این چیه؟!

0 views
0%

سلام، من بیتا هستم. درست یادم نمیاد…7 یا 8 سالم بود.تو یه خانواده پرجمعیت همراه خواهرو برادرای ناتنیم زندگی میکردیم.من هیچ اسباب بازیی نداشتم .واسه همین دخترا بام بازی نمیکردنکم کم یکی از داداشام بام صمیمی شد همه با هم میرفتیم خیلی دوسش داشتم اونقدر که شبا هم تو بغلش میخوابیدم.یه روز تو راهروی دستشویی اومد پیشم ظهر بود و همه خوابیده بودن بم گفت بیتا…میخوای یه چیزی نشونت بدم؟منم ذوق زده شدم و گفتم اره بریم.اما دستمو گرفت کجا پدر همینجا نشونت میدم اما این یه رازه نباید به کسی بگی ها منم سرمو تکون دادم بعد دیدم شلواروشرتشو کشید پایین…یه چیز خیلی بزرگ به بدنش چسبیده بود (ساسان 19سالش بود )چشمام گرد شد اول فکرکردم مریض شده که اینجوریه اما بعد با دست گرفتشو دست منم گذاشت روش انگار حالش بد شدگردنش شل شدو سرشو کج کرد من ترسیده بودم گفتم این چیه؟چقدر بزرگهبعدگفت اگه کمکم کنی کوچیک میشه گفتم چطوری ؟اما هیچی نگفت فوری برم گردوند وبم فشاراورد که بشینم رو زانو نشستم شلوارموکشید پایین با اینکه کوچیک بودم ازخجالت اب شدم هلم دادورودستام افتادم(الان فهمیدم حالتش سگی بود)اون چیز گنده و کلفت رو گذاشت لای کونم خدایا چقدر سفت بودیه کم رو سوراخم فشارش داد یهو جیغ کشیدم اما اونقدر سریع دهنمو گرفت که صدام درنیومد دم گوشم گفت باشه فدات بشم تکرارنمیکنم بعد شروع کرد خودشو بم مالیدن کیرش لای کونم سرمیخورد میرد تا بعد از یه زمان خیلی کم پایان کونم خیس شد فکرکردم روم شاشیده (اب کیرشو روکونم خالی کرد)بعد رفتیم تو دستشویی خودش شستم…از اون بعد هر شب زیر پتو دستش توشلوارم بودوبام ور میرفت منم اصلا نمیدونستم کارم اشتباهه خیلی زود سینه هام رشد کردواین به خاطر بازی کردنه ساسان باهاشون بودهروقت کسی نبود یا کسمومیخورد یا سینه هامو و انگشتت هم تو کونم بعدها کارایی بام کرد که فقط گریه زاری میکردم زیرکیرش زجه میزدم وبم رحم نمیکردالان بزرگ شدم واون خانم وبچه داره از وقتی پدر براشون خونه جدیدخرید ندیدمش اما هیچ وقت حلالش نمیکنم الان مثه مرگ از سکس بامردامیترسم ازدواج نکردم واز هرفرصتی برای خودارضایی استفاده میکنم داستانمو خیلی خلاصه کردم اولین بارمم هست اگه ایرادی داره ببخشید الان که رازموگفتم حس بهتری دارمنوشته بیتا

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *