توی سن هیجده سالگی اپن شدم،داستانشو نمیذارم چون تلخ ترین خاطره ی زندگیمه…بگذریم…بعد ازین که اپنشدم افسردگیشدیدی گرفتم،ارزوی مرگ میکردم،از درس و کنکور افتادم،همیشه صبحا بالشمخیش اشکبود،آینده و زندگیمو نابود میدیدم و با هر نگاه به پدر مادرم به شدت حس گناه میکردم…من دختر بدی نیستم،درسخون بودم،خانواده دار بودم،شعر مینوشتم،و درکل روحیه ی لطیفی داشتم ودارم.وقتی دیدم نه طاقت درد دوختن دارم نه میتونم مثل دخترای خراب خیابونی برم با هر پسری،تصمیمموگرفتم،اینکهبا هیچکس دوست نشمکه سکسیپیشنیاد…گذشت وگذشت،۲۱ سالم شد اما انقد حس جنسیمو سرکوب کرده بودمکه گاهی یادم میرفت اپنم. من دخترخوشگلی ام،صورتم خیلیارو جذب میکنه،هیکلمم لاغر نیست پرم،خلاصه،همهی اینا و ازطرفیدوست پسر نداشتن وسنگینرفتن و اومدنم باعث میشد مدام سر وکله ی خواستگار پیدا شه.دوست همسایهفامیل هرکسی به نحوی میخواست با مادرم سر صحبتو باز کنه.یه خواستگار واسماومد که واسه اولین بار دلمرفت…رفتاااا…دوست صمیمیم بهممیگفت خر نشو ردش نکن،با همپولجمع میکنیم میری میدوزی،ببین الانهمه اپنن،کیدیگه دختربا پسر شروع کردمبهحرف زدن ورفت و امد،زد وپدر بزرگم مرد،بابامبهشون گفت تا سالگرد امکاننداره بذارهعقد کنیم،منم که دلم رفته بود…دوست شدیم…هرروز با همبودیم،فقطشبا همونمیدیدم،هرچیکافه و جای دیدنیبود تواینشهر با همرفتیم،عاشق همبودیم،یا لااقل من عاشقش بودم…یه روز که مغازش بودیم گفت بیا شراب بخوریم،مغازه توپاساژ بود و کرکرو کشید پایین،من بدبخت نخورده اممست کردم…همونجوریکه توبغلش بودمو ازملب میگرفت زدمزیر گریه زاری و همه ی داستانوگفتم،گفتم طرف کی بود،چیکارم کرد،گفتم من بی تقصیر بودم،اونم اخماش تو هم بود وفقط گوش میکرد،نوککفششو میکشید کف مغازه ،سرش پایین بود،هیچینمیگفت…وقتی سکوتشو دیدم گریمشدید تر شد،گفتمدیگهمنونمیخوای؟خیلی نامردی حقت بود بهت نگمبرمبدوزم،تو ازکجا میخواستی بفهمیاگه من دوخته بودم…بغلم کرد …کلیحرفزد که ارومم کنه،برامون یهلیوان پرشرابریخت،دیگه کاملا مست شده بودم،گیج میزدم،حس میکردماگه درازنکشم بالا میارم،دستمو گرفت و رفتیمبالای مغازه،یه جای کوچیکمثل انبار با یه رخت خواب و پتو و بالش وسطش…میگفت فروشندشون از شهرستان میومده اینجا میخوابیده شبا،گفتم کثیف مننمیخوابم،تیشرتشو در اورد انداخت،گفت توام مانتوتو دربیار بنداز زیرمون،میشوریبعدا…اروم رفتم توبغلش،عاشقش بودم واولینباربود پیشش میخوابیدم،اولش هیچکاری نکرد،صدای نفسای جفتمون تو اون یهوجب جاپیچیده بود،موهامومیبوسید وفکرمیکرد ،هنوزاون گره رواخماشبود ،انگار با خودش میگفتبیا اینمجنده ازاب درومد.از مستی شرابداشت خوابم میبرد،گرمم بود اما شل تر ازون بودم جابجا شم ازتو بغلش،چشمامو بستم خوابیدم.با خیسی لباش بیدار شدم،لباموتو دهنش گرفته بود واروم مک میزد ،خیمه زده بود روم،یواش ونرم میبوسید،خیس،داغ،بوی الکل وعطرش تو بینیم بود،سرم سنگین بود اما لذت میردم،اروم دستموروکمر لختش کشیدم ،حرکاتش سریع تر شد،در گوشم گفت لباستو در بیارم؟ تو سکوت کمکش کردم،منم آدم بودم،دلم سکس میخواست،لعنتی همه دوستام سکس داشتن ومن سالها بود حتی دوست پسرمنداشتم،از این همهترس وقید و بند خسته شده بودم،منم خانم بودم،گور پدر اینده ودنیا…بلیزمو کهدراورد منودوباره خوابوند،سوتینمو داد بالا و سینههامافتادنبیرون،چند لحظه نگاه کرد و بعد خندید،_ماشالله هشتاد وپنج_نخیر هشتادنسینه ی راستمو تودستش چلوند_مال کین؟ها؟ بگو_مال تواز سینم گاز ریزی گرفت و شروع کرد خوردنش،مثل بچهمیکمیزد و سعی میکرد همشو تو دهنش جا بده،دوس داشتم بازمریز گاز بگیره اما رومنمیشد بگم…دوبارهاومد رو لبام،زبونشو رولباممیکشید و میگفت جووووون چه مالیباورمنمیشد اینادمعشق همیشه مودب منه…ازین حرفاام بلده؟رفت تو گودی گردنم،یهدستش رو سینم بود و گردنم و میخورد وگاز میگرفت،گفتم کبود نشم گفت بشی مال منیدوباره خیمه زد روم،تو چشای مستش شهوت بیداد میکرد ،گفت نمیخوای کیر اقاتو ببینی؟ گفتم میخوام،گفت میخوریش؟کیرم باید بره تو حلقت بره کست بره تو کونت حرف زدنش منو شوکه کرده بود،نمیذاشت حس شهوتم کامل شه،گفتم باشه میخوامکمرشو باهم باز کردیم وشلوراشو دراورد،کیرش کلفت بود،واقعا کلفت و یکمی کج،رگاش بیرون زده بود و مثل مجسمه سیخوایساده بود.اومد نشست بالا و من شروع کردمخوردن،اولش دندون میزدم،گفت هربار که دردمبیاد موهاتو میکشم،فهمیدی؟سرمو تکوندادم،گفت بگوچشم،کیرشو کرد تو حلقم،واسه اینکه دندون نزنم اروم میخوردم ،اونم دستشو انداخته بود به کونم و چنگمیزد ،واقعا تا حالا کون نداده بودم و ازجلو هم فقط یبار سه سال پیش سکس داشتم.دیگه خوردن کیرش دستم اومده بودتف میریختم ومیخوردم،گفت میخوای منم واست بخورم،جوابی ندادم،موهامو کشید وگفت میخوای؟گفتم نه،میترسیدمعرق کرده باشمگفت مگه دست خودته،کست مال منه قند منهمنوخوابوند،از رون پاهام شروع کرد به بوسیدن و گاهی گاز گرفتن،همش استرس کبود شدن داشتم چون من سفیدم،دستشو گذاشت روشیار کسم،خدا رو شکر مونداشتم هیچی،پاهامو باز کرد و شروع کرد بهخوردن،شهوت من تازه داشت شروع میشد،صدای ملچ ملچش و حس لرزش زبونش رو چوچولم،گاز گرفتناش،تف انداختش اونتو،تمامتنمداغ شده بود،کیر میخواستم،فقط کیر…نشست روبروم و سوراخم رو باز کرد،با دقت نگاه میکرد،میدونستم میخواد پردمو ببینه و گشادیم ومحکبزنه،نگام کرد وگفت خانوم؟راه داره برهتو؟منم که کسم داشت اتیش میگرفت گفتم اگه یکم دیگه بخوریش ارهگفت جوووون بلاخرهبه حرفاومددوباره شروع کرد خوردن،ایندفعه چوچولموگرفته بود و میکمیزد،بعدش اروم انگشتشوکرد تو،جیغ کشیدم،یکم اونتو نگه داشت بعد جلووعقب کرد،دوبارهتفانداخت،اینبار دوتا انگشت ،درد لعنتیش بیشترشده بود ،گفتم علیتورو خدا بسه ،همینطور که انگشت میکرد لباموگرفت ،میخورد ودیگهدرد از بین رفته بود،خوبکهلباموخورد دم گوشمگفت خانوم، بره توش؟گفتماره_کیر کی؟_کیرعلی_خواهش کنهیچینگفتم_باشه منم نمیکنمت_بکن علی ترو خدا بکن…جووون چشم عروسکرفت پایین ،یهتفگنده انداخت،کیرشو چنباربه سوراخم مالوند،بعدش اروووم کردتو،وااااای درد سوزش شهوت…شهوت…تنگ بودم ، از حرکت کندش میشد فهمید من چقد تنگم،دیگهجیغمدرومده بود،کمرشوچنگ میزدم،بکن علی،بکن ااااااهسینمو گرفت وکشید بالا،گفت زبونبزن،میدونسم زبونممیرسه،چند باز زبونزدم اونمزبونمونوک سینموباهمگرفت تودهنش یهلحظهتلنبه میزد و من رو ابرا بودممنتظر بودم ارضا شهولی نمیشد لعنتی،انگارچیزیخورده بود وقتیمنخواب بودمخسته شد،عرقازش میریخت امامنهنوزکیر میخواستم،دیگه جری شده بودم،گفتم بخواب،خوابیدو من نشستمروکیرش ،اروم رفتمپایین،وااااینهایت لذت این بود،لعنتی،انقد بزرگ بود کهکسم و جرمیداد،بی وقفهبالا پایینمیشدم و اون انگشتاشو میکرد تودهنم،بعد انگشت تفیشو گذاشت رو چوچولم و چرخوند،از سر لذت نفسم بند اومدو…ارضا شدم…یهو کمرم شل شد ،کسم پسش میزد ونمیخواستمادامه بدم،خوابیدم و سر گذاشتم روسینش ،کیرش با یه صدایی از آب من درومد از کسمگفت دیگه نمیخوای؟گفتم وایسا علیگفت تو کس منی باید بدیبلند شد و گفتمسگی شو،مننمیدونستم سگی چیه،خودش منو سگیخوابوند واومد پشتم،این جوری یهحالدیگهداشت ،بهم گفت خودت کونتو بده جلوعقب،کیرش انگارلیز میخورد توم،شلق شلق صدا میداد واون محکممیکوبید تو کونم ،اه ونالم دوباره همه جا رو برداشته بود،وااااای علیه لعنتییییییهو خیلی سریع کیرشوکشید بیرون وابش پاشید روکمرم،داغ بود و چندشم میشد…بعدش پاکم کرد و کنار همخوابیدیم ،نه بغلی نهبوسی نه حرفی،داشت گریممیگرفت ،لباسمو پوشیدم ومنو رسوند خونهشب بهم پی ام داد وگفت منودوست داشته اما به درد نمیخوریم ،گفت دیگه بهم زنگنزن،بعد چند ماهمازدواج کرد … من الانپردمو دوختم،دوست پسر دارم و نمیذارم بهم دست بزنه،دیگه اوندختر ساده نیستم،ادا تنگارویاد گرفتم،دل نبستنو یاد گرفتم،دروغ گفتنو یاد گرفتم،اگه اونجا یقه ی علیو نچسبیدم و از زندگیش رفتم،واسه این بود که میدونستم فک میکنه من یه عمر به همه دادم و دارم اونو خر فرض میکنم،پست تر ازونی بود که بتونه ذات منو ازچشمامبخونه،من پشیموننیستممنعاشقش بودم ،اما اون لیاقت نداشت،الانم هرروز ارزو میکنم زنش جنده لاشی شه تا بفهمهآه من زندگیشو گرفتداستان من صد درصد واقعی بود…نوشته غریب
0 views
Date: November 6, 2019