برات مینویسم شاید 1روز بخونی امید.خاطره روزای بعد رفتنت عجیب سکسی شد ..باور میکنی..من گل مرداب و …..فاحشه ای شدم به نام .همه ی مردای شهر منو می شناسن…موندم چرا تو نیومدی سراغم…..خیلی کارم گرفته…موندم پس تو کجایی …البته فقط مردا منو می شناسن یادم رفته بود تو نامردی….مرد نیستی.از صبح من مدام هرز می پرم..خسته نمیشم.یه لحظه هم بستر تنهایییه لحظه هم بستر یادتولحظه ای دیگه هم بستر گریهوشب خسته از این همه هم آغوشیه بی وقفه روی تختی که اگه اونم مث من فراموش نکرده باشی می خوابم. ام تنها نه4نفری…ضربدری…غرق در خون شب رو صبح می کنم…غرق آه و لذت ..مشتریای خوبی دارم.البته بگم منم براشون کم نمی زارم.تیغ همه ی تیزی و برندگیش رو می ده دستم و من با لذت میگیرمش تو دستام.با شهوت و ولع خاصی نگاش می کنم میدونم چشمای خمارم دیوونش میکنه.دستم که به بدنش می خوره بدنم میلرزه…خیس خیس شدم از گریه..بعد دوتایی باهم تن لطیف رگ رو لمس می کنیم..صدای اه من اتاقو پر کرده .. .رگم با چندتا نوازش ماهرانه مادوتا بی طاقت میشه و آبش میاد آب رگ بند نمیاد..آبش میریزه رو دستم چقدر داغ و گرمه …و نفر سوم قرصای اعصابن که با دیدن این صحنه ها از خودش بی خود شده و حمله می کنه به لبام.و یکباره میره تو وجودم..چقدر وجودش ارومم میکنه.ازش تشکر میکنم به خاطر ارضای روانمبی خیال بقیش اینو بگم باور نمیکنی با پول فاحشگیم.تاجر شدم.هر روز مرگ میخرم .کی میگه خود فروشی بده..من میگم بهترین شغل دنیاست.قداصت داره..محتاج نامردا نشدن به هر ثانیه دادن می ارزه..منم الان دیگه محتاج تو نیستم..وضعم خیلی خوب شده..زنده باد فاحشگی و خود فروشینه این روزا دیگه گرسنگی میکشم نه تشنگی…یادته چقد بهم گرسنگی و تشنگی میدادی..من فقط 1لقمه ی ساده محبت می خواستم و 1جرعه عشق .حالا اما..سیرم..سیر..سیر….سیر از دنیا و سیراب اشکامدیگه هیچ میلی هم برای پاک زندگی کردن در من نیست .آخه تنها ارزوی این روزام با درامد چند ماه دیگه خود فروشی به حقیقت مبدل میشه.پس من بدون وقفه فردا همه ی هرزگی هامو از سر میگیرم.اما خوب می دونم تو هنوز پاک موندی مث همون روزای اول آشناییمون پاک …پاک….پاک از انسانیتعشق4سال زندگی برباد رفته به خدای قسم هات .خدای (خودت) می سپارمت…و پری زادی زیبارو…زیبادل نه فقط زیبارو چون خودت رو برات از خدای (خودم) آرزو میکنم.واقعا راسته من یکی باور کردم که فقر فحشا میاره.خودم نفهمیدم چجوری فاحشه شدم…فقر عاطفه فاحشه ام کرد و من به تاراج گذاشتم همه ی پرده روحم را…….نوشته ……پر
0 views
Date: November 25, 2018