بدنش نرم و سفید بود

0 views
0%

بلاخره دعوتش کردم…باورم نمی شدخودش باشه،همون چشما،همون معصومیت…وقتی نشست کنارم باورم نمیشد بیدار باشم.یه نفس عمیق کشیدم و گفتمراحتی؟-اره .و یه لبخند تحویلم داد.نمی خواستم بی مقدمه برم سراغش،شروع کردم به شوخی،اونم ادامه داد.خوشحال شدم.دستمو بردم زیر زانوهاشو با اون یکی دستم کمرشو گرفتم،نشوندمش رو پام.حرفی نزد.یکم آروم شدم.به بهونه شوخی قلقلکش دادم،وقتی خودشو جمع کرد،لبامو آروم گذاشتم رو لباش،هیچی نگفت،تکون نمی خورد.ادامه دادم و آروم آروم لباشو خوردم،یکم بدنش شل شد.محکم تر بغلش کردم و بلند شدم.یه جیغ بلند کشید،-چیکار میکنیییییییییییی؟ترو خدا منو بذار زمین من میترسم…چرا میترسی؟ چیزی نمیشه که(و آروم رفتم سمت اتاق)-بسه…من میترسم(و با هر قدمی که بر میداشتم بیشتر خودشو بهم میچسبوند…حس خیلی خوبی بود)یه فکر به ذهنم رسید،یه دور دور خودم چرخیدم…جیغش داشت کرم میکرد اما به لذتش می ارزید.وقتی واستادم سرشو از روشونم برداشت،قبل از اینکه چشماشو باز کنه لباشو خوردم،زبونمو کردم تو دهنش و زبونشو کشوندم تو دهنم ومیک زدم.نشوندمش رو تخت،لبام هنوز رو لباش بود.آروم خوابیدم روش وشروع کردم گردنشو خوردن،دستاش تو موهام بود…با دستام دونه دونه دکمه های لباسشو باز کردم.دستمو بردم دور کمرشو با خودم بلندش کردم.لباسشو در آوردم و لاله گوششو با دندون آروم گرفتمو کردم تو دهنم…تی شرتمو در آوردمو خوابیدم کنارش.از پشت گردنو کمرش بندای سوتینشو باز کردمو از روی بدنش بر داشتم…سرشو انداخت پایین دیگه تو چشمام نگاه نمیکرد.خجالت می کشید.با دستم صورتشو آوردم بالا و بهش لبخند زدم،جوابمو با لبخند داد…بوسش کردم و دستمو بردم رو سینشو مالوندمش…چقد نرم و لطیف بود…زبونمو دور نکش چرخوندم…بدنش گرم شد.سینشو کردم تو دهنمو ومیک زدم،سرخ شد.با دستاش شونمو گردمو میمالید.شکمشو بوس کردمو رفتم پایین،میخواستم دکمه شلوارشو باز کنم که دستمو گرفتو سرشو به علامت نه به دو طرف تکون داد.نگران نباش عزیزم من مراقبم.دستاشو کشیدم کنارو دکمشو زیپشو باز کردم.یه صدایی تو سرم گفتچیکار داری میکنی؟باخودت چی فکر کردی آخه؟ بهش اهمیت ندادم و به کارم ادامه دادم.شلوارشو دراوردم. پاهاش و بدنش خیلی نرمو سفید بودن. با دستام همه بدنشو ناز کردم و بوس کردم.شرتشو کشیدم پایین،صورتش سرخ شد.واااااااااای یه کس سفید و ناز.تا خواستم سرمو ببرم پایین دو دستی سرمو گرفتو کشید سمت خودش…بوسش کردمو با سر پرسیدم که چی شد؟-نهخجالت میکشم.از من؟خجالت نداره کهکیف داره(و سرمو بردم پایین و دستاشو گرفتمو بوس کردم)دستاشو کشیدم کنار و کسشو بوس کردم.خودشو جمع کرد،با دستام زانوهاشو آوردم پایین وپاهاشو از هم باز کردم و زبونمو کشیدم توش…داغ بود؛خودش،کسش. دستشو گرفتم؛یخ بودفشارش دادم.تقریبا 10 دقیقه خوردمش.اومدم بالا و لباشو بوس کردم…-میخوای چیکار کنی؟هیچی-هیچی؟آره،تو دختری،به خاطر شهوت خودم کاری نمی کنم که اذیت بشی،تا همین جاش بسم بود.ترسش ریخت وصورتش باز شد وخندید.-مرسی…..رسوندمش خونه.وقتی رفت فقط میخواستم داد بزنم.کاش واقعا به خاطر خودش کاری نکرده بودم…خیلی سخته مرد باشی اما مردونگی نداشته باشی.نوشته ؟

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *