يه كم از خودم بگم. 30 سالم هست تحصيلاتم كارشناسي ارشد هست. تو يه شركت بزرگ صنعتي كشور مشغول به كارم و ساكن تهران هستم و …داستاني كه ميگم واقعي هست و هميشه حسرت تكرار شدنش رو مي خورم. دعا كنيد يه دفعه ديگه بشه. راستي اگر داستان طولاني هست ببخشيد1 ماه مونده بود به تولدم. اون روز خسته و كوفته ساعت 7 داشتم بر مي گشتم خونه. پشت فرمون بودم. از دور ديدم يه دختر شيك پوش وايساده كنار خيابون منتظر تاكسي . قد حدود 175 وزن حداكثر 55 ابرو تتو مرتب و نسبتا خوشگل. سرعتم رو كم كردم و صداي ضبطو كم كردم و رفتم جلوش وايسادم گفت … ميخوره. گفتم درخدمتتون هستم.رفت عقب نشست. خورد تو حالم خواستم بگم پياده بشو كه با خودم گفتم برسونمش. لعنت به اين پژو كه همه فكر مي كنن مسافر كش هستي.شروع كردم به صحبت كردن باهاش. ديدم خدا رو شكر داره جواب ميده. از تحصيلاتش و كارش پرسيدم. پرستار بود. و اومده بود ملاقات مادر دوستش و داشت بر مي گشت خونه. تو آينه كه نگاه كردم دلم ريخت چشمهاي رنگي بسيار زيبايي داشت كه همونجا داشت آبم ميومد. وقتي خواست پياده بشه گفت چه قدر ميشه. گفتم ببخشيد من مسافركش نيستم. اما از مصاحبت با شما لذت بردم و اگر تمايل داشته باشيد خوشحال ميشم شمارتون رو داشته باشم. گفت شمارتو بگو تك مي زنم.گذشت و شبش شروع كردم به اس ام اس دادن. جواب مي داد اما خيلي اهل اس بازي نبود و خيلي تحويل نمي گرفت. روز تولدم كه شد گفتم خوبه يه كادو ازش مي گيرم. اما ديدم پر رو پر رو يه اس ام اس تبريك فرستاد و ديگر هيچ. با خودم گفتم اين خسيس كيه ديگه.ديگه بهش اس ندادم و از اون هم خبري نشد. تا اينكه يه اس داد كه مي خواي تمومش كني؟ منم گفتم نه تو تحويل نمي گيري من ازت خوشم اومده. بحث كمي جلو تر رفت بهش گفتم من اهل ازدواج نيستم اگر دنبال ازدواج هستي من نيستم(راستش يه دختري كه 4 سال باهاش بودم خيلي راحت منو تنها گذاشت و براي ادامه تحصيل رفت خارج و داغونم كرد. منم چون دوست نداشتم مثل اون باشم از اول به همه مي گم چه جور رابطه اي مد نظرم هست ). اونم گفت نه دنبال ازدواج نيست. و دوست ميمونه. منم گفتم خسيس هست كه باشه شايد بچه باحال باشه.باهاش 3 بار قرار بيرون گذشتم و رفتيم كافي شاپ و رستوران و اين ور اونور. فقط دستشو گرفته بودم و نه بيشتر .حرف سكسي هم بينمون نبود. اما حس كردم اونم دلش مي خواد.يه روز كه مي دونستم فردا صبحش كسي خونه نيست دل رو زدم به دريا و براش اس ام اس زدم كه فردا صبح مياي پيش من خونه تنهام. دل تو دلم نبود . منتظر بودم قهر كنه اما اس ام اس داد كه مي ترسم و روم نميشه. از خوشحالي بال در آوردم. 2 ساعتي نازشو كشيدم اما بالاخره قبول كرد.صبح راننده آژانس احمق اشتباه بردش و به جاي ساعت 8 ساعت 9 رسيد. خسته شده بود. سريع آوردمش تو و دست دادم و تعارفش كردم بشينه. مانتوشو و روسريشو درآورد. يه تاپ چسبون پوشيده بود. تا الان هيكلشو اينجوري نديده بود. سينه هاي درشت. كمر باريك. باسن خوش فرم. موهاشو درست كرده بود انگار تازه همين الان از آرايشگاه اومده بود بيرون. از مرتب بودنش خوشم اومد. همونجا مي خواستم بپرم بغلش كنم كه جلوي خودمو گرفتم. صبحونه نخورده بود. براش آبميوه و كيك آوردم. با هم شروع كرديم به خوردن و شوخي و خنده. داشت مي خورد بوسش كردم. يه نگاه كرد. يه بوس ديگه از لباش كردم. يه خورده خودشو جمع كرد. يواش در گوشش گفتم خانومي تا تو نخواي هيچ اتفاقي بين ما نميافته . آروم شد. اجازه داد لباش رو ببوسم. يه ذره ازش لب گرفتم و ديدم داره همراهيم مي كنه. باورم نمي شد چنين دختري به اين راحتي مال من شده باشه. بهش گفتم عزيزم مياي رو تخت. با هم رفتيم رو تخت گفتم اجازه دارم تاپتو در بيارم با سر اشاره كرد كه آره. تاپشو در آوردم و شروع كردم به خوردن گردن و لاله گوشش. صداي آه و نالش هنوزم تو گوشمه. كيرم داشت مي تركيد. اما دلم مي خواست يه جوري تحريكش كنم كه مانع از ادامه كارم نشه. دوباره برگشتم سراغ لباش و يه لب حسابي ازش گرفتم. تو چشماش كه نگاه مي كردم آبم مي خواست بياد. اما هي چشماش رو مي بست. فكر كنم داشت شخص ديگه اي رو تو ذهنش تصور مي كرد. برام مهم نبود.بهش گفتم خانومي عزيزم عشقم زندگيم گلم مريمم (اسمش مريم بود) نازم مهربونم اجازه ميدي سينه هاتو بخورم. برگشت گفت زبون بازي نكن. سينه هام مال تو. دوباره تو چشاش نگاه كردم و گفتم به خدا دوست دارم و واقعا تو اون لحظه با پایان وجودم دوستش داشتم.همونجوري كه تو بغلش بودم با يه دستم سوتينشو باز كردم. باورم نمي شد كه چنين سينه هاي درشت و خوش فرمي داشته باشه. سايزشون 75 به نظر مي رسيد. اما عين سينه هاي مانكن ها بود. سفت سر بالا. يواش يواش شروع كردم به بوسيدن دور سينه هاش. سوتينش رو بدنش جا انداخته بود با نوك زبونم اونجاها رو براش ليس زدم. خوشش اومده بود. دوباره دور سينه هاشو بوسيدم. يواش يواش اومدم روي سينش و شروع كردم به بوسيدن سينه هاش. اما هنوز به نوكش كاري نداشتم. برگشت گفت ديونم كردي تو رو خدا زود باش. گفتم بايد التماسم بكني. همينجوري نميشه. گفت تو رو خدا بخور جون مريم بخور. منم رفتم سراغ سينه هاش شروع كردم به خوردن نوكش. زبونم كه به نوك سينه هاش مي خورد جيغش در ميومد. من سينه درشت خيلي دوست دارم. سعي كردم تموم سينه اونو بكنم تو دهنم. اما جا نمي شد خيلي گنده بود. نوك سينشو گاز گرفتم جيغش در اومد. دوباره رفتم سراغ لباش . بوسيدمشون و همونجوري بغلش خوابيدم. بهش گفتم نوبت تو هست.با كمك هم لباسهامونو در آورديم و فقط شرت تنمون بود. منو هل داد روي تخت و رفت سراغ شرتم. شرتمو كشيد پايين و چشمش كه به كيرم افتاد عين ديونه ها افتاد به جونش. اول رفت سراغ تخمام. زير تخمامو برام ليس زد. هر لحظه حس مي كردم الان كيرم منفجر ميشه. اما پایان تلاشم رو كردم حفظ آبرو كنم. تخمام رو مي كرد تو دهنش و در مي آورد. دردم گرفت. اما صدام درنيومد. اومد سراغ كيرم شروع كرد به ساك زدن. ديدم اگه ولش كنم آبمو در مياره و مي دونستم دفعه دوم آب من خيلي دير مياد و ضايع ميشه.بلند شدم و خوابوندمش رو زمين رفتم سراغ كسش. گفتم خانومي اجازه ميدي برات بخورم ديدم اون بدتر از منه و اصلا قدرت نه گفتن نداره. شرتش خيس خيس بود. شرتشو در آوردم وديدم يه كس تپل خيلي خوشگل انتظار منو ميكشه. از آب كس بدم مياد اما چاره اي نبود. شروع كردم با زبونم كسشو ليس زدن. چوچولش گنده شده بود هي با دهن مي مكيدمش و صداي جيغش درميومد. نمي دونستم دختره يا نه. گفتم بزار خودم ببينم تشخيص ميدم يانه (خودم يه كم مقاله در مورد پرده بكارت و انواع اون خونده بودم) . نگاه كردم ديدم بله خانوم پرده داره اما حلقوي. گفتم به خشكي شانس ازش پرسيدم مريم پردت حلقوي هست گفت آره حلقوي ارتجاعي. مطمئن نبودم گفتم ولش كن از كون مي كنم هر چند كه عاشق كس هستم.(خيلي اعتقاد دارم كه نبايد پرده بكارت دختر رو برداشت و به قول يكي از دوستان نبايد جنده لاشی سازي كرد) . به حالت 69 شروع كرديم به خوردن مال هم ديگه. من با انگشت رفتم سوراخ كونش برگشت و اخم كرد و گفت از كون خوشم نمياد. گفتم خوب پس من چيكار كنم. برگشت گفت از جلو بكن. با اينكه خودش گفته بود هنوز ترديد داشتم. ازش پرسيدم ازدواج نمي خواي بكني. گفت اگه موقعيتش پيش بياد بدم نمياد. ديگه مطمئن شدم كه راه جلو مشكلي نداره. دوباره حسابي كسش رو خوردم و نوك زبونم رو فشار دادم تو كسش. اما خيلي تنگ بود. گفت مهران تو رو خدا شروع كن دارم اذيت ميشم.بلند شدم و به پشت خابوندمش. كيرم رو نزديك كسش كردم و فشار دادم. هر چي بيشتر فشار مي دادم كمتر نتيجه ميرگفتم. كسش خيلي تنگ بود .گفتم تو تاحالا چندبار سكس داشتي گفت به خدا دفعه اولمه. باورم نميشد دارم يه كس باكره رو مي گام. بلندش كردم يه متكاي كوچيك گذاشتم زير باسنش كه كمي كسش باز بشه. دوباره رفتم سراغ كسش و كيرمو كمي چرب كردم. گذاشتم رو كسش فشار دادم. تو نمي رفت. هنوز تنگي كسش رو حس مي كنم. خيلي درد مي كشيد حيونكي. يه بار ديگه فشار دادم و حس كردم نوكش رفت تو ازش پرسيدم خوبي گفت داره مي سوزه. يه چند لحظه صبر كردم و بعدش آروم شروع كردم به تلمبه زدن و هنوز تلمبه زدنم به 5 نرسيده بود كه از تنگي كسش و ديدن چشماي قشنگش كه خمار شده بود ديگه نتونستم تحمل كنم و آبم اومد. نذاشتم بريزه توش. سريع كيرمو كشيدم بيرون و رفتم طرف دستشويي. تا اونجا كه تونستم تخليه كردم و دوباره برگشتم پيش مريم. ديدم دلش بازم مي خواد. كير منم نامردي نكرد با ديدن هيكل خوشگل مريم دوباره سيخ شد. گفتم مريم ادامه بدم گفت باشه عزيزم. ازش پرسيدم مي خوري برام. يه كم كه برام ساك زد دوباره مثل اولش سيخ سيخ شد. دوباره كيرمو گذاشتم دم كسش و فشار دادم آروم رفت توش و شروع كردم به تلمبه زدن يواش يواش تلمبه زدم . داشت خوشش ميومد. يواش يواش صداي آه و نالش بلند شد. منم ضربه هامو به نسبت صداي اون شديد تر كردم. خيلي حشري شده بود با ناخونهاش فشار مي داد گوشت بدنم رو و ضربه هامو تندتر مي كرد. من داشتم از حال مي رفتم. اما هنوز خبري از اومدن من نبود. فكر كنم ارضا شده بود چون براي چند لحظه خيلي آروم شده بود و بدنش مي لرزيد. به روش نياوردم آروم تو همون حالت بغلش كردم و بوسيدمش.ازش پرسيدم مريم من خسته شدم مياي بالا قبول كرد من به پشت دراز كشيدم و رفت بالا كيرمو تو دستش گرفت و روي سوراخ كسش تنظيم كرد. آروم نشست روش به سختي رفت تو. خيلي بهم حال داد. صورتش قرمز شده بود داشت درد مي كشيد. يواش يواش كرد تو كسش. شروع كرد به تلمبه زدن كشيدمش تو بغلم و يه ذره باهاش حال كردم. داشت كيف مي كرد. دوباره بلند شد نشست رو كيرم و تلمبه زد. ديگه اونم خسته شده بود اما خبري از آب من نبود. حدود 25 دقيقه بود داشتيم با هم حال مي كرديم. بهش گفتم عزيزم مي خوام از كون بكنمت عصباني شد و گفت نه. مگه نگفتي اگر من نخوام اتفاقي نمي افته. بوسيدمش گفتم عزيزم هرچي تو بخواي براي اينكه زودتر تموم بشه خواستم.گفتم به حالت چهار دست و پا رو زمين خم بشه. يه متكا زير سينه اون گذاشتم و سر و سينه اونو رو به پايين هدايت كردم . كسش اومد بالا و تقريبا كسش باز شد. كيرمو از پشت به سختي فشار دادم تو كسش. خيلي تنگ بود اما جا كردم. شروع كردم به تلمبه زدن داشت كيف مي كرد كه يه فكري به ذهنم رسيد. دست چشم رو رسوندم به سينه اون و تو همون حالت تلمبه زدم. سينشو با دست مي كشيدم و بعد ضربه مي زدم. خيلي حال مي كرديم و سر صدامون خونه رو برداشته بود. هوس اسب سواري كردم. تو همون حالت با دست راستم موهاشو گرفتم و موقع ضربه زدن موها و سينشو مي كشيدم. جيغش در ميومد. يواش يواش مهران كوچولو مردونگي به خرج داد و آماده تخليه شد. گفتم مريم دارم ميام و كشيدم بيرون. آبمو روي كمرش خالي كردم و بغلش ولو شدم. ولي ديگه ناي تكون خوردن نداشتم.بعد از اون 3 بار ديگه با مريم سكس داشتم. سكسهايي كه مطمئن هستم تا آخر عمرم از ذهنم نميره. مريم دختر حساسي بود و سر هيچي با من قهر كرد و متاسفانه از دستش دادم. البته هنوز اميدوارم دوباره منو ببخشه و با من دوست بشه حتي اگر ديگه سكس نداشته باشيم.دوستان اگر داستان نويسيم خيلي خوب نبود و كمي طولاني شد منو ببخشيد . در ضمن پایان كلمات اين داستان واقعي بود لطفا به من توهين نكنيد.شاد باشيد نوشته مهران
0 views
Date: November 25, 2018