برنامه نود و سکس با مه لقا

0 views
0%

سلام دوستان. من کیارش هستم. 35 سالمه. بدون مقدمه می رم سر اصل ماجرا. دوران دانشگاه من شاگرد زرنگی بودم و معمولا اونهایی که دانشگاه خوندن می دونن معمولا دخترا با دانشجویای زرنگ میونه خوبی دارن. مخصوصا ریاضی من خیلی خوب بود. خیلی از دانشجو ها (مخصوصا دخترا) از من جزوه می گرفتن. در بین دخترا چهار تا دختر بودن که با من خیلی راحت بودن. شهرزاد، مریم، صبا و مه لقا. اگر چه بیشتر اوقات تو دانشگاه با هم بودیم ولی من به هیچ کدامشان نظری نداشتم و تنها بعنوان یک دوست بودیم. با هم به سینما می رفتیم. پارک می رفتیم و … در این بین من یواش یواش داشت از مه لقا خوشم میمومد. اونهم همین طور. تا اینکه قرار شد هفته دیگه به همراه بچه های گروه تیاتر بریم برای مسابقه به مرکز استان و مه لقا هم با ما بیاد. دل تو دلم نبود. برای اون لحظه،‌لحظه شماری می کردم. مینی بوس جلوی دانشگاه ایستاد. من گفتم یکی از بچه ها قرار است با ما بیاد. رفتم پایین تا بروم و از کلاس صداش بزنم. ( لازم به یاد آوری آن زمان ها موبایل تازه وارد ایران شده بود و حالا حالا کسی موبایل نداشت) رفتم سر کلاسش و هرچی دید زدم ، ندیدمش. داخل حیاط رو گشتم و … خلاصه پیدا نکردم. دست از پا دراز تر برگشتم و سوار ماشین شدیم و رفتیم و برگشتیم. ولی من همچنان منگ بودم. یک هفته ای از ماجرا گذشت و خبری از مه لقا نبود. روز شنبه می دانستم که تو کلاس 301 درس داره. رفتم جلوی کلاسش و منتظر شدم کلاس تعطیل بشه. یه هو چشمم به مه لقا افتاد. قیافش تغییر کرده بود. انگشتر و النگو دستش بود. به طرفش رفتم، تا خواستم سلام بدم و گلایه از اینکه چرا نبودی دیدم با دستش یکی رو به من نشون داد و گفت که محسن نامزدشه. دنیا روی سرم خراب شد و خداحافظی کردم و رفتم. دیگر هیچ کاری با مه لقا نداشتم. تا اینکه کارتی به دستم رسید که مرا به مراسم عروسی مه لقا و محسن دعوت کرده بودند. اولش خواستم نرم ولی بعد خودمو راضی کردم که برم. عروسی تو شهر همجوار شهرمون بود. خلاصه رفتم و عروسی تموم شد و وقتی داشتم خداحافظی می کردم که برگردم،‌با مه لقا دست دادم که خداحافطی کنم،‌یک دقیقه دستای همدیگرو گرفتیم و چشم در چشم هم زل زدیمو هیچ حرفی نزدیم. خلاصه به خونه برگشتم و دوباره افکارم داغون شد. فردا رفتم اداره. نزدیکای یک بود که دیدم تلفن اداره به صدا درومد. گوشی رو برداشتم. مه لقا پشت خط بود. تا گفتم الو، شروع کرد به گریه زاری و زاری . من علت را می پرسیدم و او هم فقط گریه زاری می کرد. خلاصه بهم گفت که یکی از اون چهارتا دختری که ابتدا اسمشو آوردم(صبا) از حسودی منو پیش مه لقا خراب کرده و اون هم از لجش با محسن عروسی کرده و هیچ عشقی نسبت به اون نداره. من هم ناراحت شدم و بهش دلداری دادم. از اون روز کار ما شده بود تلفنی حرف زدن و … تا اینکه من گفتم می خوام برای تبریک بیام خونشون. اونم از این موضوع استقبال کرد و قرار شد من هفته دیگه برم خونشون. خلاصه هدیه ای خریدیم و شیک و پیک کردیم و رفتیم شهرشون. با محسن هم من میونم خوب بود و اونهم با من خوب بود. خلاصه شام خوردیم و کمی صحبت کردم و … دوشنبه شب بود. قرار بود نود بده. مه لقا و محسن عذر خواهی کردن و رفتن که بخوابن. من هم رفتم اتاق پذیرایی و تلوزیون و روشن کردم تا نود رو ببینم. 20 دقیقه ای از برنامه نود نگشته بود که دیدم در اتاق پذیرایی باز شد. یه لحظه ترسیدم. ولی خوب که نگاه کردم دیدم مه لقاست. یه لباس خواب ساتن سفید تنش بود. اومد تو و یکراست تو رخت خواب من دراز کشید و منو بوس کرد. بهش گفتم، چیکار می کنی مه لقا؟ محسن بیدار می شه میاد. زشته برو بخواب. گفت نه. اون خوابیده . من اومدم با تو نود ببینم. هرچند خیلی می ترسیدم ولی با ترس و لرز قبول کردم که پیشم بخوابه. چند دقیقه ای از اومدنش نگشته بود که منو بغل کرد و لبامو گرفت تو دهنش. هی می خوردو و گاز می گرفت. منم چشمم فقط به در بود تا کسی نیاد. خلاصه یواش یواش من راضی شدم که باهاش حال کنم. ولی این روز هم بگم که از ترسم هنوز کیرم سیخ نشده بود. خلاصه شروع کردیم همدیگرو خوردن. من گردن اون می خوردمو و اونم گردن منو. من سینه های فنجانیش رو یه کم مالش دادمو بعدش کردم تو دهنم و شروع کردم مکیدن. می مکیدمو و گاز می گرفتم. بعد من بهش گفتم که دوست دارم اونم می می های منو بخوره. اونم شروع کرد به گاز گرفتن و خوردن سینه هام(اگه آقایون تا حالا هنگام سکس کسی سینه هاشونو نخوره، پیشنهاد می کنم حتما این کار و بککن، حسابی آدمو سایت داستان سکسی می کنه و باعث میشه کیر بیشتر سیخ بشه) خلاصه وقتی حسابی می می هامو خورد من یواش یواش دست بردم تو شورتش و شروع کردم با کسش بازی کردن. اونم بلافاصله دست برد تو شورت منو شروع کرد به کیرم ور رفتن. همین طوری که داشتم حال می کردم همچنان چشمم به در بود که نکنه یه هو محسن سر برسه؟ خلاصه با پیشنهاد من به صورت 69 خوابیدیم و من کس اونووردمو اونم کیر منو تا ته می کرد دهنش و برای حسابی ساک می زد. یه 10 دقیقه ای من کسشو خوردمو و اونم کیرمو. حسابی حشری شده بود. سریع برگشتو بالش رو گذاشت زیر کمرشوو به شکم خوابید و گفت کیارش بکن تو. دارم دیونه می شم. من گفتم بی خیال زشته الان محسن میاد. که اون گفت اگه نگنی جیغ می زنم. خلاصه یه کم تف به کیرم زدمو اروم گذاشتم رو کسشو بعد شروع کردم به تلمبه زدن. چه کس تنگ و گرمی داشت. انگار که تا حالا هیج کیری توش نرفته بود. خلاصه 10 دقیقه ای باهاش ور رفتم و مدل های مختلف کردمش. ( تو همین حین فردسی پور گفت چه می کنه این بازیکن) که هر دومون زدیم زیر خنده. خلاصه تلمبمو تندتر کردم. مه لقا گفت؟ می خواد آبت بیاد؟ گفتم آره. سریع بلند شد و کیرمو کرد تو دهنشو شروع کرد ساک زدن. یه هو منفجر شدم. انگار که مغز کیرم متلاشی شده باشد. عین یک تفنگ شلیک کردم تو دهنش. اونم تا آخرین قطره ابمو خورد و بعدش منو بغل کرد. بعد سریع بلندشد و یه لب به من داد و رفت اتاق خواب خودشون. چند دقیقه بعد من به بهانهی دستشویی بلند شدم و دیدی به اتاق اونها زدم که دیدم خوابیدنو خیالم کمی راحت شد و اون شب تا صبح خواب محسن رو دیدم. از این داستان حدود 8 سال می گذرد و من الان هم هر ماه یکبار که محسن خونه نیست می ریم پیش مه لقا و حسابی با هم صفا می کنیم. چه می کنه این بازیکن. خلاصه اون شب فردوسی پور به ما حال داد. امیدوارم از داستان من خوشتون اوممده باشه. اگه پسندیدن بهم بگین تا داستان های سکسی خودمو با سوزان و مهناز بهتون بگم. لطفا ایرادهام هم بهم بگین. ممنون.نوشته‌ کیارش

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *