من ندا هستم 20 سالمه…2سال بود که باهم بودیم امید یه بسره خیلی خوشتیب بود وضع مالی خوبی هم داشت خیلی دوسش داشتم اونم همینطور…شب جمعه بود که با دوستام رفته بودیم شامو بیرون (اونروزام منو امید باهم قهر بودیم سر یه چیز الکی دعوامون شده بود)من اعصاب درست حسابی نداشتم همش به گوشیم نگاه میکردم که شاید امید اس یا زنگ بزنه تو همون فکر بودم که یه دفه امید با دوستاش اومدن تو همون فست فودی که بودبم من شوکه شده بودم که اومدنش اتفاقیه یا افتاده بود دنبالمون خلاصه…منم اونروز خیلی ناز شده بودم اصن بش محل نمیذاشتم با دوستام میگفتیمو میخندیدیم بعضی وقتام دزدکی بش نگاه میکردم میخاستم ببینم عکس العملش چیه میدیدم اونم داره کاریو که من با دوستام میکنمو میکنه ما که از غذا خوردن تمومم شدیم دیدم امید رف حساب غذاهای مارو داد مام اصن به رو خودمون نیووردیمو با خنده اومدیم بیرونوواااای امید اونروز خیلی جیگر شده بود به زور خودمو نگه داشته بودم که نبرم بغلش خلاصه یکم تو خیابون چرخ زدیمو بردم رویاو آنیتارو رسوندم خونشون از آینه ماشین نگا میکردم ببینم امید میاد یانه دیدم نیس با عصبانیت راهیه خونه شدم در بارکینگ آبارتمانو باز کردم ماشینو انداختم تو همین که درو بستم دیدم امید با ماکسیماش اومد تو کوچمون هول شده بودم یکم لفتش دادم ببینم واسه چی اومده دیدم بیاده شد گف ماما اینا خونه نیسن؟ گفتم نخیر. گف کجا تشریف دارن؟گفتم امری دارین؟گف بله میخاستم بیام خواستگاری گفتم هه هه اصنم بامزه نبود قلبم تند تند میزد بله هارو که میرفتم بالا دیدم اونم داره میاد گف ایین خانومه خوشگل یه وقت نترسه شب که میخواد بخوابه چون من شنیدم دزد اینا زیاد شده منم آب دهنمو قورت دادم گفتم نخیر بعد با لحن مسخره گفتم شبا که ما میخوابیم آقا بلیسه بیداره دیدم خندیدو گف بذار شبو بیام بیششششت با مادرم دعوام شده نمیذاره برم خونه گفتم اااا؟؟؟؟زرنگی گف نداااااا ببخشید قول میدم دیگه مشروب نخورم گفتم قوله قول؟؟گف آره قوله قولاروم درو باز کردم رفتیم تو چراغارو روشن کردم گف ندااا خیلی دوست دارم گفتم نه بابا؟گف خانم پدر بیا ببینم بغل امییید که دلش برات تنگ شده منم اروم رفتم نشستم رو باهاش داشت با موهام بازی میکرد که یه دفه لبامو گرفت درست 2دقیقه بود که لبای همو میخوردیم امید شالمو زد کنارو گردنمو میمکید منم آه های کوچیکی میکردم صدام خیلی سکسی شده بوود اروم گفتم امید هیچوقت تنهام نذار گف هیوقتمانتومو در اوزد از رو تیشرت چسبون سفیدم سینه هامو میمالیدو میک میزد داشتم میمردم سینه هام گردرو نرمن رنگ بوستمم سبزس امید تیشرتم در اورد سوتیینمم خودم باز کردم امید داشت سینه همامو میخوردو انگشتش تو دهنم بود داشتم میمکیدم وای خیلی حشری شده بودم امید دستشو یرد به زیب شلوارمو بازش کرد گفتم شیطونه نزاش حرفمو تموم کنم گف آره آره بدجوریشلوارمو درووردو از رو شرت با کسم بازی میکرد کسم آبکی شده بود از رو شرتم داشت چوچولمو میخورد دیگه حسابی دیوونم کرده بود شرتو زد کنارو شروع به لیسیدن کرد میگفتم امییید بسه دیوونم نکن گف باشه حالا نوبت توسامید دراز کشیده شلوارشو درووردم کیرش سیخه سیخ شده بود درش آوردم بیرون با زبونم کیرشو لیس میزدمو سرشو مییمکیدم بهد تا ته کیرشو کردم دهنم واسش یه ساک درست حسابی زدم کسم داغ شده بود امید منو بغل کردو برگردوند کونم خیلی برجستس چنتا سیلی بش زدو سوراخ کونمو لیسید دای تو عمرم این همه حال نکرده بودم کیرشو آروم کرد تو کونم یه آهه سکسی کردم امید گف جووون اروم اروم میکرد تو من موهای بلندی داشتم تازم رنگ سیاه گداشته بودم خیلس سکسی شده بودم امید ا موهام گرفت شروع کرد به تلمبه زدن کیرش تو کون تنگم بود نمیدونی چه حسی داشتم…بهد امید باهامو برد بالا کیرشو آروم کرد تو کونم بعد دوباره تلمه زد منم دستام رو سینه هامم بود داشتم فشارشون میدادم امید گف ندا آبم میاد کجا بریزم منم که تو حس و حال سکسی بودم گفتم امید تو کونم بریز تو کونم یه لحظ حس کردم رو هوام ابش گرم بود خیلی حال دادبعدش باهامو جمع کردم امید دید که دارم ارضا میشم اومد طرفه کسمو آبشو خورد گف این کس تپل مال کیه گفتم از امروز ماله امیدهبعدش منو بغل کردو رفتیم حموم تو حمومم فقط باهم شوخی میکردیم درومدیمو تا صبح تو بغل هم خوابیدیماونروز هیچوقت از یادم نمیره…نوشته ندا
0 views
Date: November 25, 2018