپه قرمز با یه شلوارک لی پوشیده بود که سینه هاش داشت سوتینش رو پاره میکرد.وای نمیدونین چه بدن سفیدی داره .تا وارد اتاق شدم دست انداخت تو گردن من و فکر کنم 4 تا 5 دقیقه از هم لب گرفتیم وای خیلی حرفه ای لب میداد خلاصه تو همون وضعیت دستم و انداختم تو سینه هاش و شروع کردم به مالوندن که دیدم داره از حال میره . فهمیدم رو سینه هاس حساسه .منم همونجا خوابوندمش رو زمین و شروع کردم به خوردن سینه های خوشگلش.چند دقیقه خوردم کم کم داشت دیوونه میشد . بلند شد و منو برد تو اتاق خوابش منو خوابوند و کمربندم و شلوارم و وا کرد. وای کیرم و که با دستاش لمس میکرد دوست داشتم پارش کنم اونم که از دیدن کیرم به وجد اومده بود شروع کرد به خوردن. یه جوری میخورد که انگار 2ساله سکس نکرده منم تو همون حال شرتشو در اوردم و دستم و بردم توکسش .وای داغ داغ بود.یه 5دقیقه ای خورد دیگه به جنون رسیده بود منم که حسابی حشری شده بودم .کیرم و گذاشتم جلویه سوراخ و کم کم زدم رفت تو. وای مینا داشت دیوونه میشد اخه کیر من یه کم زیادی کلفته .بگذریم .. 5 دقیقه که گذشت من خوابیدم و مینا اومد رو کیرم نشست اوف پدر سوخته یه جوری رو کیر من سواری میکرد که انگار قهرمان سوار کاریه خلاصه اون روز نزدیک به نیم ساعت سکس ما طول کشید.و در اخر ابم و ریختم رویهسینه هاش به قول خودش میگفت اون بهتریین سکس زندگیش بوده. منم نه اینکه سکس نداشته بوده باشم اما خدایی تا حالا همچین شاه کسی گیرم نیومده بود. اونم یه کس 21ساله .بعد از اون روز هم تقریبا ماهی 2.3 بار با هم سکس میکنیم . و فعلا واسه هم میمیریم. ببخشید اگه املام مشکل داشتنوشته ARIAN

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *