اولین لب و لاپایی عمرم

0 views
0%

اوضاع خونه خیلی بهم ریخته بود هر روز دعوا خسته شده بودم دلم یه تنوع میخواست مدتی بود سر راه مدرسه پسری میدیدم تا اون موقع دوست پسر نداشتم بعد از یه مدت شمارمو از دوستم گرفته بود و این شد اشنایی ما 8 سال از من بزرگتر بود هم محله ای بودیم بد جور بهش عادت کرده بودم و وابسته شده بودم دوسش داشتم اون موقع 14 سالم بود هیچ تجربه ی سکسی نداشتم تو مدرسه حرف میزدیم اما اطلاعاتمون سطحی بود،اولین جرقه های ماجرا های سکسی من با دوست پسرم خورده شد کم کم سر صحبت در مورد سکس باز کرده بود و من هم مشتاق شده بودم که تجربه کنم.خیلی کم پیش میومد همو ببینیم بعد از حرفای سکسی که بینمون رد و بدل شد رابطمون خیلی تغییر کرد هر بار که همو میدیم سعی میکرد به سینم و کوسم دست بزنه منم خوشم میومد از کارش دوست داشتم بیشتر ادامه بده،چند مدتی گذشت تا یک روز دعوتم کرد خونشون و قرار شد لذت واقعی سکس بهم نشون بده، خیلی هیجان داشتم روز موعود رسید از خونه اومدم بیرون 2 ساعت بیشتر اجازه نداشتم خونشون نزدیک بود زود رسیدم، اولش حرفای همیشگی و احوال پرسی تو بغلش بودم که اولین لب عمرمو دادم ناشی بودم اما لذت بخش بود، یکم منو از خودش جدا کرد و شروع کرد به لیسیدن گردنم حالم دست خودم نبود واقعا لذت میبردم تی شرتمو در اورد و از رو سوتینم سینه هامو فشار میداد اندامی ریزی دارم سینم راحت تو دستش جا میشد،میمالیدش و گاهی زبون میزد، کمی کمرمو اورد بالا و شلوارمو از پام در اورد و از رو شورتم کوسمو میمالید خیسی شورتمو حس میکردم هم خجالت میکشیدم هم دوست داشتم ، خودمو کامل در اختیارش گذاشته بودم شورتمو از پام در اورد و پاهامو باز کرد و با دست کوسمو باز کرد و بازیش میداد و من دیگه نمیتونستم جلوی ناله هامو بگیرم ، یکدفعه زبونشو رو کوسم حس کردم که نا خداگاه جیغ کشیدم بهترین حس دنیا بود، یه مقدار ادامه داد حس میکردم سبک شدم و بدنم کمی لرزید این شد که برای اولین بار ارضا شدم و حالا نوبت من بود که اونو ارضا کنم شلوارشو در اوردم تا بحال کیر از نزدیک ندیده بودم با اکراه زبون میزدم و کم کم میکردم تو دهنم، دندونم اذیتش میکرد منصرف شد دوباره منو خوابوند و کیرشو گذاشت لای پام و جلو عقب میکرد تا ابش اومد و داغی ابش رو بدنم حس میکردم ، خودمون رو تمیز کردیم و برگشتم خونه تا مدت ها بهترین خاطره بود برام ، چند بار دیگه ازم سکس خواست ولی موقعیتش برام جور نشد و رابطه ما روز به روز سردتر میشد تا اینکه یک روز زنگ زد و گفت میخواد همه چیو تموم کنه و منو صرفا برای سکس میخواسته و بهش رسیده نمیدونستم چی بگم بعد از حدودا 2 سال از هم جدا شدیم ، روز ها به سختی میگذشت و از کاری که کردم و همچنین خودم بیشتر متنفر میشدم،الانم این داستان نوشتم که کمی سبک بشم از دوستان معذرت میخوام اگر که بد نوشتم اولین بارم بود و بلد نبودمنوشته dokhtaraki

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *