باغ بزرگ (2)

0 views
0%

قسمت قبلبودن رویا کنار من تاثیر خیلی خوبی رو روحیه من گذاشته بود دیگه مثل خانم و شوهرا بودیم توی دانشگاه همش با هم بودیم بیرون دانشگاهم همین طور با هم خرید می رفتیم گردش می رفتیم شبای سرد زمستون کنار همدیگه آتیش روشن می کردیم تا نصفه های شب از هر کس و هر چیزی صحبت می کردیم خیلی به ندرت توی یه مسئله ای اختلاف نظر داشتیم و همین باعث می شد بیش از پیش عاشق رویا بشم درسته رابطه سکسی مون زیاد بود شاید هفته ای سه یا چهار بار ولی عشق واسمون مهم تر از سکس بود و خود همین سکس این عشق رو دوچندان می کرد. تعطیلات نوروزی شروع شده بود و رویا چون مال تبریز نبود پیش خانوادش برگشته بود توی این 18 روزی که نبود خیلی دلم واسش تنگ شده بود. درسته هر روز با هم تماس داشتیم ولی شنیدن کی بود مانند دیدن. بعد از تعطیلات به خودم رسیده بودم و دسته گل و کادو و این حرفا …. و به استقبال عشقم رفتم قرار بود با قطار بیاد واسه همین روندم جلوی راه آهن و بیرون ایستگاه منتظرش شدم. با همون تیپ قبلیم بودم و فقط ریشمو سه تیغ کرده بودم. روی کاپوت ماشین نشسته بودم از سیگارم کام می گرفتم و منتظر رویا بودم نصفه های سیگار هفتم یا هشتم بود که بین مسافرهایی که از در ایستگاه می آمدن بیرون یه دختر خوشگلی توجه منو جلب کرد بله خود رویا بود ولی وااای چی می دیدم عجب خوشگل شده بود ابرو هاشو گرفته بودو یه آرایش کوچولویی کرده بود مثل همیشه سرش پایین بود و زیر زیرکی نگاه می کرد همون چشای گیرا و درشتی که دل آدمو آب می کرد و تو یه لحظه هزار بار به آب و آتیش می کشید. با دیدنش یهو کل بدنم سست شد و سیگارو انداختم دور و رفتم به طرفش و بغلش کردم. (البته دو ثانیه طول نکشید تا ملت شک نکنن) سریع وسایلشو ریختم تو ماشین و آتیش کردیم و روندم سمت باغ. این نیم ساعت فاصله تا باغ مثل برق گذشت و یهو خودمو جلوی در باغ دیدم رفتیم توی باغ تا وارد خونه باغ شدیم ناخودآگاه لب روی لب و عشقبازی شروع شد تا خود شب سه چهار بار با هم سکس داشتیم که خودش خاطره ای بود.ولی برسیم به اصل مطلبفرید و سپیده یه زوج بودن که توی این ازدواج های دانشجویی با هم ازدواج کرده بودن خودش و خانومش از هم کلاسای ما بودنو با هم آشنا بودیم ولی آشنایی من و فرید برمی گشت به دوران راهنمایی و دبیرستان که اکثرا با هم همکلاسی می شدیم واسه همین جریان رویا رو به فرید گفته بودم که اگه مشکلی پیش بیاد حداقل فرید بدونه که رویا پیش منه (البته بخش سکسیشو سانسور کرده بودم).پنجشنبه جمعه ها که خانواده پیشم میومدن بقیه روزا هم که رویا پیشم بود و هفته ای دو سه بار هم فرید و سپیده به بهانه گردش و درس خوندن پیشم میومدن و دیگه حسابی از تنهایی در اومده بودم. سپیده و رویا پیش منو فرید تقریبا راحت بودن و درسته لباسای باز نمی پوشیدن ولی بعضی چیزارو هم زیاد رعایت نمی کردن. توی باغ ماهواره داشتم و اکثر شبا که جمعمون جمع بود با هم مینشستیم و یه فیلمی مسابقه ای چیزی تماشا می کردیم یه شب که پای ماهواره بودیم یه فیلم رمانتیک خوب شروع چون هممون معماری می خوندیم و سلیقه هامون هم یکی بود تصمیم بر آن شد که امشب این فیلمو ببینیم از اواسط فیلم حالت عشقولانه جای خودشو به سکسولانه داد و فیلم دیگه نیمه شد من که متوجه موضوع و عواقب تماشای این فیلم شده بودم خواستم کانال و عوض کنم که بچه ها مخالفت کردن و مجبور شدم تا آخر تماشا کنم دیگه دیر وقت بود و چون فرید ماشین نداشت نمی شد که برگردن و باید شبو اینجا می موندن شهوت تو قیافه هر سه تاشون موج می زد ولی توی دل من به جای شهوت ترس نشسته بود هی با خودم خدا خدا می کردم که مبادا شهوت باعث بشه کاری کنیم که دیگه نتونیم به روی هم نگاه کنیم……..دیگه آخرای شب شده بود که به رویا گفتم پاشو جاهارو بنداز که بگیریم بخوابیم رویا هم دو تا جا اینور اتاق و دو تا جا اونور انداخت. وسطای خواب خوش بودم که یهو با تکونای رویا از خواب پریدم تا خواستم بگم چیه با دست جلوی دهنمو گرفت و به اون طرف اتاق اشاره کرد بله فرید و سپیده دیگه نتونسته بودن طاقت بیارن و شروع بکار کرده بودن. فرید به کمر خوابیده بود و سپیده روی فرید بودو خودش بالا پایین می کرد چون جلوی پنجره خوابیده بودن نور ماه یه جلوه خاصی به سینه های گرد و خوش فرم سپیده می داد که آدمو حشری می کرد. با دیدن این صحنه خیلی حشری شدم ولی نمی خواستم اتفاق دیگه ای بیفته واسه خاطر همین به رویا فهموندم که بگیره بخوابه و منم چشمامو بستم لحافو کشیدم روی سرم. ولی رویا دست بردار نبودو زیر لحاف داشت گردنمو بوس و نوازش می کردو یه دستشم توی شلوارم بودو با آلتم بازی می کرد منم کم کم حشری شدمو خودمم شروع کردم از رویا لب گرفتن زیر لحاف کارو شروع کردیم و به زور و زحمت پیرهن و شلوارامونو در آوردیم. داشتم زیر لحاف خفه می شدم و نفسم بالا نمیومد واسه همین لحافو زدم کنار و رویا رو زیر خودم خوابوندم و آروم سر آلتمو داخل بهشتش کردمو شروع کردم به تلمبه زدن زیر چشمی به فرید و سپیده نگاه می کردم که دیدم اونا هم سرعتشونو کم کردنو دارن مارو نگاه می کنن.یه چرخی زدم که رویا اومد بالا و حالت سپیده رو گرفت و جفتشون یکی این ور و یکی اون ور اتاق شروع کردن به بالا پایین. سپیده و رویا شروع کرده بودن به آه و اوف و صداشون توی اتاقو گرفته بود بعد از پنج شش دقیقه صدای سپیده بیشتر شد با یه جیغ کوچیک ارضا شد و افتاد بغل فرید و رویا هم تحت تاثیر سپیده محکم منو بغل کردو با ارضا شدنش شل شد و افتاد روم. حالا نوبت منو فرید بود که خالی بشیم که دیدم سپیده آلت فرید رو گرفت و با یه کم بازی آب فرید اومد و ریخت روی یه کاغذی که سپیده تو دستش گرفته بود. رویا هم داشت واسم با ولع خاصی می خورد که منم نتونستم طاقت بیارمو ریختم دهن رویا و رویا هم تا آخرین قطرشو واسم خورد. رویا اومد بغلمو یه ماچ از لپم کردو بغل هم خوابیدیم که صبح با صدای سگم هممون از خواب پریدیم هر چهارتاییمون لخت بودیم که پتو هارو مثل پرده گرفتیم و پشتش با عجله لباسامونو پوشیدیم و یه لقمه صبحونه خوردیم و زدیم بیرون یه چند روزی خجالت می کشیدیم همدیگه رو ببینیم ولی بعدا اوضاع عادی شد …………قسمت بعدی و پایانی این خاطره رو بعدا واستون تعریف می کنم که دیگه شما هم خسته نشینادامه …

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *