بدنبال کس (شعر)

0 views
0%

روزی مست شدم بیرون ز خانه……………بدنبال کوسی هر سو روانهبرفتم من به هر کوی و نشانه………….بگشتم با اتول از این کران تا ان کرانهولی چیزی نبود در ان زمانه……………روان گشتم بسوی جنده لاشی خانهبه امید کس نسرین وسارا و ترانه…………..کنم کیرم به سوراخ فسانهبگایم دلبران را عاشقانه…………..گهی جفت جفت کنم گه دانه دانهچنان گایم که کس نگایه……….بکونش جا کنم تا بند خایهبمالم من دو پستان زنانه……………بگیرم من دو لنگ را بر دو شانهکنم کیرم به سوراخش حواله…………..که از شهوت کند اه ونالهبمالم کیر خود را من به چربی…………بجررانم من ان کون را به ضربیگذشتم من ز چارراه و رسیدم بر دو راهی………بدیدم یکی مرد با ریش و کلاهیبدو گفتم که اهل این محلی یا غریبی…………بگفتا تو چه خواهی از کسی یا اطلاعیبگفتم من بدنبال جنده لاشی خانه ام یا ظریفی…….بر آشفت آن مرد وکرد غرش چو دیویگفت تو مجنونی یا مریضی………….به لبخند گفتمش یک همچو چیزیگرفت او خفتم به سختی………کشید بیرون مرا از حال مستیبغرید من مامور بسیجم……..گفتم ولی من کس مست وگیجمکرد مرا دستگیر وزندونی………نه کس کردم نه کونیفقط شلاق خوردم ودر کونی…….ممی گفت کس و شعر هجو خودمونیممی 281090

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *