…قسمت قبلاین داستان ادامه داستان برده حضوری ۱ استخیلی طول نکشید که با محدودیت هاش اومد شاید ۲۰ دقیقهوایساد روبروم و برگه رو گرفت سمتم بفرمایید خانمبرگه رو از دستش گرفتم باید نگاش می کردم تا اگه محدودیت هاش چیزایی هست که من روش حساسم ردش کنمشاید بهتر بود همون موقعی که با هم تو چت حرف می زدیم محدودیت ها رو می پرسیدم ولی من به این نتیجه رسیده بودم ادما شخصیت متفاوت چتی و حضوری دارن. یک سری اتمام حجت ها باید حضوری انجام بشه؛ چشم تو چشمباید فرد رو ببینی تا صداقت و جدیتشو بفهمی و از اون مهم تر یه ساب باید جدیت و محکم بودن رو از لحن و چشم و نگاه و پایان اعضای بدن میسترسش بفهمه در واقع اون حس زنده ای که باید باشه تو چت نیست دقیقا همون چیزی که منو به سمت داشتن برده حضوری می بردنگاه برگه اش کردم دست خطش خیلی خوب نبود میشد بعدها با همین تحقیرش کرد و حتی مجبورش کرد عین یک بچه مشقای خطاطی بنویسه.ولی الان وقت تحقیر نبود ، یک ساب تو اولین دیدارش با میسترس باید حس امنیت ازش بگیره تا بهش اعتماد کنهمحدودیت هاش چندتایی میشد اولیش این بود که به هیچ وجهه ادرار و مدفوع نمی خوره و حاضر نیست هیچ کاری در رابطه با این دو انجام بده مثلا لیسیدن کاسه دستشویی یا تمیز کردن من بعد از دستشوییخوب این کاری نبود که من دلم بخواد بَردم انجام بده پس مشکلی نبوددومیش این بود که این رابطه فقط و فقط در حریم دو نفری خودمون انجام بشه و هیچ کس دیگه ای از دو طرف وارد ماجرا نشهسومیش این بود که نباید این رابطه به کارش لطمه بزنه مثلا باید سر موقع بره سر کار و یا این که غیبت از کار نداشته باشهو اخرین محدودیتش این بود که نباید اسیب دائمی به هیچ کجای بدنش وارد بشه به خصوص اندام های جنسیش مثل کیرشخب محدودیت هاش رو درک می کردم این نشون میداد که به فکر خودش هست ولی از طرفی هم دقیقا داشت نشون میداد عمق این رابطه رو درک نمی کنه البته بهش حق هم میدادم اولین باری بود که قرار بود این کارو بکنه و ترسیده بود مثل بچه ای که قراره واسه اولین بار بره مدرسه هم هیجان داره هم ترسبهش نگاه کردم باید سر یه سری مسائل باهم حرف می زدیم-بیا جلوتر اومد جلوتر تقریبا تا نوک پامکمی پاهامو از هم باز کردم تا بتونه بیاد جلوتر-کامل بیا جلو و دو زانو بشینهمین کارو کرد وضعیتمون طوری بود که من رو کاناپه نشسته بودم کمی پاهام از هم باز بود و اون دقیقا جلوم دو زانو نشسته بود از اون جایی که قدش بلند بود و رو دو زانوش نشسته بود قدش تا سینه ام می رسیدکمی به جلو خم شدم تا صورتم نزدیک صورتش باشه-یعنی چی نوشتی این رابطه لطمه ای به کارم نزنه؟متوجه ای هر رابطه ای تاثیر خودشو رو زندگی ادم میذاره؟من خودم کار دارم و می دونم شرایطتو، هر کاری سختی های خودشو داره و قبلا در این مورد صحبت کردیم با هم که قرار نیست تو برده پایان وقت بشی پس معنی این محدودیتی که نوشتی چیه؟-خانم منظورم همین بود که مثلا اگه قراره کاری انجام بدیم با هم ، خب باید تو تایم های غیر کاری باشه. -قبلا با هم در این مورد حرف زدیم یا نه؟-بله-بله چی؟-بله خانمبا این حرفش خندم گرفت معلوم بود تنها نگرشش در مورد این رابطه داستان ها و فیلم هایی که خونده که حس می کنه حتما باید بعد از بله بگه خانم. دلم می خواست دست ببرمو و موهاشو بهم بریزم ولی می دونستم نباید تو اولین جلسه برخورد فیزیکی زیادی داشته باشم باید روح هامون به هم گره می خورد-خب بله چی؟قرار چی بود وقتی با هم حرف زدیم؟-قرار بود تا حد زیادی این رابطه موقعی انجام بشه که هر دوتامون وقت ازاد داریم مثل عصرها یا روزای تعطیل و اخر هفته-پس معنی این حرفی که نوشتی چیه؟-ببخشید خانم فک کردم باید دوباره بنویسمش.-ببین هر رابطه ای تاثیر خودشو رو کار میذاره فرض کن ازدواج کردی ممکنه یه شب مهمون باشی و دیر بخوابی و صبح دیر برسی سر کار،ممکنه یه روز زنت مریض بشه و نتونی بری سر کار.پس هر رابطه ای ممکنه تاثیر خودشو بذاره ولی قبلا توافق کردیم که تا حدی که بشه تاثیر نداره ولی از حالا دارم بهت میگم قطعا تاثیر داره،وقتی میگم قطعا یا قطعا،پس می تونی فکراتو بکنی و ببینی اگه نمی تونی با این شرایط کنار بیای همین حالا بگی بهم-نه خانم مشکلی نیست-پس یعنی متوجه شدی که این رابطه رو کارت تاثیر میذاره ولی من سعی می کنم تاثیرش تا جایی که می تونم کم باشه؟-بله خانم متوجه شدم-خیلی خوب پس این دیگه جزو محدودیت های تو نیست جزو توافق طرفینه و از اون جایی که من از کاغذ خط خطی بدم میاد می خوام برگردی تو اشپزخونه و دوباره تو وضعیت قبلی محدودیت هات رو پاک نویس کنی-چشمدوباره رفت اشپزخونه و خم شد و شروع به نوشتن کرد . فرهاد کارمند بانک بود و درامد خوبی داشت با مادر و پدرش زندگی می کرد که اونا هم هر دو بازنشسته شده بودن تقریبا پیر بودن و خیلی کاری به کار فرهاد نداشتن که همین باعث میشد موقعیت خوبی واسه من باشهچون خودش کارمند بانک و پدر و مامانش هر دو کار می کردن وضع مالی خوبی داشتن. فرهاد علاوه بر کار بانک، ورزش هم تا حدی دنبال می کرد ،این قدر که بدنش واسه اولین بار که عکسشو فرستاد منو جذب خودش کرد و این که می دونستم اموزشگاه زبان دارن که پدرش راه انداخته بود و واسه همین وقتش پر بود و همین منو امیدوار کرده بود که از سر بیکاری و بی عاری به این رابطه رو نیاورده و واقعا این رابطه رو دوست دارهوای فای گوشیم هنوز روشن بود خاموشش کردم و مشغول نگاه کردن به فرهاد شدماسم قشنگی داشت ،خوب تیپ زده بود ،قیافش معمولی و خوب بود و اولین بار می خواست این رابطه رو با من تجربه کنه، از اولین بار که باهش جرف زدم نشون داده بود مطیع تر از بقیه است . چند باری رفته بودم بانکشون تا ببینم رفتاراش چه طوره و زیر نظرش داشتم، البته خوب اون نفهمیده بود ،خوب و معقول برخورد می کرد. در کل به دلم نشسته بود، یه جورایی دوست داشتم باهش این رابطه رو تجربه کنم و همه اینا باعث میشد که نخوام زود و سرسری ازش بگذرمنوشتن رو تموم کرد دوباره اومد سمتم برگه رو بهم داد نگاش کردم با بقیه مواردش مشکل خاصی نداشتم پس بحث نکردم و برگه رو گذاشتم کنار-بیا این جا دوباره اشاره کردم به جای قبلیش، فهمید همون پوزیشن قبلی رو می خوام، اومد و نشست،این بار دستمو بردم سمت صورتش و موهای کنار پیشونیش رو لمس کردم اومدم پایین تر و با شستم ابروهاشو صاف کردم، با پشت دستم گونشو نوازش کردم و این کارو چند دقیقه ای طول دادم می خواستم بفهمه در عین حالی که جایگاهش پایین پامه ولی می تونه واسم عزیز باشهچونشو گرفتم و سرشو یه کمی بلند تر کردم-ما قبلا در مورد خیلی چیزا تو چت حرف زدیم تو می دونی این رابطه دیگه فیلم نیست داستان نیست واقعیته. می دونی قراره یه درد واقعی بکشی . می دونی قراره یه زندگی دیگه رو شروع کنی ،زندگی ای که قراره خیلی چیزاش تحت نظر من باشه حتی خصوصی ترین چیزاتتو چشماش نگا کردم-بله خانم می دونم-وقتی میگم خصوصی ترین چیزها یعنی هر چیزی . ممکنه نذارم غذا بخوری یا غذایی رو بخوری که من دوست دارم. ممکنه نذارم بخوابی . ممکنه چندین ماه متوالی نذارم ارضا بشی . متوجه ای؟-بله خانم (سرشو انداخت پایین انگار خجالت می کشید ولی ادامه داد)من همه عمرم دنبال چنین چیزی بودم-خوبهمی دونی که قراره از بین شما ۴ نفر یکی رو انتخاب کنم؟-بله خانم می دونمبلند شدم سرپا و رفتم پشتش -خب عکس دیدن کجا و واقعیت کجا من دوست دارم بدنتو تو واقعیت ببینم پس بلند شو وایسا.بلند شد وایساد روشو برگردوند سمت مندستمو دور بازوش فشار دادم سعی کردم محکم این کارا بکنم تا کمی دردش بیاد. سرمو بردم زیر گوشش البته مجبور بودم کمی قد بلندی کنم-اوه عجب بازویی محکم و مردونه اینمی خواستم خیلی به بدنش توجه کنم واسه اولین بار ،پس اصلا ازش نخواستم لباساشو در بیاره یا هر کار دیگه ای در رابطه با بدنش-خیلی خب دنبال من بیاخونه من دو خوابه بود یکی از خواب ها مال خودم بود اون یکی خواب رو این چند وقته واسه همین کار اماده کرده بودم رفتم سمت اتاق واردش شدم فقط یه صندلی راحتی تک نفره وسط اتاق بود نشستم روش اومد و جلوم وایساد-برو لپ تاپم رو بیار رو اپن اشپزخونه است-چشم خانممی خواستم یه سری عکسا رو نشونش بدم گرچه قبلا خیالم از حس و حال برده بودنش تا حدی راحت شده بود ولی می خواستم ببینم علایقمون چه قدر نزدیک همهبا لپ تاپ برگشت. اشاره کردم به کنار صندلیم گفتم دو زانو بشین این جاهمین کارو کرد. لپ تاپ رو باز کردم عکسایی که از قبل اماده کرده بودم اوردم، اولیش عکس یه خانم بود که نشسته بود روی یه صندلی تو بالکن خونه اش که تماما نماش سبز بود با لباسای پایان براق و قرمز . کل بدنشو با همین لباسا پوشیده بود ،بردش گردنش قلاده داشت و کنار پاش نشسته بود و دستشو انداخته بود دور ساق پای زنه و سرشو گذاشته بود رو پاش و چشماشو بسته بود زنه هم داشت روزنامه می خوند و بهش توجهی نداشتگفتم حستو از دیدین این عکسا بگو از هر چیزی که به ذهنت میرسه، چه قدر دوست داری تو این وضعیت باشی، نظرت در مورد لباس خانم تو عکس چیه ،هر چییی، هر حسی داشتی دوست دارم کامل برام توضیح بدی -بله خانماولین عکسو نشونش دادم چند ثانیه نگاش کرد و هیچ حرفی نزد به همه ی قسمتای عکس نگاه کرد بعد شروع کرد به حرف زدن-اولین حسی که گرفتم ازش امنیت بود، لب خنده رو لب برده رو دوست داشتم و دوست دارم که این وضعیت رو امتحان کنم با شما خانم ،ولی لباس قرمز خانمه رو دوست ندارم لباس مشکی خیلی بیشتر دوست دارم و دوست دارم لباس شما باز تر باشه خانم (بعد از گفتن این حرف کمی سرشو انداخت پایین) و دوست دارم که گاهی منم قلاده داشته باشمدیگه چیزی نگفت و سرشو تقریبا تا تو گردنش برد تو، انگار گفتن همینا هم بهش فشار اورده بوداز نشون دادن این عکسا هدف داشتم که بعدها ازش استفاده می کردم عکس بعدی زنی بود که با یه چوب یا ترکه مخصوص زدن وایساده بود پشت سر بردش و با لذت داشت جاهای و خط های وحشتناکی که رو باسن برده با همین چوب به وجود اورده بود دست می زدنشونش دادم-خانم راستش یه کمی ترسیدم و یه کمی اِ امم امم (انگار مردد بود بگه یا نگه) تحریک شدم بلافاصله هم گفت ببخشید خانم دست خودم نبود.نگاش کردم از زیر شلواری که پاش بود خیلی معلوم نبود گرچه میشد برجستگیش رو دید دستمو بردم پایین و گذاشتم رو کیرش سفتیشو حس کردمبا دستم سرشو بلند کردم شماتت بار نگاش کردم خجالت کشید دوباره و توضیح داد-خانم دست خودم نبود ببخشیدلپ تاپو بستم نباید جلوتر از این می رفتم چون تحریک شده بود و هم ممکنه بود منو تحریک کنه هم این که خودس قطعا بیشتر و بیشتر تحریک میشد و حرفایی که می زد از رو منطق و فکرش نبود-خیلی خب بلند شو واسه امروز کافیه می تونی بری.انگار ترسید بلافاصله بلند شد و دوباره شروع کرد-خانم خواهش می کنم ببخشید واقعا دست خودم نبود نمی خواستم این طوری بشه معذرت می خوام می دونم که تحریک شدن من و نشدنم باید دست شما باشه، می دونم که نباید با دیدن یه عکس اون طوری میشدم ،ببخشید واقعا یه لحظه تصور کردم من دقیقا زیر پای شما نشستم و دارم این عکسو می بینم لذتش چند برابر شد.با این که از دست ناراحت نشده بودم ولی لزومی نداشت که اینو بفهمه و حتی تا حدودی از حرفاش لذت برده بودم این نشون میداد که منو می خواد-گفتم الان می تونی بری ولی امشب راس ساعت ۱۲ شب آنلاین باش.ناراحت بود ،می شد فهمید ولی چیزی نگفت -چشم خانمو رفتاولین برده باب میلم بود و باید می دیدم بقیه چه طور بودن…ادامه دارد…(داستان نوشته میسترس افسون با ایدی mistress.afsoon در سایت داستان سکسی است)نوشته میسترس. افسون
0 views
Date: April 12, 2019