بسیجی کسکش سابق و فیفی

0 views
0%

سلامداستانمو خلاصه مینویسم – اخه سر کارم باید بقیه کارامو انجام بدمدرسم تموم شده بوده و بیکار بودم . یه مهندس بیکار- پشت سر هم تو این مصاحبه ها و امتحان های استخدامی شرکت میکردم – امتحان بانک داشتم با ماشین پدرم رفتم آزمون بدم که دوباره فیفی خانم رو دیدمخیلی خوشحال شدم که همکلاسیمو دیدم – رفتم جلو مثل قدیما با همون اداب بسیج و تربیت بسیجی کسکش سلام و علیک کردیم(زمان دانشجویی یکی از دخترای دانشگاه از اونایی که با چادر تو بسیج بود با من جزوه ردو بدل میکرد ، اخه من کلا ادم مثبتی هستم و تو نگاه اول هر کی منو ببینه میگه بسیجیه اونم از نوع خفنش )بعد احوال پرسی گفتم برسونمت و قبول کرداز حرفاش در اوردم کرمان خونه خواهرش میاد و بر میگرده شهرستاناون روز بعد کلی لاس زدن بسیجی کسکش وار رسوندمشیه خط ایرانسل داشت باهاش شروع به اسمس دادن کردم و در طول یک سال یکی دوبار اومد کرمان تا اون روز خفن فرا سیدآزمون استخدامی و ازمون دختر بسیجیمثل همیشه با ماشین پدر و جیب خالی سوارش کردم که برسونمشنمیدنم چی شد از زبونش در رفت که خواهرش نیست و خونه خواهرش تنهاستمنم حرفشو چاپیدم و به بهونه برنامه ریزی واسه ارشد رفتم خونه خواهرشاولش با فاصله از هم نشستیم و حرف زدیم تا من اومدم نزدیکش که یه دفعه خودشو جمع کرد گفتم بیا با هم بازی کنیمگفت بازی حق داشت من ، اون بازی ؟گفت چی گفتم نون بیار کباب ببرقبول نمیکرد اخه دستش می خورد به دستم و حرام بودهر جور بود با هر کلک و ضرب و زوری بازی رو شروع کردمایقدر محکم پشت دستاش میزدم که رگای دستش متورم شده بودخودشم داشت اشکش در میومد که گفتم الان وقتشهدستشو بوسیدم گفتم چه قرمز شده همینجا بود که خودش سرخ شددستشو گرفتم بلندش کردم بوسیدمش ، به نفس نفس افتادیک دقیقه نشد لخت شدبار اولش بودواسه اینکه اسیرش کنم اول کسشو خوردمشما هم امتحان کنیدخیلی جواب میده و دخترو معتاد میکنهارزا شد اونم دو سه باربه خدا بدنش با شاکیرا خواننده ایتالیایی مو نمیزنهاهنگ لوکا لوکا منو به یادش میندازه هنوز شهوتی بوداخه وسط دورش بود و هنوز میخواستکست نه بو میداد نه مو داشتعجب کسی بودمنم دیگه طاقت نداشتمچرخوندمشبدون مقدمه کردم تو کونشباورتون نمیشه از شهوت دردو نمیفهمید ، اروم اروم شروع کردم به تلمبه زدنابمو ریختم رو کمرش و شکمشنمیفهمید چی ریختم رو بدنش26 سالش بود ولی بار اوش بود سکس میکرد و کیر میدیدنمیدونین عجب کنه ای شداومد کرمون به بهونه کار پیدا کردن خونه خواهرش موندخونه خواهرش زیاد خالی بودمنم که …..باورتون نمیشه چه حالی میدادیه بار این قدر بد جور کردمش از کون که کونش زخم شد ولی خودش نمیفهمیدنوشته ایمی

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *