من کیوان هستم. این داستان دوم من هست.بیشتر از ۲ سال از اقامت من در این کشور میگذشت. کار خوبی داشتم با درامد بالا. دوستها و همکاران زیادی داشتم. با یکی از همکارام بیشتر نزدیک بودم. اون با خانومش با هم یکجا کار میکردن. ما کارمون بیشتر تو ۲ شهر بود. بیشتره وقتها من یا دوستم میرفتیم یه شهر دیگه و ۳-۴ روزی اونجا میموندیم. یکبار که همکارم رفته بود شهر دیگه خانومش وظیفه داشت کارهای اونو انجام بده. یه سری کار بود که میبایست من برنامشو تو کامپیوتر نشونش میدادم تا بتونه اونارو انجام بده، شوهرش هم از شهر دیگه پیگیر این بود که من زودتر برنامه کاری رو برای خانومش توضیح بدم. در طول روز چند بار بهم زنگ زد ولی چون من دست تنها بودم کارم زیاد بود و تا نزدیکی شب نتونستم ببینمش.قرار شد من بیام خونشون و توضیحات رو تو کامپیوتر بدم و برم. وقتی رسیدم زنگ زدمو گفتم من پایین آپارتمانتون تو ماشین منتظرتم. اونم گفت صبر کن من الان میام پایین.بعد از چند دقیقه دیدم اومد پایین. تا امروز با لباس خونگی ندیده بودمش قیافهٔ با مزهای پیدا کرده بود. چون تو محل کار خیلی جدی بود اینجا با لباس خونگی جور دیگهای شده بود.از ماشین اومدم پایین دست دادمو گفتم من بالا نمیام بشینیم تو ماشین همینجا با نوت بوکم توضیح میدم. آخه کار ۱۰-۱۵ دقیقه بیشتر نبود. اونم گفت باشه و اومد نشست تو ماشین.کامپیوتر رو روشن کردم و شروع کردم به توضیح. یه چند دقیقه بیشتر طول نکشید که شارژ کامپیوترم تموم شد. خانم دوستم یا همون اِلنا بهم گفت بریم بالا بقیشو اونجا توضیح بدین.رفتیم بالا و نشستیم داخل آشپز خونه کامپیوتر رو روی میز ناهار خوری گذاشتم و دوتا صندلی کنار هم گذاشتم و ادامه بحث رو شروع کردیم. نمیدونم یه حس خوبی داشتم خیلی دوست داشتم به چشاش نگاه کنم و بشینیم درد و دل کنیم. چون قبلا هم باهم چند باری تنها نشست بودیم تو کافه شاپ و درد دل کرده بودیم. این موضوع رو هم هیچ وقت به شوهرش نگفته بودیم. نه این که اون بگه به مردم نگو کلا هردومون میدونستیم که نباید شوهرش بفهمه.من کارمو تموم کردم و از خونشون اومدم بیرون. تو راه همش داشتم بهش فکر میکردم. خیلی دوست داشتم که بغلش کنم. نه بخاطر سکس بلکه دوستش داشتم.خونه که رسیدم هنوز این حس منو اذیت میکرد. بعد که لباسمو در آوردم رفتم توالت، گوشی دستم بود گفتم یه اساماس میزنم و میگم که چه حسی نسبت بهت داشتم. میدونستم که مشکلی پیش نمیاد. شروع کردم نوشتم. که یهو برام اساماس اومد. اِلنا بود که اساماس داده بود. صدای قلبم رو بوضوح میشنیدم.اساماس زده بود که خیلی دوست داشتم بغلت کنم. حتا وقتی که میخواستی از خونه بری میخواستم اینکارو بکنم ولی تو به من اهمیت ندادی. تو دستشویی از خوشحالی یه Yes بلند گفتم که همسایه بالایی شنید.اساماس زدم. عزیزم منم همین حس رو داشتم و به آغوش تو نیاز داشتم ولی نتونستم بگم.جواب داد، کاشکی اینجا میموندی تا در آغوشت بگیرم.گفتم بیام؟ گفت اگه میخواستی نمیرفتیچندتا اساماس رومانتیک زدم. ولی نمیدونم چرا با این که میخواست قبول نکرد. گفت باشه واسه فردا شب. منم قبول کردم، و قرار واسه فردا شب شد.ساعت ۹ بود که اساماس زدم دارم میام. ماشین رو یه کوچه پایینتر پارک کردم و رفتم خونشون. پشت در بودم صدای قلبم داشت بلندتر و بلندتر میشد. در که باز شد دیدم اِلنا یه لباس زیبا پوشیده و یه آرایش خیلی کمی کرده. رفتم داخل، دست دادم ولی بازم شرم نگذاشت همونجا بغلش کنم.رفتیم داخل نشستم رو مبل هردومون سکوت کرده بودیم. اونم صحبت نمیکرد داشتیم دنبال یه چیزی برای شروع میگشتیم.شجاعت بخرج دادم گفتم من آمدم واسه انجام اون اساماسهایی که بهم زدی. یه خنده کرد گفت پس چرا شروع نمیکنی. بلند شدم رفتم پیشش و بدون مقدمه بغلش کردم. کاملا تو بغلم جا گرفته بود. سینه هاش به بدنم چسبیده بود و من فشارش میدادم به خودم خیلی آهسته گردنشو بوسیدم و بوسه دوم رو از زیر گوشش کردم. با بوس دوم اونم شروع به ابراز احساسات کرد و داشت منو به خودش فشار میداد. یه دستمو بردم پایین و باسنشو فشار دادم به سمت خودم با این کار کاملا کیرمو روی کُسش حس کرد. بعد چند ثانیه دیگه نیازی به فشار دادن من نبود چون خودش کسشو به کیرم میمالید. ولی هنوز لبمون به هم گره نخورده بود چون هیچ کدوممون نمیخواستیم تو چشم هم نگاه کنیم. نمیدونم چی کار کردم که اِلنا از کنترلم خارج شد دیگه داشت منو چنگ میزد. واقعا داشت وحشی بازی در میاورد. یه گاز خیلی محکم از گردنم گرفت که جاش همون لحظه کبود شد. دم گوشش آهسته گفتم وحشی یکم آهسته تر. ولی هیچ تاًثیری نداشت.از زیر کونش گرفتم و بلندش کردم، اونم پاهاشو قلاب کرد دور کمرم و رفتم سمت اتاق خواب. برق رو روشن نکردم. خم شدم و رو تخت گذاشتمش و شروع کردم به لب گرفتن. داشت لبمو گاز میگرفت. نامرد چنان گاز گرفت که لبم خونی شد. همش میخندید. لباسشو از تنش در آوردم. سینهی کوچکی داشت خودش سوتینشو از پشت باز کرد سینه هاشو تو دستم گرفتم، کوچیک بود ولی خوش فرم. با دستش سرمو فشار داد به سمت سینه هاش. زبونمو میچرخوندم دور نوک سینه هاش. سینه هاش تحریک شده بود و نوک سینه هاش خودشونو جم کرده بودند. چشاشو بسته بود و حال میکرد. کیرم داشت فشار میاورد به شلوارم. شورتم خیس شده بود. اِلنا هم کمی از من نداشت. شلوارشو در آوردم. و بعدش تیشرت خودمو هم کشیدم. تا پشم سینمو دید یه دستی کشید و برگشت رو من سوار شد. وحشی بازیهاشو داشت با یه خندههای تحریک آمیز ادامه میداد. گردنمو میبوسید منم که یبار ازش زهر چشم گرفته بودم با دستم سرشو کنترل میکردم. اومد پاینترو نوک سینمو با زبونش تحریک میکرد. من هنوز شلوارم پام بود. شلوارمو باز کرد و با کمک من از پام در آورد. دستشو انداخت تو شورتم کیرمو گرفت. واقعا مثل وحشیها بود برعکسه شخصیتش. همین وحشی بازیش سببی شده بود که من بیشتر تحریک بشم. رفت پایین و کیرمو از تو شورتم کشید بیرون و خوردنو شروع کرد خوب میخورد ولی من تحملشو نداشتم. چون هر لحظه ممکن بود که آبم بیاد. بهش گفتم بسه نخور، بیا روم. کیرمو رها کرد کنارم خوابید رفتم روش. کاندوم نداشتم مردد بودم. گفت بکن تو مشکلی نیست. من تازه پریودم تموم شده. چیزی نمیشه. کیرمو گذاشتم جلو کسشو با کمترین فشار رفت داخل. کُسش خیسه خیس بود. خیلی سرو صدا میکرد انگار داشتم میکشتمش. سینهشو گرفته بودم تو دستم اونم تو موهام چنگ میزد. نزدیک آمدنم شده بود، دوتا دستمو بردم از زیر کتفشو گرفته بودم و به سمت پایین فشار میدادم و از پایین هم با فشار تلمبه میزدم. سینم به سینه هاش چسبیده بودند ولی وزنمو رو روی دوتا آرنجم انداخته بودم. ضربههای آخر رو داشتم میزدم اونم اینو حس کرده بود و از سرو صداش معلوم بود که اونم میخواد تموم کنه یکی از آخرین ضربهها بود که بدنشو شل کرد و دیگه زیاد تقلا نمیکرد منم ضربات آخر و زدم و کیرم با هر بار جلو و عقب شَلَپ شَلَپ میکرد. هنگام اومدن آبم ۳-۴ بار ضربات محکم زدم و شونه هاشو فشار میدادم به سمت پایین. تا اینکه پایان آبم اومد. اونم تموم کرده بود منم همین طور. اِلنا اصلا تحرک نداشت. حس کردم از حال رفته. کیرمو از تو کُسش در آوردم، کیرو پشمام خیسه خیس بود. آهسته کنارش دراز کشیدم انگار پایان نخاع بدنم رو مثل یه نخ کشیده بودن بیرون. مخصوصا پاهام. کیرم هم خسته از کردن خیس خیس افتاده بود رو قسمت پایین شکمم.کیوان واحدhotboyk۱@gmail.com
0 views
Date: November 25, 2018