سلام خدمت دوستان خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به انتخابات ریاست جمهوری خرداد همین امسال (92) من 25 سالمه و سربازم تو یکی از شهرهای شمالی روز انتخابات به عنوان سرباز نگهبان با اسلحه کلاشینکف دم در یکی از حوزه های انتخاباتی خواهران که تو یه دانشگاهه کوچیک بود از ساعت شیش صبح تا ده شب که رای کشی تموم شد نگهبانی دادم ساعت ده شب که شد به گفتن که در دانشگاهو ببندم مسولای صندوق که همگی خانم هم بودن کارمندای امورش و پرورش و فرمانداری بودن قرار شد از ساعت ده شب تا صبح رای ها رو بشمارن و من و اون ماموره کادری که همرام بود سر صندوق باشیم که ناظر باشیم ساعت 12 شب که شد من به کادرمون گفتم من میرم تو یکی از کلاسها میخوابم ته یکی از کلاسها 4 تا صندلیو کنار هم گذاشتم اسلحمم گذاشتم پشت بخاری و خوابیدم و برق و خاموش کردم بعد چند دقیقه دیدم یه نفر در کلاسو باز کرد داره اونم چند تا صندلی میزاره کناره هم و میخوابه اولش فکر مردم جناب سروانه بعد یهو دیدم یکی از همون خانومای چادریع سر صندوقه اونم یهم منو دید شوکه شد من بهش گفتم اوه شما میخواید اینجا بخوابید پس من برم که شما راحت باشید همینطوری که مثلا داشتم میرفتم سر صحبتو باهاش باز کردم یم راجه به خدمتم با هم حرف زدیم سی سالش بود یه خانومه قد بلند و سفید که متاسفانه مجرد بود و هنوز اپن نشده بود ازم پرسید بچه کجایی منم گفتم کرجم و سه ماه نرفتم مرخصی و خیلی سختمه که دوست دخترمو ندیدم اون گفت یعنی چی که سختته منم کفتم همین که شب پیشش نمیخوابم میفهمی که بعد اروم اروم دستمو مالیدم بهش اون گفت داری چیکار میکنی گفتم سربازم بدجوری بهم فشار اومده یهو ازش لب گرفتم دیدم اونم بدش نمیاد کم کم سینه اشو از رو مانتو مالیدم گردنشو اروم اروم خوردم دکمه مانتوشو باز کردم سینه هاشو در اوردم با زبونم لیسیدمشون خیلی حشری شده بود بلند شدم زیپ شلوارمو کشیدم پایین بهش کفتم میخوری اون هیچی نگفت خودش کیرمو در اورد گداشت تو دهنش منم کفتم آههههههههههههههههههه جووووون بخوووور یه 5 دقیقه ای خورد بهش گفتم پایین میکشی گفت من که دخترم گفتم از عقب بکنم گفت نه سرو صدا میشه یهو کسی میاد لاپایی قبول کرد شلوارشو کشوندم پاییین اروم کیرمو گداشتم لای پاهاش کیرم به کسش میخورد آههههههههههه چه حالی میداد وااایییی بدجوری هوسه کونشو کردم به زور راضیش کردم یواش میکنم دردت نیاد سرو صدا نشه اروم سر کیرمو گذاشتم سره کونش فشار دادم تو یه جیغه کوچیک زد کم کم بیشتر فشار دادم کونش جا باز کرد کم کم تلمبه هامو تند تر کردم کیرمو تا ته کردم تو کونش اون یواش میگفت آخخخخخخخخخخ آییییی دردم گرفت ولی بکن منم گفتم جوووووون عزیزم آبم کم کم داشت میومد کفتک کجا خالی کنک گفت همشو تو کونم خالی کن منم تا ته تو کونش خالی کردم سریع شلوارامونو کشیدیم بالا ازش تشکر کردم شمارمونو بهم دادیم منم رفتم تو یه کلاسه دیگه خوابیدم مرسی که داستانمو خوندید.نوشته اشکان
0 views
Date: November 25, 2018