بهترین دخترعمه دنیا با کسی زیبا

0 views
0%

سلام بر بچه های حشری.امیدوارم حالتون خوب باشه.من اسمم نویده18سالمه یه خورده لاغرم قدمم بلنده موهامم لخته قیافمم شبیه به دختراست بیشتر.یه دخترعمه دارم سوم راهنماییه ولی چون باباش لبنانیه هیکلش به عربا رفته اونقدرخوش هیکلهوخوشکله که تاحالاچندتا خواستگارداشته با این سن کمش.بین پسرای فامیل همه بهش نظردارن.دخترسربه زیریه باکسی هم کارنداره ولی خوب میشد یه جوری مخشوزد اخه اغلب این جوردخترا رو راحت ترمیشه کس خل کرد.زیادبه کسی پانمیده ولی خوب مدت زیادی بودرفته بودم تو کفش کاریش نمیشدکرد.خیلی داشتم تلاش میکردم تا یه جوری لااقل رابطموباش بیشترکنم ولی انگارهرچی بیشترسعی میکردم بیشترازم دورمیشد.یه روزجمعه که فامیل همه جمع بودن خونه بابابزرگم اینا اینقدر تو چشاش نگاه کردم که بفهمه چی میخوام بعدازکلی تلاش تازه خانم داشت نگاه میکرد.یه لبخندزدم بازسرشوانذاخت پایین بااین حال ناامید نشدم.دیدم رفت تواشپزخونه گفتم برم دنبالش ببینم چی میشه خوش شانسی هیچکس تواشپزخونه نبود یهویی روکردبهم گفت واسه چی اینقدرنگاه میکنی اگه دنبال چیزی میگردی بگو شایدبتونم کمکت کنم گفتم چطورمگه؟…….خوب خوشکلی نمیتونم نگاه نکنم اشکال داره؟خندید رفت یه لیوان اب از تو یخچال برداشت داشت میرفت بهش گفتم اگه نگاه کردن اشکال نداره پس حتما اگه یه حسی هم بت داشته باشم اشکال نداره گفتش خوب حالا..دیگه پرو نشو.خندیدم این یه نقطه ی مثبت بود.قبلا هرچی یهش اس میدادم جواب نمیداد ایندفعه یه پیامک رومانتیک فرستادم دیدم جواب داده گفته برام جای سواله که چه حسی بهم داری اون روزگفتی بهش گفتم من اینهمه وقت خودموجردادم توهنوزنفهمیدی چه حسی بت دارم؟گفتش یه چیزایی روفهمیدم ولی نمیدونم میخوای چیکارکنی بش گفتم تودوست پسرداری گفت نه گفتم میخوای داشته باشی بازم گفت نه(ای خدادوباره مایه شدیم رفت)گفتم ازم خوشت نمیادگفت چراولی خوب…خوب اینکارافاییده ای نداره بش گفتم تواحساس نداری نه…گفتش چطورگفتم اینهمه دخترادوست پسردارن کلی هم باهاشون حال میکنن دیگه پرسیدن داره اخرش که چی گفت من ازدوست پسرداشتن بدم نمادولی میترسم دردسربشه.نمی ارزه به هم پیام بدیم زنگ بزنیم اخرشم ول کنیم بریم گفتم تونمیخوای یه بارم که شده لبای منوتجربه کنی بهت بدنمیگذره.گفتش نه کاری نداری(بیادوباره ریدبه احساساتمون)داشتم ناامیدمیشدم گفتم نه بای.همین جورتاشب داشتم میگفتم که دیگه بش فکرنمیکنم دیدم پیام داده گفته میخوام یه مدت دوست دخترت باشم ببینم چه حالی داره که تو میگی یهویی شکه شدم گفتم ای خدا دمت گرم.دیگه رفتم توکارمخ کردنش پیامای کس شعردادن زنگ زدن قربون صدقش رفتن وامثال این کس خل بازیا.ازخونه ماتاخونه خالم ایناحدود10دقیقه پیاده راهه من هرروز که نه ولی یه روزدرمیون میرفتم به بهونه پسرعمم که 13سالشه خونه خالم ایناعمم یه روزدرمیون صبح هاخونه نبود.منم بابدبختی ازخواب تابستونم میزدم برم جیگرموببینم شوهرعمم که تاساعت دونمییومدفقط ماسع تابودیم وبس.ازرابطه ی ما یه هفته گذشته بود یه روز که من داشتم یادش میدادم چه جوری بره فیس بوک پسرعمم رفت بیرون بره فیلم ببینه وقتی میدیدمش قلبم اینقدرتندمیزدکه حدنداشت حالاچه برسه دوتایی تنهاباشیم معمولا زیاداونجانمیموندم درحدیک یادوساعت که بهم شک نکنن.وقتی تنهاشدیم بهش گفتم این لپایخوشکلت داره منووسوسه میکنه اجازه هست…گفتش اگه خیلی پرونمیشی یه بوس کوچولو میخوای بکنی اشکال نداره وای خداتاحالا خیلی کم بش دست زده بودم حالامیخوام ببوسمش اخخخ جوری چشماموبستم بوسش کردم که مطمانم هیچ وقت یادم نمیره.خندیدبهم گفت چه جوری بودگفتم رویایی.کاش بشه…گفتش ببین پروشدی گفتم باشه من تسلیمم اگه دیگه بوست کردم.گفت حالا قهر نکن به اون جاشم میرسی همینجور تو کونم عروسی بوددیدم مادرم زنگ زده میگه بیاخونه کارت دارم با بدبختی جداشدم اومدم خونه دیگه من مدام پیام میدادم فردای اون روز که خالم خونه بود نرفتم روز بعدش رفتم ببینمش دیدم خوابه بیدارش نکردم دلم نیومد رفتم پی کس چرخ زدنم ساعت 12بودپیام دادگفتش چرا نیومدی دلم برات یه زره شده بودگفتم اومدم خواب تشریف داشتیدکمکم داشت رابطمون خیلی عاطفی میشدبهش گفتم من که میام خیلی خوش سلیقه لباس نمیپوشی منم حال نمیکنم نمیام.گفتش ببین پروشدی دوباره ولی این دفعه که اومدی ثابت میکنم بدسلیقه نیستم رفتم خونشون دیدم یه تاپ قرمز رنگ پوشیده بایه ساتن سفیدیه چادر رنگی سرش کرده که داداشش امارمونو نده هروقتم داداشه دورمیشدجوری جلوم اشوه میومدکه نزدیک بودابم بیاد.دیدی گفتم اینجوردختراروراحت میشه کس خل کرد.اینقدرحشری شده بودم که دلم میخواست همون وسط دربیارم بکنمش دیدم نمیشه به سرم زده بودکه برم جلق بزنم بااین که متنفرم.اخه یه دختر15.16ساله باچشمای عسلی لبای درشت که صورتی کرده بودسینه های درشت اندام نبودلعنتی انگارخدااونوسفارشی افریده دختر لبنانی همینه دیگه.بعددوسه ساعت دل کندم رفتم خونه.2روزبعدش ساعتای 9بودپیام داد برادرم مریض شده مادرم بردتش دکتربیاپیشم من تنهام گفتم به یه شرط میام گفتش بیاهرچی باشه قبوله رفتم خونشون دیدم یه تاپ مشکی تنگ پوشیدهبایه ساق سفیدیه دامن قرمزرنگم پوشیده که هنوزندیده بودمش کیرم داشت خودشوجرمیداد.اومدم توگفتش امروزمیخوام یه حال اساسی به توبدم دیگه عقده ای شدم ازبس صبرکردم.ازپله اومدم بالادستموگرفت بردتم تواتاقش منوبوسیدمن دیگه سرازپانمیشناختم گفت بهم قول میدی باپردم کارنداشته باشی گفتم نیازنیست قول بدم نمیگفتی هم حواسم شش دنگ جمع بودگفتش که بیااین من اینم تو هاکاردوستداری بکن راحت راحت باش منم هنوزحرفش تموم نشده بودجوری بغلش کردم که نزدیک بوددنده هاش بشکنه گفتش بابااروم ترچه خبرته.لباشوگرفتم تودهنم زبونموگذاشتم تودهنش هرچندباراولش بودولی انگارخوب بلدبودخوابوندمش روتخت چون وزنم خیلی زیاد نیست خوابیدم روش داشتم لبوگردنشومیخوردم که با اون چشمای خوشکلش جوری توچشمام نگاه میکردکه معلوم بوداونم عین من وحشت ناک حشرش بالازده ازروی تاپ دستموگذاشتم روسینه هاش که یه جوری گفت اه ه ه ه انگارداره میترکه یه خورده توهمون حالت سینه هاشومالوندم لبوگردنشم خوردم دیگه حالش دست خودش نبودتاپشودراوردم یه سوتین مشکی جلوچشمام بودیه لحظه نگاش کردم دیدم منتظره درش بیارم جوری درش اوردم که نزدیک بودپاره شه یه خورده نگاه هم کردیم خندیدیم بعدعین ادمایی که 10ساله غذانخوردن الان غذامیزارن جلوشون شروع کردم سینه هاشوخوردن حالانخورکی بخورسرسینه های قهوه ای کم رنگ اخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ ابم اومد.ازبس حشری شده بودم یهویی ابم اومدشلوارموبه گندکشید.دشگه سرازپانمیشناختم حتمابایدچندبارارضامیشدم اخه چندساله توکفم نامردیه یه باارضاشدم تموم شه بره پی کارش.شلوارشودوتایی دراوردیم شرتشم مشکی بود ازبس سینه هاشوخورده بودم همینجورداش اخ اخ میکرد.همین که زبونموگذاشتم لای کس مبارکش دوشبارکه تکون دادم دیدم خودشوخیس کردبه خوردنم ادامه دادم جوری اخو اوخ میکردکه بیاوببین.پیرهنمودراوردم شلوارمم دراوردم گفت شرتتو من بایددرارم گفتم چشم نفسم جون بخوا.شرتمودراوردخواست ساک بزنه که نذاشتم گفتم برا شما قباحت داره اینکاروبکنیداصلادرشان شمانیست اخه دلم نیومدچنین جیگری کیربخوره خودمونیم خیلی دوسش داشتم.یه نیش خندزد لباشو تا تهش کردم تو حلقم بعدخوابیدم روش کیرموگذاشتم لای پاش دستمم روی سینش بودبهش گفتم همینجوری لاپایی خودموارضاکنم گفت تومه به من خیلی حال دادی بزار منم بهت یه حال اساسی بدم ازروش پاشدم به حالت سگی شد اخخخخخخخخخخخخخ چه کس تنگ وخوشکلی به رنگ صورتی خدابه نسیب همتون بکنه.کیرموگذاشتم درسوراخ کونش وحشتناک حشری شده بودم گفتم میدونی که درد داره گفت یه چیزایی میدونم.گفتم من اروم میکنم زیاددردنداشته باشه ـناگفته نماندمن کیرم یه نمه بزرگه حدود 15 سانت خیلی هم خوشکلو خوش فرمه به صورت کله قندی ـ اروم کلشوکردم تودیدم صداش دراومدرنگشم قرمز شدگفتم خیلی درد داری گفت ازخیلی هم خیلی تر.گفتم میخوای درش بیارم گفت به خاطرتوتحملش میکنم وای جوری بوسیدمش که تاحالا هیچکس نتونسته یکیواینجوری ببوسه اروم اروم کردم تو دو سه بارکه کردم گفت اینجوری نمیشه خیلی دردش زیاده بزارروغن زیتون بیارم رفت واوردکیرموخوب چرب کردم بدنه اونم چرب کردم یه خورده ماساژدادم باسنشوبعددوباره اروم کردم توش دیگه حشرم بدزده بودبالا دردش میادبه تخمم خوابیدم روش جوری داشت جیغ میزد که گفتم الانه که همسایه هابیان ولی اهمیت ندادم بعد5دقیقه ابوریختم توکونش اخریایه اخ اوخی میکردکه وقتی ابم اومد به خودم گفتم کاش دیرترمیومد.بعدچندتا دسمال کاغذی برداشتم خودمو تمبز کردم اونم که همینجورافتاده بودروی تخت تمیزش کردم بعد یه لب مختصرازش گرفتم یه خورده هم به هم گفتیمو خندیدیم بهش گفتم من برم دیگه خاله ایناالان میرسن لباساموپوشیدم موهامم شونه زدم یه بوس ناز کردم اومدم خونه.هروقتم خونشون خالی میشد این ماجراادامه داشت تااین که رفتن لبنان بعدیه مدت ازدواج کردرفت پی کارش.ببینیدکون ده ها من باراولم بود داستانمو مینوشتم اگه بچه کونی بازی دربیارین فهش بدین کیرم تو حلقتون.اگه پسندیدید به کیرم اگه نپسندیدید به تخمم. نوشته نوید

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *