بلوتوث

0 views
0%

سعید هستم 20 سالمه.قیافه معمولی دارم ولی زیاد به خودم میرسم فقطو فقط دوس دارم با دخترای پولدارو ابر کس بپرم.خونه خودمون پایین شهره .دخترای این حوالی رو زیاد به پا نمیگیرم چون میدونم اگه باهاشون دوست بشی هرچی داریو نداری باید واسشون خرج کنی تا شاید اخرش بهت دادن.ما یه همسایه داشتیم به اسم مریم که 15سالش بود قیافش متوسط بود از این سفیدای معمولی.از رفتار این دختر معلوم بود که ازم خوشش میاد هر وقت میدیدمش بهم خیره میشد وکلا معلوم بود که نخ میده.منم هروقت میدیدمش سرمو مینداختم پایین و محل نمیدادم.خونه های این اطراف همه کوچیک هستن و تو یه کوچه 40تا خونه هست خونه ما و این مریم خانم دقیقا چسبیده بود به هم یه شب داشتم با پسر خالم بلوتوٍث بازی میکردم که یهو دیدم یه بلوتوث به اسمmaryam پیدا شد من فهمیدم دختر همسایه س بیخیال شدم ولی پسر خاله م ادش میکرد اما اون قبول نمیکرد گذشت تا چند روز. یه شب گوشیم دستم بود داشتم فیلم دانلود میکردم که بلوتوثم روشن بودم یهو دیدم یه بلوتوثی که شمارشو گذاشته ادم کرد من که دو هزاریم افتاد این مریمه و اونم میدونست که من سعید ستم چون اون اطراف پسر جون من بودم منم همون شب با اون شماره تماس گرفتم با صحبت کردم که گفت اشتباه شده و از این حرفا میخواست ناز بکنه که من زدو تو برجکش وگفتم باشه خداحافظ.تا اینکه خودش زنگ زد وخلاصه باهاش دوست شدم ولی تو این دوستی اصلا بهش رو نمیدادم و خیلی سرد باهاش رفتار میکردم چون من فقط میخواستم بکنمش به هرحال از جلق که بهتر بود .تا اینکه رفتارمو عوض کردم و گفتم عاشقت شدم و میخوام بگیرمت هر طوری بود وابسته ش کردم ناگفته نماند هرچی پول داشتیم کردیم خرج کارت شارژ خانم.تا اینکه بار اول که رفتیم سر قرار یه لب ازش گرفتم و معلوم بود زود راه میاد رابطه ما داشت روز به روز رومانتیک تر میشد البته واسه اون که فک میکرد میگیرمش.وهرشب براش عکسو فیلم سکسی بلوتوث میکردم.اونم عکسای خودشو میفرستاد.یه روز صبح ساعت 10 بود با بچه قهوه خانه بودیم جاتون خالی برنامه مشروب داشتیم که مریم زنگ زد داشت حرف میزد که لابه لای حرفاش گفت پدرو مامانش خواهر کوچیکشو بردن دکتر و اون تنها خونس داره درس میخونه تا این گفت فرصتو غنیمت شمردم واولش یکم حرف ازدواج زدم گفتم قراره برم سر کار بعدش بیام خواستگاریت اونم خرشده بود که گفتم هر طوری هست امروز باید بیام پیشت اون بیچاره ترسیده بود میگفت پدرم اینا صبح زود رفتن الان بر میگردن ولی من زیاد اصرار کردم اما دیدم داره راه نمیاد گفتم تو که بهم اعتماد نداری بهتره همینجا رابطه مون ختم بشه تا اینو گفتم جا خورد گفت اگه تو بیای خونه ما.اونوقت پدرم بیاد چی؟؟؟گفتم من به هادب میگم هروقت ماشین بابات اومد بهم زنگ بزنه تا از پشت بوم فرار کنم(هادی سر خیابون فلافلی داره)اونم که میترسید من بپرم و بی شوهر بمونه با چندتا شرط قبول که من برم خونه شون اما واسه 10دقیقه و سکس هم نکنیم.قبول کردم با استرس زیادی اومدم تو کوچه خودمون به مریم اس دادم که درشونو باز بزاره.خلاصه رفتیم تو خونه شون دیدم مریم اومد جلوم ولی با مانتو مدرسه که به قول خودش امتحان داشت وباید میرفت ولی معلوم بود که دروغ میگه و مبخواد مارو بپیچونه.رفتم تو نشستم اون سر پا بود کمی حرف زدیم بعد رفت تو حیاط از گوشه در نگاه کنه پدرش نیومد یا نه که تا روشو برگردون بدون معطلی بدون اینکه بذارم ناز بکنه کمرشو گرفتم زدمش زمین میدونستم وقت واسه ساک زدونو کس لیسی نیست سریع مانتوشو از تنش کندم.اونم با صدای بلندی جیغ میکشیدو داد میزد اما هم شهوتی بودم هم مست.تو چند ثانیه لختش کردم بدنش سفید بود مو هم نداشت البته داشت ولی کم.به پشت خوابوندمشو یه کم توف زدم به کیرم.گذاشتم رو سوراخ کونش تو نمیرفت.مریمم که داشت فحش میداد و انگاری فهمیده بود.من نیتم چیه.با انگشتم کردم تو کونش خوب یه جیغ خیلی بلند کشید.کمی انگشتو کردم تو کون کوچولوش بعد بعد کیرمو کردم حس میکردم یه چیزه خیلی تنگی دوره کیرمو گرفته نمیتونسم زیاد تلمبه بزنم باره اولم بود گریه زاری های مریمم تمرکزمو بهم میسزد ولی تا 10دقیقه دوام اوردم بعدشم ابمو ریختم تو کونش.کرمو دراوردم گذاشتم لای پاش چند دقیقه گذاشتم اونجا کریه هایمریم اروم ترشده بود انگاری خوشش اومده بود بهش گفتم چرا گریه زاری میکنی اگه خانمم بشی که یه شبه طلاقت میدم گفتم اگه میخوای حسن نیتمو نشونت بدم بیا تا پردتو بزنم.یه مقاوت کمی کرد ولی خیلی کم.دوتا پاشو دادم بالا کیرمو گذاشتم در کوسش یکم فشار دادو ولی تو نرفت به کیرم توف زیادی زدم با فشار دادم تو اونم یه اهی کشید ولی از بس گریه زاری کرده بود توان نداشت دیگه کرمو کشیدم بیرون چند قطره خون رو کیرم بود که پاکش کردم دوباره جا زدم حدود 10.15دقیقه از جلوکردمش بعدشم رفتم.ولی بعد از این قضیه دیگه بیشتر ازش متنفر شدم و اینو به خودشم گفتم ولی خوشبختانه باهاش بهم زدم و الانم با هادی فلافل فروش دوسته .نوشته سعید از کرمانشاه

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *