بخت سیاه

0 views
0%

آخرای خرداد 89 بود . روز چهار شنبه صبح بود که رفتم دانشگاه واسه گرفتن برنامه امتحانات. نصف ترم رو پیچونده بودم و اگه غیبتام رد میشد تاییدیه آزمون نمیدادن و واسه دومین بار مشروط بودم . خلاصه رسیدم دانشگاه و رفتم واحد آموزش . از در که وارد شدم رفتم اولین باجه خالی. یه خانم اخمو با یه مانتو مقنعه اداری ضایع بدون هیچ آرایشی پشت باجه بود. کلا یه قیافه داغون. تا کارت دانشجویی رو دادم و وارد سیستم کرد پاچمو گرفت که غیبتات زیاده . هر چی ما التماس کردیم فایده نداشت. همینجوری بهش زل زده بودم داشتم یه نقشه میکشیدم واسه راضی کردنش که یهو سرشو از مونیتور برگردوند گفت چیه ارث باباتو میخواهی پاشو برو فرم تعهد رو بگیر. رو سینش یه پلاک بود که اسمو فامیلشو زده بود. اسمش فریده بود. نمیدونم چی شد یدفعه گفتم فریده خانم تورو خدا اذیت نکن فدات شم این تاییدیه رو بده برم سرشو آورد بالا یکم نگاهم کرد بعد گفت واسه چی منو با اسمه کوچیک صدا میکنی در ضمن من فدایی نمیخوام برو مزاحم نشو. چاره ای نبود رفتم فرم تعهد رو گرفتم و تو برگشت گفتم هر چی باداباد رفتم کنار باجه گفتم خانم یه لطفی بکنو غیبتارو ندید بگیر. سریع شماره موبایلو پشت کپی کارت دانشجوییم نوشتمو گذاشتم جلوش و بهش گفتم از خجالتت در میام اگه نظرت عوض شد با من تماس بگیر. زیر چشمی نگاهم کرد و گفت خیلی پررویی برو تا آبروریزی نشده. آویزون رفتم به سمت خونه میدونستم عمرا زنگ نمیزنه. ساعت حدود 5 عصر بود که گوشیم زنگ خورد. یه شماره ایرانسل بود هر چی الو کردم جوابی نداد و قطع شد. نیم ساعت بعد بازم همون شماره زنگ زد. گوشی رو برداشتم چند ثانیه سکوت بود بعدش صدای یه خانم گفت الو، گفتم جانم بفرمایید چند لحظه مکث کرد و بعدش گفت منو میشناسی گفتم بجا نیاوردم شما؟ بازم مکث کرد و گفت همونی که داشتی بهش التماس میکردی واسه غیبتات. باورم نمیشد با منمن گفتم سلام خوبید؟ گفت واسه چی به من شماره دادی؟ گفتم هیچی به خدا فقط بخاطر اینکه بابت غیبتا یه لطفی به من بکنید بخدا از شرمندگیتون در میام. گفت فقط واسه همین کار؟ بعدشم قطع کرد. حیرون مونده بودم منظورش چیه. نیم ساعت بعد دوباره زنگ زود و گفت جمعه ساعت 7 بیا به فلان آدرس کارت دارم و قطع کرد. شده بودم شبیه علامت سوال. هی نشستم بافتم و شکافتم که این پدر با من چیکار داره. خلاصه هفتصد مدل تخیلات پیش خودم کردم تا شد جمعه و رفتم سر قرار. وقتی رسیدم به آدرس دیدم فقط یه خانم تو خیابونه اونم جلو ویترین یه بوتیک واساده. به شماره زنه زنگیدمو گفتم من فلان جا روبروی بوتیک چلسی تو ماشینم. دیدم همون خانم برگشتو و به طرف من اومد. خودش بود ولی… وقتی نزدیک شدو تیپش رو دیدم خشکم زد یه مانتو چاکدار نازک با یه جین تنگ و یه صندل پاشنه 10 سانتی پاش بود و صورتشم غرق آرایش. اومد جلو کنار من نشستو تا گفتم سلام گفت برو به این آدرس و یه تیکه کاغذ بهم داد.. هنگ بودم باورم نمیشد این خانم همون عنتر تو دانشگاه باشه. بوی عطرش تو ماشین پر شده بود. سه چهار تا خیابون رد کردمو از اونجا دور شدیم اماهیچ حرفی نزد. خلاصه رسیدیم به یه مجتمع مسکونی چند واحدی اطراف طرشت. سریع پیاده شد و گفت چند دقیقه صبر کن بعد بیا طبقه 5 واحد3 تا اومدم بگم کجا بیامو واسه چی رفته بود. ماشینو پارک کردمو رفتم . وقتی رسیدم جلو در تا اومدم زنگ بزنم دیدم در باز شد و دستمو گرفتو کشید تو بعد در رو بست و گفت بشین تا بیام. من داشتم در ودیوار نیگاه میکردم و تو فکر این بودم که این زنیکه چی از جونم میخواد. 10 دقیقه بعد از اتاق اومد بیرون . تا دیدمش خشکم زد یه تاپ قرمز بدون آستین تنش بود بدون سوتین سینه های بزرگی داشت که داشتن از تاپ میزدن بیرون . یه دامن کوتاه و تنگ مشکی که تا بالای روناش بود پوشیده بود و یه جوراب بلند پارازین. موهای فر و بلندی داشت به رنگ خرمایی روشن که تا پایین گردنش اومده بود و یه کمشم ریخته بود رو شونه هاش. من تا اون روز فقط تو فیلما همچین تیپای رو دیده بودمو و هیچ وقت از نزدیک یه خانم با این مدل لباس پوشیدن رو ندیده بودم. آخه خانواده ما بشدت مذهبین. مادر و خواهرم وقتی من خونه هستم همیشه با پیرهن بلند و شلوار میگردن. تو فامیلم همیشه اگه مهمونی یا برنامه ای بود خانم و مرد جدا بودن و خلاصه اگه میخواستی یه متر جابجا شی باید هزار بار یالاه میگفتی. همینطور بهش زل زده بودم و مات و مبهوت مونده بودم که با گفت تا حالا آدم ندیدی اینطوری خیره شدی. کف کرده بودم با منمن گفتم خانم شما خیلی خوشگلید پس چرا تو دانشگاه اون تیپی هستی. گفت احمق میخواهی همین جوری برم پشت میزم بشینم مگه اینجا لوس آنجلسه؟ اومد روبروم نشت بدون هیچ حرفی خیره شد به من. منتظر بودم ببینم چی میگه. چند ثانیه نگاهم کرد گفت چیه ترسیدی؟ گفتم نه. پرسید چند سالته یه ذره مکث کردمو گفتم 28 سالمه گفت غلط کردی پروندت زیر دسته منه زیر و بالاتو میدونم بچه جان تو متولد 68 هستی. گفتم تو که همه چیزو میدونی واسه چی داری بازجویی میکنی؟ گفت میخواستم ببینم دروغ میگی یا نه. گفتم واسه چی به من میگی بچه مکه خودت چند سالته؟ گفت متولد 45 هستم و مجرد سوال دیگه ای داری؟ . جا خوردم تقریبا هم سن مادرم بود ولی خودمو جمع کردم و گفتم نه خیلی خوشبختم خانم محترم حالا میخواهی این غیبتای منو پاک کنی یانه؟ چطوری باید این لطفتون رو جبران کنم؟ گفت وروجک تو دانشگاه یه بار منو دیدی بهم گفتی فریده خانم حالا اینجا هی میگی خانم جان؟ منو همون فریده صدا کن. گفتم چشم فریده خانم نفرمودید من چیکار باید انجام بدم واستون؟ انگشتشو به علامت سکوت گذاشت رو لبهاشو رفت تو آشپز خونه با 2 تا چایی و یه ظرف شیرینی برگشت.سینیو رو میز گذاشتو اومد کنار من رو مبل نشت. بدون هیچ مقدمه ای دستشو انداخت گردنمو منو بطرف خودش کشید. گفت الان میگم چی میخوام ازت. اگه پسر خوبی باشیو منو راضی کنی منم همه غیباتاتو از تو سیستم آموزش پاک میکنم. یه طوری با من رفتار میکرد که انگار یه بچه رو بغل کرده. دستشو انداخته بود دور گردنم وتقریبا منو کشیده بود تو بغلش با اون دستشم صورتمو نوازش میکردو به موهام ور میرفت. آروم سرشو برد کنار گوشمو گفت عزیزم اگه امشب با من عشقبازی کنی هر کاری بخواهی برات میکنم. تا اومدم به خودم بجنبم بگم آخه خانم سریع گردنم کشید طرف خودشو لبشو گذاشت رو لبمو پایان هیکلشو انداخت روم. داشت نفسم بند میومد. وزنش زیاد بود نتونستم از زیرش خودمو بکشم بیرون. بعد از کلی خوردن لب و دهن من یهو یه تکونی به خودش دادو سرشو بلند کردو گفت ببین پسر جون عشقبازی 2 طرفست چرا عینه مجسمه نشستی؟ تو هم یه کاری بکن. گفتم چیکار کنم فریده خانم شما که یه ضرب پریدی رو منو داری خفم میکنی. اصلا چرا با من میخواهی عشقبازی کنی. من جای پسرتم .بابا اینهمه مرد آویزون تو خیابونا ریختن تو هم به این خوشگلی کافی یه ناز براشون بکبن تا مثل سگ دنبالت بیفتن تازه قربونتم میرن. یه دفعه رنگ صورتش عوض شد و اخماش رفت تو هم. یه حالت تهاجمی بخودش گرفت و من هل داد عقب. بعد پاشد روبروم وایساد با یه لحن تند گفت ببین تا الان واست ناز کردمو وقربون صدقت رفتم. اگه پرو بازی در بیاری حسابتو میرسم . بیشعور میگه من جندم که برم تو خیابونو زیر هر کس و ناکسی بخوابم. من دوست دارم با تو باشم. ازت خوشم اومده چند وقته تو کف همچین روزی بودم که اونیو که میخوام منو بکنو. دیگه اگه غیر فریده جون بهم بگی میزنم تو دهنت. غیبت پاک کردن خرج داره. خرجشم اینکه امشب تا صبح باید منو بکنی و هر کاری من گفتم انجام بدی. دوست دارم عین وحشیا بپری روم از لبم شروع کنی بخوری بعد سینهام بعدم اینقدر کسم رو بخوری که از حال برم. حالا فهمیدی؟ هر کاری بخواهی واست میکنم تو هم باید هر کاری میگم برام بکنی. واقعا ترسیده بودم. طرف از شدت شهوت دیونه شده بود. طرز حرف زدنشم عوض شده بود عینا مار بخودش میپیچید بدون هیچ خجالتی کس و کونشو حواله من میکرد در حالیکه من داشتم از خجالت آب میشدم. تا حالا این حرفا رو از یه خانم نشنیده بودم و تا اون موقع کل تجربه سکس من فقط بوسیدن لبای سارا دختر داییم بود که واسش میمردمو عاشقش بودم . سارا با اینکه عاشقم بود و دوستم داشت بعد هزار بار التماس من و بشرط اینکه دست بذارم رو قرآن و قسم بخورم که فقط با اون باشم و باهاش ازدواج میکنم حاضر شده بود تو یه جای خلوت بذاره ببوسمش. حالا یه خانم تقریبا مسن و جا افتاده حشری که همسن مادرم بود از منه بی تجربه که حتی با شنیدن کلمات سکسی سرخ میشم یه سکس خرکی میخواست. زبونم بند اومده بود . دست و پاهم سر شده بودند. ضربان قلبمو میشنیدم. با لکنت گفتم تو رو خدا بذار برم خانم. غلط کردم نمیخوام هیچکاری برام بکنی فقط بذار برم. بخدا عوضی گرفتی من اهل این حرفا نیستم. اصلا بلد نیستم. بذار من برم تو هم برو با یکی دیگه که بتونه حاجتتو کامل بده. یه نیشخند زدو گفت به همین راحتی؟ بذارم بری 2 روزه دارم نقشه میکشم واسه این لحظه. دیگه حرف اضافه نزن. فقط 2 راه داری یا با هم میریم تو اتاق خوابو جوری منو میکنی که از لذت جیغ بزنم یا همین الان جیغ میکشمو میگم به زور اومدی تو خونمو میخواهی به من تجاوز کنی. حالا خود دانی کدوم جیغ رو میخواهی؟ گلوم خشک شده بود. از ترس داشتم میلرزیدم. چیکار باید میکردم اگه قبول میکردم باید کنار این دیونه میخوابیدمو تا ته قضیه میرفتم. مطمئن بودم این وحشی به همین یه بار رضایت نمیده و این قصه ادامه پیدا میکنه و کار بجاهای باریک میکشه. صورت ناز و معصوم سارا عزیزم اومد جلو چشام. بغض گلومو گرفته بود. جواب سارا رو چی میدادم. من به جون سارا قسم خورده بودم که غیر ازون با هیچ زنی نباشم. چطور سرم رو تو روش بلند کنم؟ اگه پدرم میفهمید چی؟ جلو خورشید کبابم میکرد. یه ساعت نمازم دیر میشد شلوارمو پرچم میکرد حال اگه میفهمید با یه خانم همسن مادرم خوابیدم که سرمو میبرید. ولی اگه قبول نمیکردم بد تر بود. این سلیطه پاچه پاره دروغ نمیگفت واقعا جیغ میزد و من چطوری باید ثابت میکردم که بیگناهم. اگه میپرسیدن اونجا چه غلطی میکنی چی باید میگفتم؟ میگفتم اومدم خونه خانم غیبتای دانشگاهمو پاک کنم؟ هاج و واج مونده بودم فحش به خودم میدادم که چرا این خریت رو کردم. در هر صورت رفتن آبروم حتمی بود. یه دفعه فریده رو دیدم که داره میاد طرفم. بازومو گرفت و گفت پاشو عزیزم دوست دارم خودت لباسامو در بیاری. پاهام سست شده بود ترسیده بودم دوباره دیونه بازی در بیاره از یه طرفم اینقدر خودشو به من مالیده بودو حرفای سکسی زده بود حس کردم دارم داغ میشم. وقتی به خودم اومدم دیدم تو اتاق خوابمو تیشرتم رو تخت افتاده فریده هم داشت به کمر بند شلوارم ور میرفت. کمر بند رو که باز کرد یه ضرب شلوارو شرتمو کشید پایینو وحشیانه دست انداخت و بیضه هامو مشت کرد و گفت جون چقدر ناز همشو میخوام. انقدر بیضه ها مو مالید و انگشت کرد ودست به کیرم کشید که ناخواسته راست شده بود. فریده یه نگاه بهم کردو گفت بچه پررو تو که آتیشت از من تندتر پس واسه چی جفتک میندازی؟. خجالت میکشیدم. ولی یواش یواش داشت خوشم میومد. یخورده دستشو رو کیرم بالا پایین بردو بعد شروع کرد به لیسیدن سرش. بعدم کرد تو دهنشو شروع به مکیدن کرد. پایان بدنم آتیش گرفته بود داشتم دیونه میشدم.به 2 دقیقه نرسید که آبم پاشید تو دهنش. سریع خودشو عقب کشید و آبو از تو دهنش خالی کردو گفت بیشعور اقلا بگو داره آبت میاد. چقدر تلخ بود. گندت بزنن 2 دقیقه نشده از حال رفتی؟ پس من چی؟ داشت همینجوری غر میزد ورفت تو آشپزخونه. وقتی برگشت یه شیشه دستش بود گفت این لیدوکایینه الان میزنم به دودولت که دیگه زود غش نکنه. بچه تو میگه کمر نداری؟ عینه خروس میمونی نرفته رو کار حالت خرابه. از حرفاش خجالت کشیدم. تا اونوقت اینکار رو نکرده بودم. اصلا تجربه نداشتم. خجالت میکشیدم یه خانم اینطوری مسخرم بکنه. زیر بیضه و سر کیرمو اسپری زد و گفت حالا صبر میکنیم تا این خوشگله حالش خوبشه رو پوست بیضم حس سوزش خفیف میکردم. بعد تاپش در آوردو پشتش رو به من کردو گفت معمولا تو این وقتا مردا مهلت نمیدن به خانموا ولی بکن ما رو ببین عین ماست نشسته. پسر پاشو زیپ دامن رو باز کن تا بهشتم و ببینی. منم رفتم زیپشو باز کردمو دامنو به زور از روی رونای پاش کشیدم پایین. رفت رو تخت دراز کشید و گفت پاشو بیا بخواب روم. انگار مسخ شده بودم دیگه هیچ مقاومتی نداشتم. رفتم رو تخت دستامو گذاشتم 2 طرفش و به دستام تکیه دادم و به صورتش نگاه کردم. دستشو دور کمرم حلقه کردو منو کیشد رو خودش. بدن داغی داشت. خوشم میومد. آروم دستشو از رو کمرم سر داد و حلقه کرد دور گردنم. تو چشمام نگاه کردو سرم کشید پایین ولباشو گذاشت رو لبم. دیگه تسلیم شده بودم. آروم منم شروع کردم به همکاری و خوردن لباش. لباش یکم چرب بود به خاطر رژش اما طعم خوبی داشت. بعد از حدو یک ربع لب گرفتن سرم رو هل داد پایین روی سینهاش منم آروم شروع به لیسیدنشون کردم. اما اون هی سرم بین سینه هاش فشار میادو میگفت بخورشون. با زبون به نوک سینش میزدم بعد کردم تو دهنمو مکیدم. خیلی خوشش اومده بود صدای نفساش بلندتر شده بود هی میگفت بخور عزیزم بخور همش مال خودته. بعد از چند دقیه بازم سرم هل دادو گفت بسه پسر سینهامو کندی برو پایین کسمو بخور. اصلا خوشم نمیومد ولی چاره ای نبود. تا اومدم برم پایین منو کنار زدو سریع شرتشو در اورد بعدم یه بالش گذاشت زیر کمرشو پاهاشو وا کرد. گفت حالا بیا بخورش. کسش تمیز بود ولی من رقبت نمیکردم. آخه خیس بود و یه بوی خاصی میداد. آروم سرمو بردم جلو و با بی میلی لای شکاف کسشو لیس زدم. دستاشو دوطرف لبهای کسش گذاشتو اونارو از هم وا کرد و گفت بی عرضه قشنگ همه جاشو بخور. منم شروع کرم به زبون زدن. بعد آروم لبامو به لبهای کسش میزدم و میمکیدمشون. سرمو گرفت آورد بالای کسشو گفت اینجا رو میک بزن .بعدن فهمیدم به اون گردی کوچولوی بالای کس میگن چوچول و نقطه حساس زناست. دیگه برام مهم نبود با پایان قدرتم میمکیدمش. جوری که کل پوست بالای کسش میومد تو دهنم. دیگه داشت جیغ میزد و هی میگفت آره حالا شدی اونی که میخوام بخور که داری فریده جونتو میبری تو آسمون. یه رعشه خفیف رو تو بدنش حس کردمو بعد دستاشو گذاشت رو صورتشو اوف اوف کرد. فکر کردم کارش تموم شده گفتم خانم حالا میتونم برم؟ دستشو از صورتش برداشتو نگاهم کرد. چشماش یه حالتی شده بود. گفت عزیزم تازه کسم آماده شده کجا بری؟ پاشد نشت رو تختو گفت بیا جلو. تا رفتم جلو دست کرد کیرمو گرفتو اول یه ذره زبون زد و گفت خوب حالا خوردنی دیگه لیداکوئین پریده میشه خوردش. بعد پایان کیرمو میکرد تو دهنشو درمیاورد. چند بار لیس زد. آب دهنش پایان کیرمو خیس کرده بود. خوابیدو گفت حال این خوشگله رو بذار تو کسم. نمیدونستم چیکار کنم واقعا بلد نبودم. چنبدار سر کیرمو به چاک وسط کسش فشار دادم ولی تو نمیرفت. نگاهم کرد وگفت آخه مرد اینقدر بی خاصیت هنوز نمیدونی کجا باید بذاری؟ بعد خودش کیرم گرفتو گذاشت دم سوراخ کسش و گفت فشار بده. با یه فشار کوچیک نصف کیرم رفت تو. انگار برق گرفته بود منو یه حالی شدم. تو کسش کوره بود داشتم میسوختم. واقعا بی تجربه بودم. گفت منتظر چی هستی؟ تلمبه بزن دیگه یا میخواهی اونم یادت بدم.پاهاشو انداخت رو شونه های منو منم شروع کردم به تلنبه زدن. لیداکوئین کار خودشو کرده بود. سر کیرم حس نداشت و فقط داغی کسشو حس میکردم. تو اولین تجربه سکس داشتم یه خانم با دو برابر سن خودمو میکردم. یواش یواش یادگرفتم چیکار کنمو هی تند تر تلمبه میزدم. فریده هم هی قربون صدقه من میرفتو میگفت آره تند تر جرش بده پارش کن هنوز جا داره تا اخر فشار بده آره همینه وای خدا چه حالی دارم بکن که تازه بلد شدی چطور فریده جونتو بگایی. پایان بدنم خیس عرق شده بود فریده هم فقط جیغ میزدو چرت وپرت میگفت. حدود 10 دقیقه ادامه دادم دیگه پوست کیرم داشت میسوخت و بیضه هام درد گرفته بود. یدفعه بدنم لرزیدو شل شدو پایان آبم رو تو کس فریده خالی کردمو بی رمق افتادم روش. اونم به پشتم دست کشید و گفت پسر تو آدم نمیشی میگه نگفتم آبت دراه میاد بهم بگو همه رو ریختی توش. دیونه من تازه از پریود پاک شدمو قرصم نخوردم. بیحال گفتم خوب حالا مگه چی میشه. خندید و گفت هیچی شاید پدر بشی. معلوم نیست ولی احتمالش بالاست. سرم داغ شد گلوم خشک شده بود همونطوری که روش خوابیده بودم گفتم فریده جون تو رو خدا اذیتم نکن توکه هر کاری گفتی کردم دیگه چرا اینجوری منو میترسونی؟ نیم خیز شد و گفت خوشگلم دروغ نگفتم باور کن قرص نخوردم اصلا فکرشم نمیکردم توی دیونه کل آبتو بریزی توش. حالا عیب نداره پاشو از روم برم خودمو بشورم شاید تخلیه بشه. گفتم آگه نشه چی گفت والا دیگه نمیدونم. رفت به سمت حمام و منم تو افکارم هزار تا اگر و مگر کردم و دسته آخرم بغضم ترکید زدم زیر گریه. از حمام که در اومد تا دید دارم گریه زاری میکنم دلش به حالم سوخت. اومد کنارم نشست و سرمو گذاشت رو پاهاشو موهامو نوازش کرد. آروم گفت عزیزم حالا که طوری نشده داری عینه نینی عر میزنی. میترسی حامله شم. خوب اگه بشم چی میشه مگه. میگه منو دوست نداری ببین نازم من که عاشقت شدم اصلا بیا با هم باشیم بخدا راست میگم ازت خوشم اومده منم تا حالا ازدواچ نکردم. دختر نیستم ولی فقط تا حال چند بار کنار مرد خوابیدم. بخدا لذتی که امروز به من دادی تا حالا نداشتم. هیچی برات کم نمیذارم هر چیزی بخواهی برات فراهم میکنم من وضع مالیم خوبه ارثیه پدرم بهم رسیده از نظر مالی بی نیازت میکنم… دیگه گوشام نمیشنید سرم داغ شده بود مات مونده بودم لباسامو پویشیدمو رفتم بیرون با ماشین تاشب تو خیابونا چرخیدمو و رفتم خونه پس از گوش دادن به غرغرای مادرم رفتم تو اتاق و خوابیدم.بیشتر از یکسال که از اون قضیه گذشته.. دیگه دانشگاه نمیرم با ماشینم تو یه آژانس تاکسی سرویس کار میکنم. بیشتر شبام تو همون آژانس میخوابم تا اگه شیفت شب بچه ها نباشن من کمکی باشم. هفته ای یکی دو روز میرم خونه اونم وقتایی که پدر نباشه واسه دیدن مادرم و حمام رفتن و لباس عوض کردن. امروز صبح رفتم خونه فریده تا خرجی ماهیانه پسرمون آرش رو بهش بدم. الانم چون پدر و مادر رفتن عقد کنون سارا از فرصت استفاده کردم و اومدم خونه تا هم یه دوش بگیرمو هم یه چرخی تو اینترنت بزنم و ایمیلامو چک کنم.نوشته پشیمون

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *