امروز دقیقا 4 سال و 1 ماه و 8 روز میگزره … از اون شبی که همه چیز خراب شد … منو داغون کرد و تنها گذاشت با همه خاطرات خوب و بدش… اون شبو خوب یادم میاد شبی که آرزو می کردم هرگز تو زندگیم نبینم ولی چه کاری از دستم بر میومد؟ اگه قرار باشه اتفاقی بیفته میفته و هیچکسم نمیتونه جلوشو بگیره…6 ماه از دوستیمون میگذشت همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم یه روز که همدیگرو نمیدیدیم دیوووونه میشدیم تازه کنکور داده بودیم و خوشحال و سرخوش پایان مدت بیرون بودیم. انقدر دوسش داشتم که هر کاری میخواست براش انجام میدادم بدون چشم داشت یا توقع اضافه… به محض اینکه میدیدمش خودمو پرت میکردم تو بغلش و محکم میبوسیدمش. اونم کمتر از من دیوونه نبود .. خیلی دوستم داشت چون میدونست با بقیه فرق دارم میدونست عاشقشم میدونست تک تک نگاهام تک تک کلماتم تک تک نوازشام از ته قلبمه…. اونم منو میپرستید و همه جوره هوامامو داشت… جفتمون میدونستیم ممکنه رابطمون به ازدواج نکشه و یه جوری از هم جدابشیم چون سنمون خیلی کم بود و سعی میکردیم منطقی فکر کنیم ولی واقعا همدیگرو دوست داشتیم و دلمون نمیخواست طوری از هم جدا بشیم که یکیمون لطمه بخورهسیاوش مرده خیلی خوبی بود مغرور ولی مهربون رک و راست ولی دوست داشتنی عاشق ولی محتاط..واقعا سگ اخلاقی های منو خوب تحمل میکرد عصبانیتشو با فشردن من تو آغوش گرمش خالی میکرد… خلاصه شیفته اخلاق و رفتارش بودم از اون گذشته قیافه شیرینی هم داشت چشمای سبز و موهای خرماییش بهم آرامش میداد…پدرش یکی از بساز بفروشای کله گنده شیراز بود وضع مالی خوبی داشتن بعد از کنکورشم بدون اینکه منتظر نتیجه بشن براش یه ماشین شاسی بلند خریدن…نمیگم به این چیزا توجه نمیکردم بالاخره برای هر دختری مهمه ولی شاید همین چیزا باعث شده بود علاوه بر دخترای دور و برش چند تا از دوستای خودمم بهش چشم داشته باشن … ولی خب به هر حال پایان دوستاش و حتی خواهرش منو میشناختن و میدونستن رابطه خیلی خوبی با هم داریم. منم دختر جذابی بودم چشمای مشکی و موهای بلندم هر پسریو وادار میکرد چند لحظه خیره نگام کنه. رابطه فیزیکیمون هم در حدی بود که هر دومونو کاملا ارضا کنه البته من آدمی نیستم که عشقو از سکس جدا کنم به نظر من هر کدوم اون یکیو کامل میکنه به سکس یه جورایی به عنوان راه ابراز علاقه نگاه میکنم اینم یکی از عقایدمه که منو خاص تر میکنه و هر پسری دنبال همچین دختری میگرده مخصوصا تو سن ما اما سیاوش اصلا آدمی نبود که بخواد از این طرز فکرم سو استفاده کنه… به محض اینکه حس میکرد حوصلشو ندارم یا نمیخوام بهم نزدیک بشه فورا آرومم میکرد و سعی میکرد خودشو کنترل کنه اینطوری بود که چند بار با هم خوابیده بودیم و دو بار هم از عقب سکس داشتیم…ساعت 4 بعد از ظهر بود طبق معمول مادرم رفت پیش خواهرم و بچه هاش. منم رفتم دوش بگیرم که عصر یا برم بیرون یا اگه حوصله داشتم برم پیشه مامانمینا. تو وان دراز کشیده بودمو داشتم به 2 شب قبل که با سیاوش بودم فکر میکردم مخصوصا به اون قسمتی که تو ماشین نشسته بودیم و حرفای رومانتیک میزدیم منم دستمو رو پاش میکشیدم و نگاش می کردم که یهو ماشینو زد کنار و یه لب محکم ازم گرفت یکم شوکه شدم آخه هیچوقت تو خیابون این کارو نمیکرد یکم بهت زده نگاش کردم اومدم بغلش کنم که منو نشوند سر جام و گفت عزیزم اینجا بده بزاربریم باغ هومن اینا اونجا هر کاری دلت خواست باهام بکن عشقم منم طبق معمول قهر کردم . باغ خودشون یه عمارت داشت که راحت میرفتیم داخل بی دغدغه هر کاری می خواستیم انجام میدادیم اما کمتر پیش میومد خالی شه به خاطر مهمونیای مامانش و خواهرش به خاطر همینم میرفتیم باغ هومن دوستش که ساختمون نداشت و فقط یه باغ بود با دیوارای بلند فقط به خاطر اینکه کسی بهمون گیر نده وگرنه مجبور بودیم تو ماشین یا حد اکثر رو کاپوت ماشین شیطونی کنیم… خلاصه بعد از 10 دقیقه رسیدیم و رفتیم داخل سیاوش پیاده شد که مطمئن شه درو بسته و قفلش کنه برگشت پیشم منم که مثلا باهاش قهر بودم… یه کم نگام کرد وقتی دید عکس العملی نشون نمیدم آروم دستشو گزاشت رو پای سمت چپم و شروع به نوازش کرد میدونست چطوری تحریکم کنه وقتی دید دارم آروم نفس نفس میزنم زیپ شلوار جینمو کشید پایین و دکمشو باز کرد یکم خودمو دادم بالا که بتونه بیارتش پایین تر با شورتم چند سانت کشیدش پایین و با اون یکی دستش رو پوشمو داد بالا آروم شکمو کمرمو نوازش میکرد می خواست کم کم لبشو بهم نزدیک کنه که دیگه نتونستم به رفتار سرد و قهر آلودم ادامه بدم محکم بغلش کردم و لبشو گاز گرفتم اونم واسه تلافی زبونشو کرد تو دهنمو هر دو تا لب بالا و پایینمو کرد تو دهنش انقدر نگه داشت که نفسم داشت میگرفت به زور خودمو کشیدم بیرون و شروع کردم به خندیدن… صندلیشو داد عقب و کامل خوابوندش گفت بیا اینجا ببینم خانومی دلم کلی برات تنگ شده… منم گفتم نمیام تو بیا پیشه من گفت الان بهت نشون میدم یهو خم شد سرشو برد سمته کسم و با مسخره بازی هی هر چیزی جلو دهنش میومد و گاز میگرفت منم با خنده می خواستم سرشو جدا کنم چون قلقلکم میشد دیگه حالش دسته خودش نبود صندلی منو هم خوابوند و مجبورم کرد یه کم بالاتر بخوابم لباسامو پایین تر کشیدو پاهامو باز کرد با هر سختی بود سعی کرد زبونشو برسونه به سوراخمو باهاش بازی کنه وقتی هم اعصابش خورد میشد محکم چوچولمو گاز میگرفت و می خندید منم تو اون حال حشری که داشتم محکم موهاشو میکشیدم و سرشو فشار میدادم رو پاهام اومد بالا چند تا لب خوشمزه ازم گرفت خودمو جمع و جور کردم تا اونم بیاد رو صندلی من. یه کم کنارم خوابید و بغلم کرد تو همین حال دکمه های روپوشمو براش باز کردمو اونم با یه دستش سینمو میمالید و با اون یکی کسمو… انقدر حالم خراب بود که تازه متوجه شدم عینه جسد افتادم اونجا و هیچ کاری نمیکنم بی مقدمه شلوارمو کشیدم بالا و در ماشینو باز کردم سیاوش نگران نگام کرد که چی شد عزیزم ؟ روناک جون کاری کردم ناراحت شدی؟؟؟ یه لبخند زدم گفتم هانی میشه بشینی طرفه من ؟ یه کم نگام کرد وقتی فهمید میخوام چی کار کنم خودشو کشید عقبتر و به حالتی که میشه روی صندلی عقب ماشین خوابید روی دو تا صندلی جلو دراز کشید ولی طوری که بتونه منو ببینه چون ماشین شاسی بلند بود نمیتونستم بشینم رو زمین براش ساک بزنم به خاطر همینم خم شدم و یکی از زانوهامو گزاشتم تو چارچوب در و اون یکی پامو هم به عنوان تکیه گاه محکم کردم سرمو کردم تو ماشین و با کمک خودش کمربند و دکمه های شلوارشو باز کردم کیرشو آورد بیرون و دستشو کرد تو موهام آروم گزاشتش رو لبام عاشق کیر سفید و خوشکلشم خیلی بزرگ نیست ولی سایزشو دوست دارم به اندازه ای هست که نصفش تو دهنم بره و با کلفتیش حال کنم شروع کردم مکیدن و زبون زدن انقدر که خودشو میکشید بالا و به زور فشارش میداد تو دهنم خیلی خوشم میاد تا حدی دیوونش کنم که خودش کیرشو بچپونه تو حلقم بعد از چند دقیقه ساک زدن گفت روناک میخوام بکنمت میشه عشقم ؟؟ خیلی نیاز دارم الان. منم یه نگاهی بهش کردم و گفتم باشه فدات شم پس بیا بیرون راحت تره تکیه دادم به ماشینو شلوارمو کشید پایین تا زانوهام شورتمو هم در حدی داد پایین که کونم معلوم بشه دستشو برد تو لباسمو همینطور که سینه هامو میمالید انگشت وسط اون یکی دستشو آروم میزاشت جلوی سوراخ کونم و تند تند عقب جلو میکرد یه کم در دم میومد که بعد آروم میشدم …سر کیرشو گزاشت رو کسمو یه کم خیسش کرد آروم گزاشتش سر سوراخ کونم داشت میکردش تو که یهو سوزش خیلی بدی حس کردم یه آه بلند کشیدم و گفتم سیاوش درش بیار درد دارم گفت باشه خانومی درش آورد. گفتم حالا دوباره امتحان کن. دوباره یکم انگشتم کرد و باز سر کیرشو کرد داخل ایندفعه راحت تر شد و منم زیاد دردم نگرفت شروع کرد به عقب جلو کردن و همینطوری پشت گردنمو میبوسید منم دستم رو رونش بود و داشتم چنگ میزدم هر از گاهی هم تا ته میکردش داخل و همون جا نگهش میداشت میومد کنار گوشم میگفت عزیزم دلم میخواد این لحظه رو خوب یادت بمونه لحظه ای که قسمتی از من تا ته رفته توو تو ….@@@تو همین افکار بودمو داشتم تو وان خودمو میمالیدم که صدای زنگ گوشیمو شنیدم پا شدم خودمو شستم و حولمو پیچیدم دورم. دیدم از سیاوش چندتا میس افتاده خودم بهش زنگ زدم گفت که امشب دعوت شدیم مهمونی خانومم کی بیام دنبالت ؟ گغتم تا 30 مین دیگه بیا خونه تا آماده شم با هم بریم گفت چششششم مامانینا که نیستن ؟ گفتم نه هانی بیا پیشم تا با هم آماده شیم …غافل از اینکه تا چند ساعت بعد قرار بود فجیع ترین صحنه زندگیمو ببینم صحنه ای که پایان عشقمو خراب کرد پایان احساساتمو به باد داد.. سیاوشمو ازم گرفت…خب دوستان من آیدا هستم این داستان هم مخلوطی از تخیلات و تجربیاتمه خاطره قبلیم با نام bf جدیدم کاملا واقعی بود . اما دیدم یه مدت داستانای سایت خیلی وحشتناک شده غریبه جان هم که مارو گزاشته تو کفه قسمت بعدی داستانش گفتم یه چیز خوب بنویسم دلیل اینکه واقعی نیست هم اینه که میخواستم آب و تاب و حرارتشو بیشتر کنم کلا سکسی ترش کنم که مناسب سایت باشه وگرنه میتونستم خاطراتمو براتون بنویسم قسمت بعدی رو هم زوووود میزارم فقط به خاطر اینکه طولانی نشه پشت سر این نزاشتم. البته بستگی به نظرات شما هم داره. قسمت بلک شده هم کات صحنه سکسی هست . اسم داستانو هم به خاطر این بر باد رفته گزاشتم که رمانشو خیلی دوست دارم Dادامه…نوشته aDa
0 views
Date: November 25, 2018