خاطره ای که میخوام برای شما بگم برمیگرده به تابستان پارسال(91).من با مهدی از بچگی دوست بودم و از موقعی که به سن رشد رسیدیم حس میکردم که اونو دوست دارم .همین رو توی حرکات و رفتار اون هم به وضوح میدیدم.ولی هر دو هم میترسیدیم که نکنه اون اهل این چیزا نباشه و بزنیم همه چی رو خراب کنیم.همیشه حرفهایی رد وبدل میکردیم که سکسی بود.مثلا به هم میگفتیم وای قربون کون خوشکلت،وای کیرتو بخورم ،لباتو بخورمو…ولی هیچکدوم اینارو جدی نمیگرفتیم.مهدی یه پسر 20ساله خیلی خوشکله با لبهای قرمز ،باسن تپل.اگه تعریف از خود نباشه منم همین خصوصیات رو دارم.آرزوی سکس با مهدی رو دیگه داشتم به فراموشی میسپردم تا اینکه اتفاق جالبی افتادیه روز که طبق معمول من و مهدی داشتیم حرفهای سکسی میزدیم اون گفتمیکنمت منم گفتم منم تو رو میکنم.دوباره اون گفت توی خواب میکنمت، منم در جوابش همینو گفتم.بعدش اون گفت محاله کسی حتی بتونه توی خواب منو بکنه، آخه من خیلی هوشیارم ،اگه میخوای امتحان کنمن گفتم ولی امتحان میکنم هامهدی هم گفت باشه هر وقت دلت خواست و موقعیت پیش اومد امتحان کن.چند ماه گذشت و هر دو برای کنکور کاردانی به کارشناسی باید به تهران میرفتیم.منم موقعیت رو مناسب دیدم که ترتیب کار رو بدم.توی مسافرخونه که بودیم خیلی زود خوابیدیم که صبح بتونیم زود پاشیم. من به مهدی گفتم من پیش خودت روی این تخت میخوابم اونجا راحت نیستم،اونم قبول کرد.منتظر شدم تا بخوابه.خیلی هم زود خوابش برد.من خیلی میترسیدم ،خیلی هم حشری بودم.نباید میخوابیدم.مهدی یه شلوار راحتی پوشیده بود که انگار بدنش به آدم میگفت با خودتو بهم بچسبون.موقعی که مطمئن شدم خوابیده دلم و به دریا زدم و آروم دستمواز روی شلوارش به کیرش رسوندم.باورتون نمیشه که بگم در عرض یک ثانیه کیرش مثل فولاد شد.آروم آروم دستمو به کونش رسوندم و مالش دادم.من که خیلی حشری شده بودم دیگه طاقت نیاوردم و آروم شلوارشو کشیدم پایین.دقت کنید که تا الان مهدی هیچ عکس العملی از خودش نشون نداده و مثلا خوابه…..شورتشو هم کشیدم پایین و وای ی ی یزیر اون شورت چی بوده من سالها ندیدمشیه کیر گوشتی صورتی رنگ خیلی ناز.شلوار و شورت خودمو هم درآوردم و کیرمو به کیرش چسبوندم.چند دقیقه به همون حال موندم و کیر هردومون خیس شده بود و هر دو نفس میزدیم که یه دفعه مهدی دیگه از تظاهر کردن دراومد و بیدار شد.لبهامو گرفت و گفت بیا مال هم شیم.منم گفتمتمام عمرم اینو میخواستم.پشتشو بهم کرد و گفت کیرتو به کونم بمالون.من اینکارو چند دقیقه انجام دادم.داشتم منفجر میشدم که گفت عزیزم بزنش تو. منم آروم کردمش تو و بعد از چند دقیقه که آبم داشت میومد گفت آبتو روی کیرم خالی کن. منم آبمو روی کیرش خالی کردم. اونم همینطور.کیرهامون چسبناک بودن.مثل دو عاشق کنار هم خوابیدیم و اون شب چهار بار با هم سکس کردیم و بعد از اون شب مال هم شدیم.امیدوارم از این خاطره واقعی خوشتون اومده باشه نوشته ؟
0 views
Date: November 25, 2018