سلام دوستان اسم من سیناست 22 سالمه این داستان برمیگرده به 4سال پیشیادم میاد تقریبا 2سالی میشد با بهاره دوس بودم از همون اول هم میدونستم طرف جندست منم شمارشو گرفتم که خودمو از باکرگی در بیارمما تو یه شهر کوچیک زندگی میکنیم و کسایی که تو شهر کوچیک زندگی کردن میدونن که اینجا کوچیکترین موضوع مثل بمب بخش میشهاز بهاره بگم اون موقع 15 سالش بود ولی به خاطر این که 2سال افتاده بود سوم راهنمایی میخوند بابای بهاره بازنشته ی سپاه بود ولی معتاد بودو مواد میفروخت ولی چون یه خورده جانباز بود کسی مزاحمش نمیشدبهاره با مردای بزرگ رابطه داشت و من اینو میدونستم از بقال سر کوچشون تا پیرمردای 60 ساله همشونو هم تیغ میزد منم چون برام خرج میکرد چیزی نمیگفتم ولی اصلا به من نخ نمیداد چند باری تو کوچه لب گرفته بودم سینه هاشم فشار داده بودم ولی فقط همین بودبهاره با رفیق فابریک منم دوس بود امید و به اون گفته بود به من نگه به منم گفته بود به اون نگم ما هم از همون اول گفته بودیم ولی بو رو خودمون نیاوردیم2سال بود که دوس بودم باهاش عید بود و خونواده مثل هر سال رفتن تهران منم تولدم 2فروردینه روز تولدم به بهاره گفتم کادو چی میگیری برام گفت چی میخوای گفتم خودتواول قبول نمیکرد خیلی خواهش کردم تا گفت باشه روز موعود فرا رسید منم یه اسپری لیدوکایین گرفتم زدم به کیرم کلا حس نداشتبهاره از در حیاط آوردمش تو قلبم گرومپ گرومپ میزد دستام یخ زده بود باهاش دست دادم اومد بالا اومدو نشستیم رو مبل گفتم شالتو دربیار گفت نه میخوام برم خیلی بهم بر خورد کجا تازه اومدی گفت نه کاردارم جنده لاشی خانوم امده مارو تو کف بزاره برهدیدم نه نمیشه دستمو گذاشتم رو رونش نازش میکردم و حرف میزدیم برگشت گفت حساس نیستی یکی دستشو بذاره رو پات؟ گفتم نه دستتو بذار. دستشو گذاشتم روی پام آروم لبمو گذاشتم رو لباش ولی اون یه لب کوچولو گرفتو گفت بسه ولی تا سرشو برگردوند گردنشو لیس زدم گرمای بدنشو حس میکردم گفتم بریم اتاق من گفت همینجا راحتم گفتم نه نمیشه بلندش کردم بردم نشوندمش رو تخت خواستم مانتوشو دربیارم گفت نه منم باز گردنشو میخوردم با دستام سینه هاشو از رو مانتو فشار میدادم داشت حال میکرد ولی نمیذاشت مانتو رو دربیارم هرجوری بود مانتو کرمیشو درآوردم زیرش یه تاب قرمز پوشیده تابم دراوردم سینه های بزرگش زیر یه سوتین مشکی مخفی شده بود رنگ پوستش تقریبا برنزه بودسوتین مشکیشو دادم پایین نوک سینه هاشو میخوردم تقریبا یه ساعتی شده بود که می خوردمش (از گردنو میگما)داغ داغ بود خواستم شکمشو بخورم که گفت نه قلقلکم میاد رفتم پایین باز تو اون شرایط نمیذاشت شلوارشو دربیارم با خواهش درش آوردم شورت مشکیش با سوتین مشکیش ست بود کون بزرگی داشت که باعث شد شلوار لیش رو به زور بکشم پایین ولی من زیاد اهل کون کردن نیستم چون قطر کیرم زیاده دوس ندارم طرف مقابلم دردش بگیره طولش 14 ولی قطرش 6 برا همین تا اون موقع با دوس دخترام لاپایی حال میکردماز رو شرت کوسشو میمالیدم دستمو بالا پایین میکردم با چوچولش بازی میکردم شرتش کاملا خیس بود دستمو بردم تو شرتش انگشتمو میکردم تو کوسش تا اینکه شرتشم درآوردم موقع در آوردن شورتش میگفت سینا ببین منو به چه روزی درآوردی من کار داشتم گفتم مثلا سالی یه روز تولد منه اون روز کاراتو کنسل کن تولدمه ها گفت باشه دیگه ولی فقط لاپاییسری تیشرتمو درآوردم شلوارکمو هم کشیدم پایین فقط شورتم پام بود گفتم میخوام تو درش بیاری شورتمو کشید پایین کیرمو که دید برق چشاشو دیدم کیرمو گذاشتم لا پاش عقب جلو میکردم از قصد میمالوندم به چوچولش یه 5 دقیقه ای به همین منوال گذشت که کیرمو با دست گرفت گذاشت جلو سوراخ کسش گفت فقط یواش گفتم مگه پرده نداری گفت اگه داشتم نمیگفتم که بعدا فهمیدم باباش واس خاطر پول دخترشو میفروشهسر کیرمو یواش یواش فشار دادم رفت تو در همین حال ازش لب میگرفم تا صدا جیقش بیرون نره کیرم تا ته رفت تو گفت یکم واستا بعد یه دقیقه شرو کردم به تلمبه زدن یه خورده گذشت خسته شدم اونم فهمید گفت بذار من بیام بالا خودش حرفه ای بود بالا پایین میکرد منم خودمی بالا پایین میکردم با دستام سینه هاشو فشار میدادم یه هو لرزید افتاد روم یهخورده که جون گرفت گفتم چهار دستو پا شو اینجوری راحتر با قدرت میکردم تو کوسش وقتی تا ته میرفت تو کونش موج میگرف نگاهم افتاد به سوراخ کونش که باز شده بود معلوم بود زیاد داده تا انگشتمو کردم تو کونش یه آه بلند گفتو ارضا شد فهمیدم دوس داره گفتم از عقب بکنم گفت فک کردم نمیخوای بپرسی بکن من امروز کادوی توام تو همون حالت کیرمو در اوردم با اب کس خیس بود یکم تف زدم به سوراخش سر کیرمو کردم توبالشو گاز گرفته بود ولی چیزی نگفت یکم واستادم خودش با دستاش کونشو باز کرد خودشو فشار داد سمت من کیرم تا اخر رفت تو خودش عقب جلو میکرد تا این که منم روال کار دستم اومد عقب جلو میکردم محکم میکردم تا شاید آبم بیاد عرق کرده بودم خسته بودم محکم میکردم تو بهاره تو فضا بود باز ارضا شدکفتم بیا 69 من خوابیدم اومد نشست رو صورتم کسشو میخوردم اونم کیرمو میخورد قربون صدقش میرف گفتم جق بزن محکم جق زد تا ابم اومد همشو خورد بعد خسته و کوفته لخت بغل هم خوابیدیم بیدار شدم دیدم بیداره گفت مرسی خیلی حال کردم بلند شد نمیتونست درست راه بره بردم رسوندمش اومدم خونه فردای اون روز جریانو به امید گفتم امیدم اورده بود بکنتش که فقط از کون داده بود اونم گفته بود چرا به سینا از جلو دادی اونم زنگ زد فوش داد که چرا گفتم دیگه هرچی گفتم پا نداد.نوشته سینا
0 views
Date: November 25, 2018