این داستان مربوط به ارباب و برده هست، دوست ندارید نخونیدمدتی بود که توی اینستا و تلگرام و سایت داستان سکسی و هرجا که میشد دنبال ارباب میگشتم، تا اینکه توی اینستا از طریق یک پیج فیک با یک خانمی آشنا شدم که تهران زندگی می کردن و توی یک شرکت معماری کار می کردن، یک آشنایی داشتیم، با توجه به مشخصات حدس میزدم که ایشون باشه نسبت به لحن کلام و باقی صحبت هایی که شده بود، اما خوب ادامه دادیم، من مشهد بودم و ایشون تهران و جالبیش این بود که اصلا از من عکس یا کار خاصی نخواستن و فقط صحبت می کردیم و از علایق مون میگفتیم (و البته من خودم رو اون چیزی که بودم معرفی نمیکردم)، یک روز ایشون گفت میخوام سه روز برم شمال، میای اونجا بهم خدمت کنی ؟ منم از خدا خواسته گفتم اره و هماهنگی هاش رو انجام دادیم، ایشون یک شماره از خودش داد و گفت میری رامسر ویلا میگیری، من تو مسیرم، آدرس رو پیامک می کنی و منتظر وای میستی تا بیام و خدمت کردن رو شروع کنی، طبق قرار، مقرر شده بود من کاملا لخت داخل ویلا منتظر بشینم جلو در دو زانو، کلاه سر و صورتی که قبلا عکسش رو فرستاده بودن و تهیه کرده بودم رو سرم کنم و یک بات پلاگ که خودشون از تهران واسم فرستاده بودن و کوچیک بود رو بکنم توی کونم.صدای ماشین اومد و من پشت در منتظر بودم، در زده شد، در رو باز کردم و بوسه هایی روی کفش های اسپرت خانم زدم؛ برگشتن رو به بیرون و گفتن ساک ها رو همین کنار بزار، استرس گرفتم که الان قراره کس دیگه هم بیاد و منو همونطوری ببینه، یک مرد حدود چهل و پنج ساله وارد شدن و دو تا چمدون دستشون بود و گذاشتن کنار داخل و منو که دیدن یک پوزخندی زدن و خانم اخمش کردن و گفتن سگمه، اینم پولت، خوش اومدی، مرده ترسید و سریع رفت.اینو بگم من یک پسر سبزه و لاغر اندام 27 ساله با قد حدود 170 و خانم یک دختری که سه ماه از من کوچیکتر بودن، با قد 182 و بدنی کاملا ورزشکاری.تمام چیزهایی که ازینجا میگم قراردادهایی بود که بین مون بسته شده بود؛خانم یک دست زدن و سریع چهار دست و پا شدم و پشتم نشستن و بردمشون کنار مبل و نشستن؛ یک بشکن زدن و پاشدم و رفتم واسشون شربتی که درست کرده بودم رو توی یک سینی آوردم و بهشون تعارف کردم و برداشتن و سینی رو گذاشتم کنار مبل و چهار دست و پا شدم و پاهاشون رو انداختن پشت کمرم و تی وی رو روشن کردن و بعد از اینکه شربتشون تموم شد لیوانی که هنوز سرد و یخ بود رو گذاشتن رو کمرم و حدود نیم ساعتی همونطور مثل میز زیر پاهاشون بودم، بعد پاهاشون رو برداشتن و یک دست زدن و سریع برگشتم و جلوی پاهاشون سجده کردم و شروع کردم بوسیدن کفش هاشون و قسمت های مچ پاشون که بیرون از کفش بود، گفتن خوب 12 ساعت شده از صبح، پاهام حسابی عرق کردن و حسابی هم سرویس لازم دارن، شروع کن، پارس کردم و با اجازشون کفش پای راستشون رو در آوردم و شروع کردم آروم بو کردن پاهاشون و بوسه زدن به پاهاشون، موهامو گرفتن و سرم رو فرو کردن توی کفش شون و گفتن بو بکش توله، حدود یه ربعی بو کشیدم و واقعا داشتم بیهوش میشد، بعد سرم رو ول کردن و باز به پاهاشون سرویس دادم و ماساژ دادم و نزاشتن لیس بزنم، رفتم سراغ اون پای دیگشون و ادامه دادم، بعد هر دو پا رو به دستورشون گرفتم بالا و شروع کردم از پاشنه تا بالا رو لیسیدن و هر از گاهی هم سرم رو میگرفتن و پاشون رو کامل میکردن توی دهنم یا باید واسه انگشتاشون ساک میزدم، یک مقدار هم پاهاشون کثیف بود، من همچنان کلاه سرم بود و خانم هنوز چهره من رو ندیده بودن ولی من که میدیدم میدونستم ایشون همون خانمی هستن که آشنای ما هستن و مدت ها بود علاقه داشتم یکبار انگشتای کشیده و پاهای خوشگلشون رو بلیسم و الان به آرزوم رسیده بودم…ساعت حدود 9 شب شده بود و خانم گفتن پاشو برو شامو حاضر کن، هنوز بات پلاگ توی کونم بود و دیگه واسم عادی شده بود این قضیه (البته قبلا خودم زیاد چیزی توی کون خودم کرده بودم و اذیت کننده نبود)؛ همونطوری پاشدم و رفتم شام رو آماده کردم (از قبل همبرگر گرفته بودم با نون و مخلفات و واسشون پیچیدم و درست کردم. خانم هم رفتن پاهاشون رو شستن و اومدن توی آشپزخونه و در حین آشپزی هی چند تایی به کونم میزدن و بات پلاگ رو فشار میدادن و میگفتن جون، امشب چه بچه کونی بکنم و هی هم میگفتن زود باش گشنمه توله؛ ساندویچشون آماده شد و خانم رفته بودن توی اتاق، رفتم روی میز مبل رو چیدم واسشون و آماده کردم و دو تا پارس کردم و ایشون یک دست زدن و سریع چهار دست و پا رفتم توی اتاق و جلوی پاهاشون سجده کردم، کفش پاشنه بلند پوشیده بودن با یک ساپورت مشکی چسب طوری که خط کسشون معلوم بود و یک نیم تنه جیگری چسب و موهای بلوندشون رو دورشون ریخته بودن، وقتی دیدن چشم افتاد به کسشون، گفتن دفعه بعد نگاه کنی، تنبیه سختی خواهی شد، سریع سرم رو انداختم پایین و پارس کردم، کیرم داشت یکم بلند میشد که متوجه شدن، گفتن برگرد به پشت، یک چند بار پارس کردم که اجازه بدن حرف بزنم، گفتن بنال، گفتم شامتون سرد میشه، گفتن اول این کوچولو ادب شه، بعد شام، برگشتم به پشت خوابیدم و با پاشون چند تا محکم توی کیر و خایه هام زدن که دیگه نای بلند شدن نداشتم؛ گفتن پاشو زود، سگم شو؛ سریع چهاردست و پا شدن و سوارم شدن و راه افتادم سمت پذیرایی و مبل ها، نشستن روی مبل و شروع کردن خوردن غذاشون و من طبق قرار رفتم زیر میز و به پاهاشون بوسه میزدم، وسط غذا خوردن یکم ازم تعریف کردن و یهو گفتن دلستر، سریع اومدم بالای میز و واسشون توی لیوان ریختم و باز رفتم زیر میز و بوسه زدن به پاهای زیباشون؛ غذاشون تموم شد، خم شدن زیر میز و گفتن سرت رو بیار جلو، سرم بردم جلو و چند تا تف کردن توی دهنم و گفتن مزه شام امشب رو میده، نوش جونت، پارس کردم و برگشتم از زیر میز در اومدم و میز رو جمع کردم و وسایل رو بردم توی آشپزخونه و بلند داد زدن جیش دارم توله، سریع چهار دست و پا برگشتم کنار مبل و سوارم شدن و رفتیم دستشویی، طبق قرار سرم رو گذاشتم توی سنگ دستشویی و نشستن روی صورتم و شاشیدن توی دهنم که بخشیش هم ریخت بیرون و باقیش هم تا جایی که شد قورت دادم؛ بعد که تموم شد گفتن بلیس، لیسیدم و تمیزشون کردم و پاشدن و منم سریع پاشدم و چهار دست و پا شدم، گفتن نمیخواد، خودم میرم اتاق، برگرد؛ برگشتم و با یک حرکت سریع بات پلاگ رو در آوردن و گفتن آماده شو، خودتو تمیز کن و بیا. گفتم چشم، فهمیدم که دیگه وقت دادنه، سریع توی کونم رو آب ولرم گرفتم چند بار و خودم رو خالی کردم و بات پلاگ رو شستم و طبق قرار گرفتم توی دهنم و چهار دست و پا رفتم سمت اتاق؛ خانم روی تخت نشسته بودن و کیر مصنوعی رو بسته بودن و دستشون رو گرفته بودن زیرش و گفتن خوش اومدی هاپوییه کونی، کیر رو که دیدم ترسیدم، واسه کون من بزرگ بود، فهمیدن که ترسیدم، گفتن نترس، حواسم هست، ژل و کرم و این چیزا کنارشون بود و یک کاندوم پرت کردن جلوم و گفتن بیا یکم بخورش و بعد بکش سرش، رفتم و یکم واسشون ساک زدم و دست کردن تو موهام و کیر رو تا حلقم میبردن و نگه میداشتن و ول میکردن و لوق میزدم و یک ربعی گذشت، گفتن بکش سرش و روی تخت خم شو، کاندوم رو کشیدم سر کیر و خم شدم و اومدن پشتم و چند تا زدن روی کونم و یکم ژل به انگشت شون زدن و کردن توی کونم، دو انگشتی رفتن و سه انگشتی، بخاطر بات پلاگ گشاد شده بودم و زیاد هنوز درد حس نمیکردم، سه انگشت رو که جلو عقب میکردن درد میگرفت دیگه، یک آخ کوچیک گفتن، کفتن جوووووون، تو فقط ناله کن توله، بعد کلی ژل در کونم مالیدن و به کیر زدن و سرم رو فشار دادن توی تخت و کیر رو فرو کردن تو کونم، یک آخ بلند گفتم و کلی گریه زاری ام اومد، ایشون هم جریح تر شدن و میکردن و سرم رو با دست بیشتر فشار میدادن و من ناله میکردم، کم کم تا ته کردن و شروع کردن تلمبه زدن که خوب دردش یکم اولش بیشتر بود و کم کم عادت کردم، همین که دیدن ناله هام کم شده، در آوردن و گفتن برگرد، به پشت لبه ی تخت دراز کشیدم و دوباره کردن تو کونم، اینطوری صورتم رو بهشون بود (البته با کلاه همچنان) و من داشتم قشنگ لذت رو توی چشماشون میدیدم و درد میکشیدم، با دستشون چند تا به کیر و خایه م زدن که از شدت ترس کامل خوابیده بودن و جمع شده بودن و چند تا تف انداختن روش و با دستشون شروع کردن مالیدنش تا بزرگ شه، یکم طول کشید تا بزرگ شد، ولی هرچی بیشتر داشت شق میشد درد توی کونم بیشتر میشد. قشنگ شق کردنش و انقدر مالیدنش تا ارضا شدم در حینی که داشتم کون میدادم، گفتن جون، دوست داری کون دادن و بچه کونی ؟ پارس کردم همراه با ناله و خانم لذت میبردن، حسابی هم عرق کرده بودن، کمی بعد از ارضام گفتن بسه و در آوردن و یک چند تا در کونم زدن و گفتن جون نگاه چه گشاد شده، سریع گوشیشون رو در آوردن و چند تا عکس گرفتن از سوراخم و کاندوم رو در آوردن و انداختن روی تنم و گفتن پاشو ساک بزن، حسابی کونم درد میکرد، بلند شدم و یکم ساک زدم و گفتن بازش کن، کیر مصنوعی رو باز کردم از دور تنشون و ازم گرفتن انداختن یک گوشه بات پلاگ رو دوباره کردن توی کونم (بدون اینکه حسش کنم از بس گشاد شده بودم)؛ گفتن بیا بلیسم، نشستن لبه ی تخت و واسشون حدود بیست دقیقه ای لیسیدم تا حسابی ارضا شدن، لس افتادن روی تخت و گفتن همه جامو بلیس، از زیر بغلم شروع کن، کلی عرق کردم، رفتم روی تنشون، کیرم دوباره خوابیده بود و سعی می کردم به تنشون نخوره و زیر بغل هاشون رو لیسیدم و خط سینشون رو لیسیدم و اومدم پایین دوباره یک لیس روی کسشون زدم که گفتن نه دیگه برو پاهام، رفتم یکم پاهاشون رو لیس زدم و با پاشون چند تا زدن توی صورتم و گفتن سرت لبه ی تخت، سرم رو گذاشتم و پاشدن و کونشون رو تنظیم کردن و سرشون رو گرفتن جلو، گفتن نمیخوام ببینمت، کلاه رو در بیار تا وقته که میخوام بشینم رو صورتت، کلاه رو در آوردم و نشستن روی صورتم و کونشون رو یک ربعی لیس زدم و اون زیر داشتم خفه میشدم، هی کونشون رو بالا پایین میکردن، گردن درد هم گرفته بودم، یکی دو تا گوز دادن تو دهنم و کلی خندیدن و پاشدن و رفتن از اتاق بیرون، گفتن میرم حمام (اصلا بر نگشتن نگاهم کنن، کلاهت رو سرت کن، لباس هام رو آماده کن، پشت در حمام منتظر وایسا، تا وقته پاشدم و یکم بخودم رسیدم، دیدم صدای در دیگه اومد و باز صدای در دیگه، رفتم سرک کشیدم، دیدم ظاهرا خانم دستشویی بودن و در اومدن و رفتن حمام (کنار هم بودن) یکم ناراحت شدم که چرا خانم من رو نبردن دستشویی شون باشم، بعد باز گفتم شاید میخواستن عن کنن (آخه بهشون گفته بودم عن نمیخورم، گفته بودن حالا ببینم چی میشه)لباس ها رو آماده کردم و سریع رفتم کنار در حمام و چند دقیقه بعد اومدن بیرون و لباس هاشون رو گرفتن و تنشون کردن و گفتن بسه دیگه، میخوام موهامو خشک کنم، تی وی ببینم و بعد بخوابم، بسه هرچی بانوت رو دیدی امشب، بیا ببندمت، ساعت 6 صبح ساعت پشت در دستشویی زنگ میزنه، خودت رو باز میکنی و سریع میبندیش و میری نون و صبحونه میگیری و میای حاضر میکنی؛ ساعت 8.30 با بوسیدن پاهام بدون کلاه بیدارم میکنی؛ اوکی ؟ پارس کردم و قلاده م رو گرفتن و در دستشویی رو که باز کردن بوی بدی زد توی صورتم، گفتن قبل حمام واست ریدم که شب رویایی رو سپری کنی، با این بو تا صبح میخوابی، اون لیوان هم (توش شاشیده بودن) اگر تشنه ت شد بخور، صبح بعد اینکه ساعت زنگ زد دستشویی رو میشوری، یک گوشی اون کنار دیوار گذاشتم کل شبت رو ضبط میکنه، بعد فیلمش رو نگاه می کنم، زودتر دستشویی رو شسته باشی یا گشنت شده باشه و خورده باشیشون من میدونم و تو؛ قلادمو بستن به لوله سیفون و یکهو کلاه رو از سرم کشیدن (من قبلا مشخصات خودم رو تا حدودی دروغ گفته بودم بهشون، مثل سن گفته بودم ازشون کوچیکترم، اسمم، شغلم که متوجه نشن من کی هستم و حتی محل اصلی زندگیم رو گفته بودم بجنورد ولی مشهد کار میکنم)؛ همین که چهره من رو دیدن کلاه رو انداختن و چپ و راست چند تا تو گوشی محکم آبدار بهم زدن و چند تا داد سرم کشیدن که فقط میفهمیدم میگن توله سگ دروغگو، پارت میکنم، بچه کونی بیغیرت، من میدونم و تو و چند تا عکس ازم گرفتن و در دستشویی رو محکم زدن به هم.صورتم خیلی درد گرفته بود و تو شوک بودم، اصلا فکرش رو نمیکردم این لذت به اینجا برسه، کونم درد میکرد و بوی مشمئز کننده عن خانم حسابی منو بهم ریخته بود، نمیدونستم صبح چه اتفاقی پیش میاد، ولی میدونستم بخوابن بیدار شن اخلاقشون بهتر میشه؛ به هر سختی ای بود یکی دو ساعت بعد خوابم برد…ادامه دارد…نوشته یک برده
0 views
Date: January 29, 2019