سلام به همه دوستان شهوانی.من یوسفم ۱۷ سالمه و توی یکی از شهرهای بزرگ ایران زندگی میکنم.هیکلم بدک نیس قیافمم تقریبا خوب ۲-۳ سالی هم میشه که خیلی دختر بازی میکنم همیشه دخترو واسه سرگرمیش میخواستم کم بود که به فکر سکس باهاشون باشم البته اینجوریم نیست که از سکس بدم میاد در هفته سه چهار بار حداقل خودمو ارضاع میکنم همیشه چند نفرو دارم که باهاشون سکس چت کنمو کامپیوترمم پره سوپره.این قضیه بار میگرد به حدودا یه ماه قبل مس همیشه چنتا دوس دختر دشتمو حال میکردم با اوضاع همشونم میمالوندمو لب میگرفتم همیشه اما همیشه در آرزوی این بودم که با یه دختر ناز و ساده دوست باشم تک پار شم همه چیزمو واسعش بذارم فک میکنم زندگی اینجوری خیلی شیرین تر و باحال میشه اگه تا قبلشم سکس نکردم واسه این بود که منتظر بودم این کارو با کسی که دوسش دارم انجام بدم تا که یه شب با چنتا از بچهها رفته بودیم ی رستوران شام بزنیم همینجور کس کس و شعر میگفتیمو میخندیدم من شامم زودتر تموم شد و گفتم من میرم بیرون یه سیگاری بکشمو یکم هوا بخورم اومدم بیرون رو ب روی رستوران نشستمو شروع کردم ب موزیک گوش دادن و سیگار کشیدن که یهو دیدم یه دختر ناز داره با یه پسر کوچیک میاد سینه هاش خیلی خوب بود میخورد ۷۰ باشه همینجور تو کفش بودمو داشتم نگاش میکردم که نزدیک تر شد یه لحظه خیلی جا خوردم از نزدیک که دیدمش دیدم خیلی بچّس بش میخوره راهنمایی باشه همونطور که جلو میاومد پالتوش کنار رفت یه جوراب شلواری مشکی پوشیده بود که رونای کوچیکو خشکلش کامل دیده میشد اونم بعدش نیومده بود انگار داشت به من نگا میکرد رفتن داخل رستوران با داداشش من همینجور تو کفش بودم اونم زیر چشمی نگاه میکرد بعد این که سفارش داد پسر موند خودش اومد بیرون و رفت سوار ماشین شد. با مامانش بود ماشینشونم بنز بود دیگه خیلی حال کردم هیچوقت تخمه از نزدیک شماره دادن نداشتم میترسیدم همش تازه مامانشم که بود نمیدونستم چیکار کنم یهو یه فکری به ذهنم رسید رفتم گفتم برم mokhe دادشرو بزنم رفتم داخل بهش گفتم یه لحظه بیا اینجا کارت دارم پسر اومد خلاصه بعد کلی حرف زدن شمارمو روز دستمال نوشتم گفتم بده به خواهرت به مامانتم چیزی نگو گفت باشه ولی خیلی استرس داشتم گفتم الان مادر میاد کونم میذاره خدارو شکر اتفاقی نیفتد پسر رفت منم رفتم خونه دیگه خبری نشد بد جور تو فکرش بودم دقیقا همون چیزی بود که میخواستم همیشه.بعد از یه هفته دیدم یه شماره نه شناس بهم اساماس داده نوشته بود سلام خوبی اول نشناختم بد باهاش حرف زدم اما بعد این که خودشو معرفی کرد از خوشحالی تو کونم عروسی بود.اسمش مگی بود دوم راهنمایی هم بود وقتی گفتم خیلی عزت خوشم اومده شروع کرد حرف زدن که من مادر پدرم خیلی گیران و خیلی چکم میکنن نمیتونم دوس پسر داشته باشم دیگه با کلی التماس مخ زدن راضیش کردم ولی گفت نمیتونه زیاد بیاد بیرون گفتم اشکالی نداره.واقعاً دوسش داشتم کس کلک بازیام با بقیه میکردم ولی همیشه فقط اون تو قلبم بود چند بار باهم رفتیم بیرون خیلی دختر سادیی بود خیلی مهربون واقعاً وقتی باهاش بودم هیچی نمیفهمیدم از دور و بار هیچوقت راجع ب سکس باهاش حرف نمیزدم تا یه روز موقع خدافظی گفت نمیخوای بوسم کنی من جا خوردم گفتم هرچی تو بگی گفت آخه دوس پسرمی دیگه تو نکنی کی بکنه؟ از این حرفش خیلی حال کردم و آروم لباشو بوسیدم بعد از اون قضیه هر دافعه موقع خدافظی لباشو میبوسیدمو میرفت تقریبا ۶ ماه بود باهم بودیم همه چیزم شده بود دیگه هیشکی به جز اون تو قلبم نبود یکی دو بار هم خونشون رفتم بیشتره اوقات با تاپ بود که اون سینههای گردش بیرون میزد خیلی وضضع مالیشون توپ بود وقتی تو بغلم بود هیچی دیگه نمیفهمیدم از ۶ تا سکس برام لذت بخش تر بود تا این که یه روز ساعتهای ۵ عصر بود که بهم اساماس داد یوسف خیلی حالم بده بیا پیشم. خیلی نگرانش شدم سریع حاضر شدم رفتم سمت خونشون وقتی دارو باز کرد یه جوری شده بود با همیشش فرق داشت یه تاپ قرمز پوشیده بود و یه شلوارک چسب تا جای زانوش بغلش کردم و گفتم چی شده گفت هیچی دلم برات خیلی تنگ شده بود دیدم دهانش بوع الکل میده گفتم خله چی خوردی گفت هیچی از مشروبای پدرم خوردم ببینم چطوریه رو مبل نشستیم بغلش کردم و آروم لباشو میبوسیدم پشت سر هم خیلی داغ بود آروم شروع کرد لبمو میخورد منم دیدم خودش خاسته لباشو میمکیدم بعد ۱۰ دقیقه که همینجور لب میگرفتیم گفت بریم تو اتاقم با اون چشمای خمارش رو تخت دراز کشید و بهم نگا میکرد تو نگاش شیطنت بود مس همیشه نبود دیگه داشتم یوونه میشودم خودمو انداختم روشو مس وحشیا لب میگرفتیم گوششو میخوردم گردنشو میلیسیدم اما دوس نداشتم ادامه بدم دوس نداشتم یه درصدم فک کنه واسه سکس میخوامش تازه مستم بود ممکن بود آاسان راضی نباشه کنارش دراز کشیدم و با موهاش بازی میکردم یهو گفت چی شد چرا ادامه ندادی گفتم نمیخوام فک کنی واسه سکس یا چیز دگیی میخوامت تورو فقط واسه خودت میخوامت گفت میدونم عشقم ولی دوس دارم الان با هم باشیم واسه یه برام که شده به خاطره من. منم زیاد بدم نمیومد تاپشو دراوردم یه سته قرمز تنش بود مس عروسک شده بود پوست سفید لاک قرمزم به دستو پاهاش زده بود سوتینشو در آوردم دو تا هلو سفت و گرد سفید با نوک صورتی روشن افتاد بیرون دیگه حالم دست خودم نبود شروع کردم خوردن سینه هاش وحشیانه سینه حشو میمکیدم و نوکشو میلیسیدم اونم چشمعشو بسته بود و همش میگفت عشقم ادامه بده حشری ترم میکرد حرفش شلورکشو در آوردم جلو شرتش خیس شده بود نوک زبونمو میکردم تو نافشو میلیسیدم. سرمو گذشتم رو کوسش شورتشو هنوز در نیاوردم بوس میکشیدم خیلی خوش بوس بود یکم کسشو از روی شرت مکیدم رفتم پایین رونای سفیدشو میخوردم خیلی خوشمزه بود پاهاشو بردم بالا کوچولو و ناز بود لاک زده بود روز ناخونای بلندش دونه دونه ناخونشو خوردم پنجههای پاشو میلیسیدم داشت از لذت میمرد دوباره خودشو انداخت روم لباسمو در آورد شورتمو که در آورد همینجور نگا میکردم کیرمو (زیاد بزرگ نیس معمولی) یکم با دستش اینور اونورش کرد و میملوند ب لبش سرشو بوس میکرد ولی معلوم بود زیاد خوشش نمیاد بهش گفتم بشینه روی صورتم شورتشو در آورد نشست کسشو خوش بوسترین چیزی بود که تا حالا بوس کرده بودم همینطور که میلیسیدم بیشتر خودشو فشار میداد به صورتم داشت میترکید از لذت گفت بسه بکنم دیگه داشتم از تعجب شاخ در میاوردم گفتم خفه شو امکان نداره گفت تورو خدا التماست میکنم جرم بده گفتم واسه اینکه هم خودم حال کنم هم اون یه کار دیگه کنم به بغل خوابوندمش خودمم چسبیدم از پشت بهش کیرمو گذشتم لایه پاهاش خیسه خیس بعد تلنبه میزدم لایه پاهاش کیرم هی میخورد به کوسش و ناله میکرد بعد یه ربع همونطوری آبم اومد ریختم روز شکمش اونم ارضا شد تو عمرم لذت به اون بزرگی نداشته بودم حس میکردم رو فضام یه ساعت تو بقل هم خوابیدم بعدشم لباسمو پوشیدمو رفتم. بعد از اون جریان دو سه بار دیگه همینطوری حال کردیم اما نه سکس کامل که به نظر خودم این از هزار تا سکس برام لذت بخش تره. اگه خوشتون اومد بگین ادامشو بنویسم.نوشته یوسف
0 views
Date: November 25, 2018