سلام.داستان من واسه خودم که جالبه واسه شما نمیدونم.نظرات شمام واسم جالب میشه به علاوه اینکه فرهنگتونو نشون میدید.در هر صورت ممنونم واسم وقت میذاریدوامیدوارم قبولم داشته باشید.من 21 سالمه و به تازگی ازدواج کردم.اسمم مهلا(مستعار).دو سال پیش برای برادر مردم از من خاستگاری شد و طی جریاناتی من قبول نکردم.راستش معتاد بود.تا این که امسال من به عقد اون یکی برادر در اومدم.توی این 10 ماه دوران نامزدیم برادر مردم نگاه های معنی داری به من میکرد ومن خیلی عذاب وجدان میگرفتم.چون با حتی یه بار بهم گفت من داماد نمیشم تا وقتی یکی مثل خودت پیدا شه.خلاصهیه روز با نامزدم دعوای بدی کردم و از حرص دلم زنگ زدم به برادر مردم پشت تلفن گریم گرفت.اونم گفت میام دنبالتو قطع کرد.اومد دنبالم رفتیم کافه.من از دعوام گفتم و اونم میگفت زندگیت با من این چیزارم نداشت و حیف نخواستی.کم کم گفت دوستت دارمو داشت مخمو میزد که دستمو گرفت گفت پاشو.من که رامش شده بودم نفهمیدم چی شد منو برد خونه مجردیش البته تو راه خیلی باهام حرف میزد.تا رفتیم تو ودر رو باز کرد.افتاد به جونم و مثل قهطی زده ها با لباسامون خودشو روم بالا پایین کردوزود بی حال شد و فهمیدم ابش اومده.من که شکه شده بودم زود پاشدم خودمو جمع جور کردم و رو مبل ساکت نشستم.البته منم از این که اینقد تشنه ی من بود لذت برده بودمو حسابی حشری شده بودم.بلند شد واسم اب اورد و من فوری با لیوان اب حرکات سکسی میکردم لیسش میزدم یواش و با کرشمه اب میخوردم اون که فقط خیره تگاه میکرد منم انگشتمو دور لبش میمالوندم دست دیگمو گذاشتم رو کیرش.طاقت نیاورد فوری لباساشو در اورد.من خودم با عشوه لباسامو در اورده.به شورتم که رسید منو انداخت رو کاناپه و شروع کرد به کس خوردن من.اخ چه حالی میداد کسمو مک میزد چوچولمو لیس میزد اب راه افتادمو با انگشتش همزمان خوردنش میمالوند.جون.اینقدحشری شدم سرشو تکون میدادم تند تند که ابم اومد.پاشد بهم گفت خیلی دوستت دارم کیرشو شروع کردم به خوردن.از زیر تخماش لیس میزدم تا بالا.داشت ابش میومد که خودشو نگه داشت.یکم با سینه هام ور رفتو کیرشو گذاشت به کونم.با یه فشار رفت تو.چون کس وکونم خیس بود.خلاصه صدای اوف کشیدنای من و اه کشیدنای اون پایان خونه رو پر کرده بود.ابشو ریخت تو کونم.یکم استراحت کردیم و اومدیم بیرون.من حس بدی داشتم.ناراحت بودم واسه خیانت به نامزدم.همون روز بهش گفتم این اولین و اخرین سکسمون باشه.گفت نمیخوام زندگیت خراب شه چون دوستت دارم..خداوکیلی از اون زمان با من مثل یه زنداداش وبرادر شوهر معمولی رفتار میکنه.حتی با راهنمایی های متفرقه به داداشش زندگیمو بهتر کرده.منم واسش ذنبال یه خانم خوب وخوشگل میگردم.مرسی از وقتی که گذاشتید.نوشته ناناز
0 views
Date: November 25, 2018