بهترین سکس خانوادگی ما

0 views
0%

سلام ،اسمم شهرامه 17 سالمه يه خواهر دارم 3 سال از من بزرگتره كه اسمش شراره است و مادرم شهين يه خانم خوشگل و خوش بر و رو 39 ساله و پدرم كه واقعا ميگم بچه ها اونو بجاي برادر بزرگه من ميدونن بزنم به تخته جوون مونده 40 سالشه و اسمش كامرانه وضعيت مايمونم كه عاليه پدر بزرگم اونقدر مال و منال واسم گذاشته مثل باغ ، ويلا ، ملك كه ديگه حد و حساب نداره .به هر حال اين جريان از سال 1385 موقعي كه سخت در تلاش بودم تا راهي واسه ورود به دانشگاه پيدا كنم شروع شد ، دير وقت بود از مهموني بر ميگشتم كه اصلا خوشم نميومد برم ، ولي به اجبار پدر و مادرم رفتم خسته و كوفته بعد از كمي صحبت در مورد نحوه برگزاري مهموني و كيفيت اون بحث كرديم و خستگي در كرديم و آماده يه خواب درست و حسابي شديم چون فردا جمعه بود و همگي خونه ميمونديم و استراحت ميكرديم . رفتم توي اتاق خوابم و لباسمو عوض كردم و رفتم روي تخت خوابم كه بخوابم ، راستش نيم ساعتي خودمو چپ و راست كردم ولي بيخوابي مثل هميشه كه دلهره و دلشوره كنكور بود ول كنم نبود اين اواخر چون توي درس خوندن خيلي به خودم فشار آورده بودم و همش تو فكر اين بودم كه قبول ميشم يا نه اين بي خوابي گريبان گيرم شده بود .از تخت پايين اومدم و رفتم پاي كامپيوتر و سيستمو روشن كردم و كانكتو برقرار كردم و چرخي توي آيديهاي ياهو مسنجر زدمو كمي هم سايتهاي ايراني روگشتم تا شايد خستگي سراغم بياد و خوابم ببره ولي نشد كه نشد . بلند شدم سيستمو خاموش كردم و خيلي آروم از اتاقم بيرون رفتم كه سر و صدا ايجاد نكنم تا ديگران رو بيخواب نكنم و رفتم دستشويي توي مسير دستشويي كه رفتم سر و صدايي از اتاق شراره شنيدم مثل اينكه كسي خواب بد ببينه و توي خواب ناله كنه ولي بي توجه رد شدم و رفتم دستشويي و رفع حاجت كردم وقتي برگشتم به سمت اتاقم اين صداها شديدتر شده بود حقيقتا ترسيدم توي خواب بلايي سرش بياد اين بود كه تصميم گرفتم برم و اونو خيلي آروم بيدار كنم يا حداقل كمي تكونش بدم تا بلكه از اين حالت در بياد درب اتاقش چفت نشده بود بلكه روي هم گذاشته بود آروم در رو به سمت داخل هل دادم … خداي من چي ميديدم ، غير قابل باور … اصلا شوكه شدم انگار برق 220 ولت بهم وصل كردن توي اون تاريكي چشمام بهم دروغ نميگفتن آره يه نفر وسط پاهاي شراره بود و داشت حسابي از خجالت كوسش در مي اومد و ناله هاي شراره واسه بدخوابي و اينجور چيزا نبوده بلكه از روي لذت بود توي همين افكار بودم كه اون مرد سرشو آورد بالا انگار كوهي روي سرم خراب شده بود پدرمو ديدم كه وسط پاي دخترش با لذت تموم داشتن با هم حال ميكردن . شراره از پدر خواهش ميكرد كه كيرشو بكنه توي كوسش ولي پدر بهش ميگفت تو هنوز دختري نميشه بايد فعلا از كون باهات حال كنم . سرم گيج رفت زانوهام داشت سست ميشد ديگه توانايي سرپا ايستادنو نداشتم ضعف عجيبي تموم بدنمو فرا گرفت و ………..وقتي بهوش اومدم ديدم تو اتاق پدر اينا هستم و مادرم بالاي سرم نگرانه و دائما قربون صدقم ميره ، نميدونستم چه اتفاقي افتاه اومدم بلند بشم كه مادرم نذاشت و گفت چيزي نيست كمي سرگيجه داشتي استراحت كن تا حالت بهتر بشه ، گفتم مادر من چيزيو ديدم كه ……. مادر نذاشت ادامه بدم گفت همه چيزو ميدونم حالت كه بهتر شد خودم از خجالت پسرم در ميام ، نميدونم منظورش چي بود ولي خيلي با تنازي اين جمله رو ادا كرد । از قيافش شهوت ميباريد خيلي حس بدي بهم دست داد چرا اينا اينجورين خدايا چي شده ….. نيم ساعت از اين جريان گذشت يه صداهايي رو از توي حال ميشنديم مثل اينكه چند نفر با هم جر و بحث ميكردند ، با هر جون كندني بود خودمو به پشت درب اتاق رسوندم و از لاي در بيرونو نگاه كردم روي مبلي كه روبروي اتاق بود پدر نشسته بود و خواهرم هم لخت روي پاهاش نشسته بود و با موهاي پدر بازي ميكرد و پشت به اتاق مادرم نشسته بود و ميگفت مرد حسابي مگه نگفتم سكستونو بذارين واسه دم دماي صبح كه همه مست خوابن ، تازه تو سر شبي دو بار منو كردي چه كمري داري كه بازم رفتي سراغ دخترم ؟ كه پدر يهو گفت خانم من نرفتم سراغش شراره جون اومد گفت تا نياي نميخوابم بهش گفتم من دوبار با مامانت حال كردم گفت تا منو ارضا نكني نميزارم بخوابي منم مجبور شدم برم سراغش چه ميدونستم شهرام خواب نيست تازه همش بهش ميگفتم آخ و اوختو كم كن ولي گوش نميكرد كه يهو شراره پريد وسط حرفش و گفت مادر الان 4 روزه كه منو ارضا نكرده بود شما هم كه گفتي چون ديگه پدر منو ارضا ميكنه باهات كار ندارم پس تكليف من چي بود । خوب منم داشتم به اوج لذت ميرسيدم واسه همين هيچي حاليم نميشد … يدفعه مادر گفت خوب حالا لطف كنيد يكي از شما هم بيايد اين افتضاحي كه ببار آوردين رو جمعش كنه ، پدر يه نگاهي به شراره كرد شراره هم مادر و پدر رو يه نگاهي كرد و گفت چرا منو نگاه ميكنيد خوب خيلي بهم فشار اومده بود نميتونستم اونهمه لذتو تو خودم خفه كنم پدر هم خيلي قشنگتر از هميشه كوسمو واسم ميخورد … خيلي خوب باشه حالا كه همه تقصيرها گردن منه باشه من حاضرم ولي اگه زير بار نرفت و سر و صدا كرد چي ؟ اونوقت بيشتر گندش در مياد . مادر گفت دختر مثل همون دفعه اول كه دل منو بردي با وجودي كه يه خانم بودم عاشقت شدم همون كار رو هم با شهرام بكن تو كه بلدي مارمولك ……….. آروم درو رو هم گذاشتم و برگشتم توي تخت خواب و رفتم تو فكر كه خدايا اينا همش خوابو خياله يا واقعيته ، اينجا توي اين خونه چه اتفاقي داره مي افته چي شده هر كي به هركيه روابط پدر و فرزندي با زناشويي جاشون عوض شده ، خدايا چه ميبينم و چه ميشنوم । راستش يه جورايي ته دلم خوشحال بودم كه با خواهرم قراره سكس كنم تا دلمو بدست بيارن اونم خواهري كه تا حالا جز پدرم كسي اونو تو آغوش نكشيده و تمومه جووناي محل آرزوي اينو دارن كه به وصالش دست پيدا كنن . اما مامانو ترجيح ميدادم ديگه خوب يا بد بودن عمل اونا از ذهنم كنار رفته بود شيطان كار خودش رو خوب بلد بود واسه همين با يه طناب پوسيده كه دور گردن من انداخت راحت منو به سمت خودش كشوند . تازه دم در آوردمو خوب و بد هم ميكردم كه نه اگه اينيكي باشه و اون يكي نباشه بهتره . آره توي همين افكار بودم كه خواهرم از درب اتاق اومد داخل و با سلام كردن اومد كنارم روي تخت نشست يه تاپ صورتي با يه شلوارك چسبون پوشيده بود نه سوتين و نه شورت نپوشيده بود معلوم بود لخت لخت و آماده واسه كون دادنه . با توجه به اينكه ميدونستم واسه چي اومده پيشم ، بوي تنش منو وسوسه ميكرد هنوز جواب سلامشو نداده بودم و بر و بر داشتم نگاش ميكردم كه به آرومي گفت داداشيه من باهام قهره ولي لازمه اينو بدوني كه من سكسمو اول با تو شروع كردم بدون اينكه متوجه بشي چون هيچ كسي رو به اندازه تو دوست نداشتم و ندارم و نخواهم داشت . ميخواي بهت ثابت كنم ، كه من گفتم چطوري ميخواي ثابت كني ، گفت اولا دودولت يه كمي به سمت راست وقتي بلندش كني كج ميشه و دوم اينكه روي بيضي سمت چپت يه خال سياه بزرگه ، گفتم تو اينا رو از كجا ميدوني گفت يك سال پيش علاقم بهت شديد شد تا سر حد مرگ تو رو دوست داشتم ولي نميدونستم چه جوري اينو بهت بگم آخه تموم فكر و ذكرت درس و مشقت بود و هيچ علاقه اي به داشتن دوست دختر از خودت بروز نميدادي واسه همين تصميم گرفتم شبها بيام سراغت و باهات حال كنم . خلاصه بعد از چند بار كه باهات اينكارو ميكردم يه شب مادر موقع انجام اينكار منو ديد و از اون به بعد ديگه …….. گفتم ديگه چي كه گفت بعدا همه چيز رو واست تعريف ميكنم اگه بهم اجازه بدي ميخوام الان همه چيزو تلافي كنم و بعد از اينهمه مدت به عشقم برسم و منتظر اجازه من نموند و لباشو قفل كرد روي لبام ، ديگه هيچي نفهميدم كيرم مثل يه شمشير سيخ شد و شهوت از ارتفاع سرم هم بالاتر رفته بود ، منم با لبام جوابشو دادم و دستم سر خورد و رفت زير تاپش و سينه هاشو گرفتم و مالوندم و اونو كشيدم روي خودم و حدود 10 دقيقه فقط لباشو خوردمو سينه هاشو مالوندم با لبام آروم تموم نقاط صورتشو بوسيدم باتماسهاي كوتاه لبم با پوستش داشت ديوونه ميشد زياد فيلمهاي نيمه نگاه ميكرد عليرغم اينكه اهل درس و مشق بودم ولي با دوستام كه تنها ميشديم اجازه نميدادم فيلم سوپر نگاه كنن چون ازوحشي بازي كه موقع كردن نشون ميداد بدم ميومد آخه خانم از جنس ظريفه و بايد خيلي ظريف باهاش حال كرد । باديدن فيلمهاي نيمه اونم از نوع داستانيش طعم يه حال خوب و ظريف رو ميچشيديم . خلاصه با تماسهاي ظريف و آروم لبام با پوست صورت و گردنش و با زدن نوك زبون بروي نوك سينه هاش و ليسيدن دور نوك سينه هاش حسابي حشرشو بالا بردم تا حدي كه مثل ديوونه ها افتاد بجون لباسام و تموم پاره پورشون كرد و از تنم درشون آورد حتي شرتمو هم از پاهام تو يه چشم به هم زدن كشيد بيرون از شدت شهوت لباش خشك شده بود از خودم بدتر اون بود كه ديگه حتي چشماشو هم نميتونست كامل باز كنه هر دومون حشري شده بوديم به آرومي و تنازي خاصي تاپشو درآوردم و با دندونام شلواركشو كشيدم پايين البته با كمك دستاي خودش چون خيلي كم طاقت شده بود . خدايا چي ميديدم مثل يه تيكه جواهر ميدرخشيد مثل بلورصاف و تميز وسط پاهاي خوشگلش خودنمايي ميكردكوس به اين خوشگلي تو تموم فيلمهايي كه تا حالا ديده بودم به چشمم نخورده بود آروم با نوك بيني روي كوسش ماليدم و با لبام از كوسش لب گرفتم كه با صدايي كه انگار از ته چاه ميومد به آرومي ناله كرد تو همين حين به آرومي زبونمو بكار گرفتم و روي كوسشو خيلي نرم ليسيدم و بوييدمش عجب نرم بود و خوشبو با دو انگشتم چاك زيباي كوسشو از هم باز كردم و توشو واسه اولين بار تو زندگيم كه از نزديك كوس ميديدم نگاه كردم صورتي خوشرنگ ولي كاملا ليز و خيس بود آروم اون داخلو ليس زدم ، فرصتو ازم گرفت و سريع بصورت 69 شد و كيرمو كه از شدت لذت به سر حد انفجار رسيده بود توي دهانش برد و اونو بلعيد باورم نميشد چقدر استادانه اينكارو كرد حس كردم كيرم وارد يه كوس شده نه دهان … حس كردم توي دهانش خبري از دندان نبود و كيرم بين چند تا تيكه گوشت گرم و نرم عقب و جلو ميشد اونقدر اون تو كيرمو چرخوند و مكيد كه اختيارمو كاملا از دست داده بودم تا اومدم به خودم بجنبم آبم با شدت فوران زد توي دهانش ، اومدم معذرت بخوام كه ديدم تازه مك زدناش شروع شده و با پایان قدرتش سوراخ كيرمو مك ميزنه تا آخرين قطرشو خورد و بعد مثل جنازه افتادم به كناري يه مرتبه به خودم اومدم و برگشتم سمتش ديدم داره با كوسش ور ميره منم سريع رفتم وسط پاهاي خوش تراشش كه از شيشه هم ظريفتر بودن و به آرومي با زبونم با كوسش ور ميرفتم و چوچولشو با نوك لبام ميمكيدم و ليس ميزدم بعداز چند بار كه اينكار رو كردم جيغي كشيد و با گفتن واييييييييييي مادر جون بدنش به رعشه افتاد و بيحال شد..يلي آروم به يه كنار از تخت خزيدم و در عبور آني زمان به وقايع اتفاق افتاده فكر كردم ، چرا – براي چي – چور و چي شد و …… و خيلي از سئوالات ديگه كه همگي توي يك آني از زمان توي مغزم رد شد اما همه رو به كناري ريختم و به لذتي كه برده بودم تازه با چه كسي اين لذتو برده بودم خواهر زيبا و خوش اندام و سكسيم ، ساعت از 3 بامداد هم گذشته بود ، آره بهترين لحظه عمرم بود باورم نميشد كه الان لخت و بي حال كنار من روي تخت دراز كشيده به آرومي با نوك انگشتان دستم از زير گردن تا نوك سينه هاي بلوريش كشيدم چقدر اين پوست نرم بود لبانمو روي لبانش گذاشتم ، چشماش كه بسته بود خيلي آهسته و با تنازي و لوندي خاص خودش كه همه رومقهور خودش ميكرد باز كرد و آهسته در گوشش بهش گفتمشراره خيلي ممنونم به اندازه تموم دنيا دوست دارم ، اونم در جوابم گفت منم همينطور ولي شهرام …… گفتم چيه عزيزم حرفتو بزن ، گفت شهرام چرا اينقدر دير به حس همديگه پي برديم حس من نسبت به تو ، مادر نسبت به من يا حتي پدر نسبت به من . در صورتيكه ميتونستيم خيلي زودتر از اينها از سكس با هم لذت ببريم چرا اجازه بديم غريبه ها از ما استفاده كنند كه من پريدم وسط حرفش و گفت راستي اينهمه اتفاقات از كي شروع شد ؟ گفت فردا بعد از ظهر پدر و مادر دعوتن خونه يكي از همكاراي پدر يه سكس پارتي توپه البته مادر واسم از اين سكس پارتيها كه ميرن وقتي برميگرده تعريف ميكنه كه چه اتفاقاتي اون تو افتاده . وقتيكه رفتن ميشينم و همه چيو واست تعريف ميكنم ولي ايندفعه بايستي داداشيه خوشكلمو دوماد كنم خودمم عروس بشم باشه ؟ منم قبول كردم نميدونستم منظورش چيه . از اتاقم ميخواست بيرون بره كه دستشو گرفتم و گفتم راجع به سكسمون به پدر اينا هم ميگي گفت اي پدر اونا خودشون منو فرستادند بيام تا بلكه دلتو بدست بيارم گفتمش ميدونم قبل از اينكه بياي از لاي در همه چيزو شنيدم ولي منظورم اينه كه بگو با هم سكس نكرديم چون خجالت ميكشم ، شراره گفت مادر خودش لاي در بود تو حواست نبودولي من ديدمش كه خوشحال و خندون از پيروزيشون از لاي در رفت توي حال كنار پدر نشست . بيخيال الان كه برم مادر مياد پيشت اگه دوست داشتي ميتوني باهاش سكس كني از خداشه آخه همون شبي كه مچ منو گرفت كه داشتم كيرتو توي خواب ليس ميزدم كيرتو ديد و گفت با اينكه يه پسر بچه است ولي تا سال ديگه از كير باباش بزرگتر ميشه كاش براي يكبار اونو توي تن و بدنم حس ميكردم و شراره از اتاق بيرون رفت چيزي نگذشت كه مادر اومد خودمو زدم به خواب اومد بالاي سرم و با موهام بازي ميكردو همش قربون صدقم ميرفت با حرفهايي كه از شراره شنيدم راجع به مادر ديگه با ديد ديگري بهش نگاه ميكردم راستش دستش كه بهم خورد كيرم بلند شد و شهوت تموم وجودمو فرا گرفت . اونقدر با موهام و لاله گوشمو و دور گردنم بازي كرد كه ديگه نتونستم خودمو نگهدارم و وانمود كردم كه دارم از خواب بيدار ميشم يه مرتبه مادر گفت خدا مرگم بده بچمو از خواب بيدار كردم و منگفتم عيبي نداره مادر تا تو كنارم هستي آرامش دارم خواب واسه چي ؟ مادر گفت منظورت اينه كه من كنارت بخوابم ؟ گفتم آره مادر مثل بچگي هام ميخوام توي بغلت بخوابم ، مادر گفت الهي قربون پسر گلم برم چشم ميام پيشت ميخوابم و اينو گفت و اومد زير پتو كنارم خوابيد . گفتم مادر در اتاق باز مونده نمي بنديش چراغ روهم لطفا خاموش كن تا راحت بخوابيم . مادر هم بلند شد رفت در و بست و چراغ رو هم خاموش كرد اما اومدنش زير پتو كمي طول كشيد ولي بلاخره اومد ، خيلي ميترسيدم ولي حرفهاي شراره مدام توي ذهنم تداعي پيدا ميكرد و اين باعث ميشد تا جراتم بيشتر بشه آروم خودمو بهش نزديك كردم ، خداي من بدنم وقتي به بدنش خورد ديدم مادر لخت لخت شده و اومده زير پتو توي همين افكار بودم كه مادر به پهلو غلطيد و منو سفت توي بغلش گرفت و گفت شهرام گلم ميخواي با همين لباسها بخوابي ، گفتم مادر پس چكار كنم گفت خودم واسه عزيز دلم درشون ميارم و منتظر جواب من نمود و شروع كرداول زير پيراهنمو بعد هم شلواركمو در اورد فقط شورتم پام مونده بود كه ديدم دستش رفت سمت كش شورتم آروم دستشو گرفتم گفتم مادر چيكار ميكني چرا شورتمو ميخواي در بياري ؟ مادر گفت وقتي داشتم از اتاقت بيرون ميرفتم بهت گفتم كه از خجالتت در ميام درسته ؟ گفتم خوب كه چي ؟ گفت باباجونت كه شراره رو كرد تو هم بايد مامانو بكني ، ببين شهرام الان مدتيه آرزوي كيرت بدلم مونده از زماني كه شراره رو ديدم اون كير سفيد و خوش تراشتو ليس ميزد بهش حسوديم شد تازه الان هم كه اومد تو اتاقت ديدم كه با چه حرص و ولعي اونو خورد خوب منم حقي دارم تازه تو از توي شكم من بيرون اومده دوست دارم كيرتو بذاري توي همون جايي كه ازش اومدي بيرون و سريع بدون مقدمه رفت زير پتو و كيرمو از شورتم بيرون كشيد و شروع كردبه ليسيدن ومكيدن سر كيرم خدايا چه ميديدم ، پتور رو از روش كنار زدم و با حيرت و لذت وصف نشدني ساك زدن مامانو نگاه ميكردم حس كردم تموم خوشيهاي دنيا الان توي كير من هستند دهان مادر از كوره هم داغتر بود آب دهانش گرم و سفت بود و فضايي آكنده از شهوت رو واسه سر كير من اون تو درست كرده بود . چون قبلا آبم اومده بود مطمئن بودم كه حالا حالاها آبم نمياد و مصمم شدم بيشترين لذتو از ساك زدن و حال كردن با مادر رو ببرم ، آروم دستمو بردم روي سينه هاش و با سينه هاش شروع كردم به نرمي بازي كردن بايد اين حقيقتو قبول ميكردم كه از فرصت پيش اومده بايد كمال استفاده رو برد نبايستي غفلت كرد دو لعبت ناز و خوشكل توي اين خونه پایان هم و غمشون اين بود كه از جوونيه من حداكثر استفاده رو ببرن و من هم از تن و بدن و حرارت شهوت اونا كمال استفاده رو ببرم واسه همين بيكار ننشستم و فوري سر و ته شده و رفتم تا اينكه چشممو به جمال مكان خروج خودم هنگام تولد روشن كنم .خداي من چقدر زيبا بود دور و برش رو لبه هاي گوشتي قهوه اي رنگ گرفته بود و خيلي هم پف كرده بود و چند قطره آب بي رنگ هم از اون بيرون زده بود با انگشتم روي اون آب كشيدم و اونو بو كردم ، با بوييدنش شهوتم تا جنون بالا رفت چه بوي خوشي ميداد و كمي هم لزج بود انگشتمو وارد دهانم كردم و ديگه لذتمو به اوج خودش رسوندم بقدري خوشمزه بود كه ديدم حيفه حروم بشه با زبونم تموم اون آب رو از دور كوسش ليس زدم و زبونمو وارد كوس مادر كردم كه باعث شد مادر خيلي آروم ناله كنه واييييييييييييييييييييي قربون پسر خوشگلم برم كه ميدونه مامانش از چي خوشش مياد بخور مادر همش مال توئه ديگه نميذارم كسي جز پسرم اون كوس تپل رو بليسه همش مال خودته بخور گلمي عزيزمي آخخخخخخخخ ديونم كردي مادر ، اين كلماتي بود كه مادرم موقع خوردن كوسش توسط من دائما تكرار ميكرد . بعد از كلي ساك زدن براي همديگه مادرم گفت شهرام جون نميخواي كيرتو بزاري توي كوسم آخه بدجوري هوس كيرتو كرده اين كوس من آفرين پسرم بيا منو بكن . منم معطل نكردم بلند شدم و رفتم وسط پاي مادر سر كيرمو آرومي وارد بهشت مادر كردم خدايا چه حس دلپذيري باورم نميشد كوس مادر بعد اين همه سال اينقدر روفرم مونده باشه به آرومي شروع كردم به تلمبه زدن و مادر هم با انگشتش چوچولشو مي مالوند داشتم از شدت لذت ميمردم سينه هاشو ليس زدم و لباشو توام با گاييدن كوسش ميمكيدم كه صداي مادر بلند شد ، شهرام بكن مامانتو بكن كه بلاخره به وصال كير خوش تراشت رسيدم و الان اونو توي كوسم حس ميكنم آيييييييييييييي خداي منننننننننننن چقدر كيپ شده توي كوسم ، من از شنيدن اين كلمات حشرم بيشتر ميشد و با حرص و ولع بيشتري تلمبه ميزدم بعد از چند دقيقه تلمبه زدن مادر با جيغ گفت شهرام محكمتر بزن دارم ميام منم شدت تلمبه هامو بيشتر كردم و مادر بعد از چند تا تكون خوردن بي حال شد و با لزج شدن درون كوس خوشگلش فهميدم ارضا شده منم شدت كارمو ادامه دادم تا حس كردم آبم در حال فوران زدنه كه وقتي مادر فهميد پاهاشو دور كمرم حلقه كرد و نذاشت كيرمو در بيارم و آب داغم با فشار توي كوسش تخليه شد و منم كنارش به آرومي دراز كشيدم بدنم كاملا بي حس شده بود آرامش خاصي بهم دست داد و همونطور كنار مامانخوابم برد ساعت 11 ظهر بود كه با صداي شراره از خواب بيدار شدم وقتي چشمامو باز كردم ديدم كنارم نشسته و صورتمو بوسيد و بهم گفت كه مبارك باشه برادر خوشگلم دوماد شده و خانم گرفته اونم چه زني ، مادر خوشگلشو گرفته مگه قرار نبود عروس شما من باشم ولي عيبي نداره من و مادر نداريم ولي دختريمو خودت بايد بزني باشه ، كمي به خودم اومدم ديدم بله من ومامان لخت مادر زاد كنار هم خوابمون برده بود و اونم اومد بالاي سرمو و مارو توي اون وضع ديده بود ، ميگن آب كه از سر گذشت چه يه وجب چه صد وجب . منم صورت ماهشو بوسيدم و لبام توي لباش براي چند لحظه قفل شد كه صداي پدر رو شنيدم كه به مادر ميگفت خانم جون پاشو يه غذايي آماده كن واسمون كه همگي حسابي گشنمونه بخصوص اين تازه وارد كه از ديشب تا حالا هر دو تونو حريف بوده و در ادامه گفت سلام پدر چطوري ديشب خوش گذشت ، بامن و من كردن و خجالت خواستم حرف بزنم كه ديدم خواهرم گفت پدر جون به خودتم كه بد نگذشت تا صبح منو داغون كردي حتي پلك هم نذاشتي روهم بزارم تا صبح كمرمو بريدي …. همگي با هم زديم زير خنده و بلنديم رفتيم واسه شستن دست و صورت صرف صبحانه يا بهتر بگم نهار . همگي لخت بوديم و مشغول خوردن صبحانه شديم ، صبحونه اي كه مادر و شراره تدارك ديده بودن ، نميدونيد چه لذتي داشت اينجوري خوردن صبحونه واقعا به تن هممون چسبيد ، همگي بعد از صبحانه اعتراف كردند بهترين صبحانه اي كه تا حالا خورده بودند امروز بود . رو كردم سمت پدر و مادر كه كنار هم نشسته بودند و گفتم چرا منو زودتر از اين توي بازيتون راه نداديد كه مادر يهو جواب داد عزيزم پدر نميزاشت ، اونم واسه خودش دليلهايي داشته كه شايد الان بتونه جوابتو بده . منم رو به پدر كردم گفتم پدر ميتونم ازت يه خواهش بكنم ، پدر گفت بگو عزيزم ، منم گفتم پدر جون اول از همه چي شد كه اين فكر يعني سكس خانوادگي به سرتون زد و دوم اينكه چرا تو اين يكسال به من چيزي نگفتيد . پدر گفت ببين شهرام جون بعد از گذشت اينهمه سال از زندگي مشترك منو مامانت در يكسال و نيم گذشته حس كردم مامانت تنوع سكس لازم داره با وجود اينكه من دير ارضا مي شدم اما مامانت هيچوقت مثل گذشته در حين انجام سكس با من ارضا نميشد ، خيلي راجع به اين موضوع باهاش صحبت كردم ولي هميشه حاشيه پردازي ميكرد و فرار ميكرد و موضوع را نميگذاشت من دنبال كنم و به نتيجه برسم . تا اينكه يه روز موقع سكس ديدم چشماشو بسته و داره ميره توي حس ومثل قديما آخ و اوخش و واي واي گفتنش شروع شده تعجب كردم توي همين افكار بودم كه ديدم مامانت ميگه آقا حسن اون كير كلفتتو محكمتر بكن توي كوسم ، تعجب كردم ولي به روش نياوردم ، ولي ازش هم چشم نپوشيدم و پيگير موضوع شدم تا اينكه فهميدم حسن قصاب دو كوچه پايين تره و وقتي مامانت ميره اونجاخريد كنه از هيكل قصاب محل خوشش مياد و توي تخيلش باهاش سكس ميكنه ، وقتي موضوع رو بهش رسوندم به اكراه همش ميگفت اشتباه ميكني ولي وقتي صداي ظبط شدشو كه چندين بار در حال سكس با اون بودم و بجاي من اسم آقا حسن رو مياورد ، باورش شد كه موضوع لو رفته و گفت كه بخدا هنوز نگذاشتم كسي به احساسم پي ببره ولي از هيكش خوشم اومده و اونو بجاي تو تصور ميكنم تا سكس برام لذت بخش باشه . چند روزي از موضوع گذشت تا اينكه يه شب موقع دستشويي رفتن از اتاقت صدايي شنيدم و آروم لاي در رو باز كردم و ديدم بله كيرت توي دهنه شراره است و با دستش به كوسش ور ميره . ايستادم و تموم حال كردنشو نگاه كردم . باور كن اگه هميشه 20 دقيقه سكسم با مامانت طول ميكشيد اما ايندفعه با وجودي كه نظاره گر حال كردن شراره با تو بودم 2 بار در عرض 15 دقيقه ارضا شدم و باعث شد توي ذهن جرقه اي زده بشه و سريع به اتاقمون برگشتم و موضوع رو به مامانتون گفتم و بهش پيشنهاد كردم كه به بهانه رفتن دستشوي توي شبهاي ديگه بياد و سر مچ شراره رو بگيره و با شراره و تو سكسشو شروع كنه و من هم كم كم وارد عمل بشم ولي اون قبول نميكرد و ميگفت كه اونا بچه هاي من هستند نميتونم باهاشون اين كار رو بكنم و منم مجبورشدم داستانها و عكسهاي سكس خانوادگي تو وبلاگهاي ايراني رو بهش نشون بدم و تقريبا راضي شد ولي همش ميگفت ميترم گندش در بياد گفتم نترس همه چيزو بزار به عهده من . شب موعود فرا رسيد و به محض اينكه شراره اومد توي اتاقت مامانتو خبر كردم و فرستادم سراغتون بعد از5 دقيقه مامانت برگشت و گفت عزيزم پسر توي پایان اين مدت خوابه و اين دختر توي شربتي كه هر شب به شهرام ميداد داروي خواب آور ميداد كه مبادا شهرام بيدار نشه و بعد باهاش سكس ميكرده چون عاشق شهرام بوده ولي شهرام چون هنوز تو اين فاز نبوده ميترسه بهش بگه . اين بود كه من گفتم خوب برو سراغ شراره و اونو بترسونش كه ميخواي موضوع رو به من بگي و اين كار بديه و موقعي كه اون التماس كرد و افتاد به گريه اونو توي آغوشت بگير و بعنوان نوازش كم كم شروع كن به حال كردن باهاش . اونم هي ميگفت نميتونم و نميشه و از اينجور حرفها ، راستش خودم بدجور واسه شراره تيز كرده بودم چون وقتي بار اول لخت ديدمش ديونش شدم بدنش مثل جوونياي مامانت بود باسنش هم كمي بزرگتر و بهتر از مامانت بود . خلاصه به هر جون كندني بود راضيش كردم رفت توي اتاق شراره و بعد از چند دقيقه خودم رفتم پشت درب اتاق شراره و گوش وايسادم ببينم چي ميگن كه ديدم بجاي اينكه شراره به گريه بيفته مامانت به گريه افتاده و همش ميگه اين چه كاري بود كردي و شراره ميگه مادر من شهرامو دوست دارم و ول بكنش هم نيستم . بجاي اينكه برم بيرون از خونه و با غريبه اي كه نميشناسمش و نميدونم آيا بيماري داره يا نه حال كنم با برادرم كه هميشه دم دسته و هر وقت اراده كنم ميتونم باهاش حال كنم دوست دارم حالمو بكنم . راستشو بخواي مادر اون روز گوشيه پدر توي پذيرايي بود و داشتم بهش ور ميرفتم كه صداي ضبط شده سكستو با بابايي توش پيدا كردم و گوش دادم اين آقا حسن كيه كه بجاي پدر همش توي سكستون اونو صدا ميكني . راستش من يه لحظه ار حرفهاي شراره يكه خوردم كه مامانت هم مثل من مات شد و توي همين موقع كه گريه هاي مامانت بيشتر شده بود شراره جلو رفت و مامانتو بغل كرد وگفت مادر جون با اين حسن كه هنوز سكس نداشتي نه مامانتهم گفت نه دخترم فقط توي ذهنم باهاش سكس دارم آخه سكس با بابت واسم تكراري شده و دوست داشتم الان ميتونستم كير شهرام رو بخورم و اونو توي كوسم حس كنم آخه خيلي قشنگ و خوش تراش بود ولي چه كنم كه نميشه آخه اون پسرمه نميتونم اينكار و بكنم . شراره هم داشت با موهاي مامانت ور ميرفت و اشكهاي مامانتو پاك ميكرد و براي چند ثانيه كه سر مامانتو بالا آورده بود نگاشون توي هم گره خورد و شراره خيلي آروم لباي مامانتو بوسيد و مامانت هم جواب بوسيدنشو دادولبهاشون توي هم قفل شد و من به آرزوم رسيدم تا اومدنبه خودشون بجنبند لخت لخت شده بودن و داشتن حسابي همديگه رو ميمالوندن . باورت نميشه توي تموم زندگيم صحنه بهاين قشنگي نديده بود بصورت 69 سر و ته شده بودن و كوس همو ميخوردن و ميمكيدن . سه دقيقه نشد كه اول مامانت لرزيد و ارضا شد و بلافاصله هم شراره ارضا شد . از اون شب به بعد نوبت من شد كه باصطلاح مچ اونارو بگيرم . چند شب گذشت و وقتي كه اونا داشتن با هم حال ميكردن من وارد اتاقشون شدم و اونا رو لخت ديدم و شراره با ترس خاصي سر جاش خشكش زده بود و داشت منو بر و بر نگا ميكرد كه مامانت منو با حركت پنجه هاش به داخل رختخواب دعوت كرد . منم مثل آدمهايي كه يعني از تعجب خشكشون زده سر جام ميخكوب شدم كه مامانت اومد و منو بوسيد و دستمو گرفت و برد روي تختخواب كنار شراره خوابوند و شروع كردلباسامو در اوردن و آروم به شراره گفت نميخواي از بابات پذيرايي كني كه شراره گفت آخه مادر … كه مامانت حرفشو قطع كرد و گفت آخه نداره مگه عاشق شهرام نبودي خوب اين هم باباي شهرام مشغول شو بعد هم به شهرام ميرسي و شراره هم آروم كنار من دراز كشيد و شروع كرد به بوسيدن من و خوردن لبام وقتي لباش روي لبام قرار گرفت حس كردم كه تموم دنيارو بهم دادن و هيچ لذتي بالاتر از اين لذتي كه الان دارم ميبرم وجود نداره و منم جواب بوسيدنشو دادم و لبمو قفل كردم توي لبش و شروع كردم با يه دستم سينشو مالوندن و با دست ديگه به آرومي كوسشو مالوندن . حسابي تن و بدن شراره رو ليس زدم وقتي كه لبم به كوس شراره خورد شراره لرزيد و آبش اومد چون اولين باري بود كه لب يهمرد رو روي كوسش حس ميكرد منم با ولع آبشو از توي كوسش ميك ميزدم و ميخوردم خيلي خوشمزه بود بعد بهمامانت گفتم برو اون كرم بيحسي رو بيار واسم و اونم رفت و اوردش ، كمي از اون كرم رو وقتي شراره رو بروي شكم خوابوندم به سوراخ كون شراره مالوندم و انگشتش كردم با اين حركتم شراره دوباره سرحال شد و واييي گفتن و آخخخخخ گفتنش شروع شد و همش ميگفت مادر مردم چقدر خوشبختم كه همچين خانواده اي دارم همه از هم حشري تر منم همش انگشتمو توي كونش ميچرخوندم و كم كم انگشتام شدن دو تا و با دو انگشت اونو انگشت كردم و همش جيغ هاي كوتاهي از سر لذت ميكشيد از اون پماد يه كم ديگه پشتش مالوندم تا خوب ماهيچه هاي دور سوراخشو بي حس كردم و سر كيرمو در سوراخ كونش گذاشتم و فشار دادم ولي داخل نرفت خم شدم در گوشش گفت باباجون وقتي من فشار به داخل ميدم تو فشار رو برعكس كن و رو به بيرون فشار بده تا باز بشه و اگه دردت اومد بگو تا ادامه ندم . دوباره سر كيرمو فشار دادم داخل و اونم برعكس فشار رو به بيرون انتقال داد و سركيرم براحتي رفت تو تا اومد جيغ بزنه مامانت لبشو گذاشت روي لب شراره و منم بي حركت نگه داشتم تا كونش به بزرگي كيرم عادت كنه بعد از چند ثانيه دوباره فشار دادم و تا نصفه كيرم تو رفت ولي مامانت كماكان توي كار لباش بود نميذاشت صدايي ازش بيرون بياد كم كم داشت عادت ميكرد و به آرومي شروع كردم تلمبه زدن و عقب و جلو كردن كيرم توي كون گرد و قلمبه شراره وقعا ميگم كونش مرگ نداره خيلي خوش فرمه شهرام جون از اين به بعد هم كونش فقط مال منه و بدون اجازهمن حق نداره باهات از كون سكس كنه هركاريش دوست داري بكن ولي كونش مال منه ( البته پدر اينارو به شوخي ميگفت ) خلاصه پسرم سريع بهمامانت گفتم بياد روي كمر شراره و كونشومثل شراره بده سمت صورت من و منم مشغول ليسدن كوس و كون مامانت شدم و همزمان توي كون شراره تلمبه ميزدم آخ و اوخ شراره هم به واييييييييييي اوفففففففف جوننننننننننن و اين چيزا تبديل شده بود معلوم بود داره لذت ميبره منم كم كم تموم كيرمو توي كونش جا كرده بودم و با انگشتمو زبونم حال بهكوس و كون مامانت ميدادم كه يهو مامانت لرزيد و جيغ كوتاهي زد و به كناري افتاد منم با ديدن اين صحنه تلمبه زدنمو تندتر كردم واقعا صحنه قشنگي بود مادرت لخت و بي حال از يه سكس بياد موندي جلوم افتاده بود و كون شراره هم با تلمبه زدناي من داشت جر ميخورد كه شراره گفت پدر تندتر دارم ميام و من هم شدت تلمبه رو ادامه دادم تا هر دو با هم ارضا شديم كه شراره گفت واييييي پدر سوختم شاشيدي يا آبت اومد چقدر گرمه و بيحال افتاديم كنار همديگه . صبح با صداي مامانت از خواب بيدار شديم و لباسمونو ور داشتيمو رفتيم توي حموم . بعد از حموم هردوشونو صدا زدم و گفتم فعلا اين موضوع رو از تو پنهون كنن هر چه گفتند چرا دليلشو نگفتم . راستش واسه اين گفتم ازت پنهون كنن چون ديدم نسبت به جنس مخالفت هيچ واكنشي از خودت نشون نميدي و فكر ميكردم بلوغت به تعويق افتاده و ديرتر از موعد به رشد جنسي ميرسي واسه همين گفتم بزاريد تا 18 سالش بشه بعد يه جوري تو رو هم مياريم توي خط كه خوشبختانه من اشتباه ميكردم و خودت زودتر موضوع را فهميدي ، خوب حالاهم دير نشده من برنامه هاي زيادي دارم واسه اين سكس نوپاي خانوادگيمون اما بايد حواستو جمع كني زياده روي نكني كه در رشد جسمي كه نسبت به سنت در پيش رو داري اختلالي پيش نياد چون مسايل جنسي قدرت زيادي از بدن رو از بدن بيرون ميكشه و خواهشي از همگي دارم اينه كه طبق برنامه پيش بريم . من يهو پريدم وسط حرف پدرم و گفتم پدر جون برنامتون چيه ميشه براي ما هم بگي تا بلكه ما هم بتونيم اونو به اجرا در بياريم . پدر گفت برنامه زياد سختي نيست روزهايدوشنبه و چهارشنبه با توافق مامانت و شراره در انتخاب هم خوابشون سكس داريم و پنجشنبه شب رو هم ميزاريم واسه سكس گروهي ، من گفت پدر اين چه صيغعه ايه كه پدر گفت من و تو با شراره سكس ميكنيم و يكبار هم با مادر دو نفري سكس ميكنيم و در هر سكس يكي از خانمها كه بيكاره با خانمي كه پركارتره ور ميره تا درد و خستگي كمتري رو متحمل بشه . حالا كسي هست كه پيشنهادي داشته باشه ، شراره گفت پيشنهاد ندارم اما يه خواهش از شما و مادر دارم اولين روز شروع سكس كه دوشنبه است بگذاري من با شهرام باشم ، پدر گفت من گفتم انتخاب با شما خانمهاست اما چرا از پيش اينو اعلام كردي شراره گفت به چند دليل اول اينكه نطفه اين سكس رو من بستم و شروع كردم اونم با خواب كردن شهرام . دوم اينكه ميخوام توي همون شب هم من عروس بشم و شما عروس دار و هم شهرام من داماد بشه و شما هم باز داماد دار بشي . همه نگاه همديگه كردن و پدر گفت عروس چيه ، داماد كدومه . شراره گفت پدر شما اولين كسي بودي كه كون منو افتتاح كردي درسته پدر گفت آره قربون اون كون گرد و قلمبه دخترم بشم . خوب پدر حالا دوست دارم چون از همه شما پيش كسوت تر هستم شهرام جلومو افتتاح كنه كه يهو پدر با تندي گفت دختر متوجه هستي چي داري ميگي فردا ميخواي شوهر كني تكليف اوپن بودنت چيه كه شراره پريد تو حرف پدر و گفت پدر جون شوهر اول و آخر من شهرامه . شما اونقدر وضع ماليتون خوبه كه ميتونين منو شهرامو بعد از پايان درس شهرام بفرستين خارج از كشور و ما همونجا با هم ازدواج كنيم و تا آخر عمر كنار همديگه باشيم و همين برنامه رو اونجا هم با همديگه انجام بديم . پدر و مادر كمي به فكر فرو رفتن و يهو پدر به حرف اومد و گفت الحق كه دختر خودمي از طرز فكرت خوشم اومد ولي بايد نظر مامانت و شهرام رو هم ببينم و بشنويم ، راستش كمي از اين صحبتها گيج شده بودم ولي پيشنهادش دندون گير بود تا كي بايد صبر كنم تا يه جيگر خوشگل مثا آبجيم گيرم بياد منم سريع گفتم من قبولمه ولي مادر گفت اينجوري بده آخه چند سال ديگه سن منو باباتون ميره بالا و انتظار داريم صاحب نوه بشيم ولي شما كه نميتونين از هم بچه دار بشين كه در همين وقت شراره پريد تو حرفشو گفت مادر منو شهرام صاحب بچه هم ميشيم اينجا نميشه بچه دار بشيم ولي تو خارج از كشور راحت ميتونيم با هم ازدواج كنيم و مثل تموم آدمهاي ديگه صاحب بچه بشيم تازه اين بچه از هر دو سر خون و جونش متعلق به شماست هم از جانب مامانش كه منم و هم از جانب شهرام ، پس بايد اونوقت دلبستگي شما به اون بيشتر باشه تازه ميتونم از پدر هم حامله بشم و اون بچه هم فرندمه و هم برادر يا خواهرمه . مادر چرا نميخواي قبول كني كون منو پدر افتاح كرد و پردمو هم شهرام بايد افتتاح كنه پس بين ما همه چيز حل شده است اين خرافات و عقايد كهنه رو دور بريز ، راستش من آج و واج و مبهوت داشتم اونارو نگاه ميكردم كه يهو گفتم راستي اونوقت مادر هم ميتونه از من بچه دار بشه درسته ؟ مادر گفت شهرام جون چرا زود جو گرفتت نه بداره نه بباره . كه پدر جون گفت شهرام خان درست ميگه مثل پيشنهاد شراره خيلي هم عاليه . پس روز دوشنبه يه مراسم عروسي كوچولوي خانوادگي واسه شهرام خان و عزيز دلم شراره ميگيريم و شيريني اين وصلت هم اينه كه بعد از اوپن شدن شراره بلافاصله منم از كوسش فيض ببرم و يه تريپ اونو بكنم باشه ؟ شراره هم با تنازي و دلبري خاص خودش گفت واه باباجون شما چطور اجازه ميدين عروستونو توي شب عروسي يه نفر غير از پسرتون بكنه ؟ پدر هم با عقل و درايتي كه داشت گفت باشه دخترم نميزارم كسي بياد و اونكارو بكنه ولي خودم كه آزادم تو رو بكنم و همگي زديم زير خنده و همديگرو تو آغوش گرفتيمو بوسيديم . از روز شنبه يه وقت واسه شراره از آرايشگاه گرفتيمو يه لباس عروس خوشگل هم مادرم واسش خريد . كلي هم فيلم دوربين عكاسي و فيلمبرداري و هله هوله خريديم تا روز موعود . مراسم عروسي رو گذاشتيم توي يكي از باغهاي باباجون كه در حومه تهران بود . عروس رو از آرايشگاه در حاليكه كنار من نشسته بود حركت داديم و به سمت خونه باغ حركت كرديم . توي مسيرمون مردم زيادي كه فكرميكردن ما خانم و شوهريم با زدن بوغ و شادي همراهي ميكردن و پدر و مادر هم كه توي ماشين جلويي بودن از ما فيلم ميگرفتن وارد باغ كه شديم از ماشين پياده شديم و رفتيم توي خونه و بعد از خوردن شيريني و كمي هم مشروب واسه سرمستي بودنمون منو شراره راهي حجله شديم مادر هم همراهمون اومد تا ما دو نفر و دست تو دستمون كنه باورتون نميشه مادر انگار واقعا دخترش داشت ازدواج ميكرد و گريه خوشحالي سر داده بود هردوي ما رو بوسيد و واسمون آرزوي سلامتي و خوشبختي كرد و رفت بيرون و در اتاق رو پشت سر خودش بست …………..ن موندم و شراره و كلي آرزوهاي آماده واسه تحقق يافتن ، اول اينكه بلاخره دوماد ميشم دوم اينكه كوسي كه همه شايد به جرات بگم حتي زنهاي همسايه آرزوي تصاحبش رو داشتن در اختيارم قرار ميگرفت و من اونو ميگاييدم سوم اينكه واسه اولين بار توي زندگيم ميخوام يه كوس خوشگلو ناز رو خونين كنم ، خلاصه همه اينها از ذهنم ميگذشت تا اينكه با چسبيدن شراره بهم و حس گرماي بدنش به خودم اومدم و در ادامه شرار گفت شهرام چته چيزيت شده از چيزي ناراحتي گفتم ديوونه ناراحتم چرا بايستي با داشتن همچين گوهري كه تا چند ثانيه ديگه دروازه بهشتشو فتح ميكنم ناراحت باشم نه عزيز دلم فقط داشتم كمي فكر ميكردم كه خيلي خوش بحالمه كه يه كوس به اين خوشگلي در ابتداي جوونيم بدست آوردم و خيلي ناز لباشو بوسيدم و اونو توي بغلم كشيدم تا بيشتر گرماي تنشو حس كنم آخه گرماي عجيبي داشت بدنش اگه صد بار هم ميكردمش تا بدنش بهم ميخورد و گرماشو حس ميكردم كيرم واسه كوسش دوباره قد علم ميكرد . توي بغلم فشارش دادم و لبام هم روي لباش قفل شده بود و اونو به سمت تخت خواب كشوندم و روي تخت خواب درازش كردم و با كسب اجازه از اون شروع كردم به در آوردن لباسهاش خداي من هيچوقت تا اين اندازه بدنش رو درست نديده بودم خيلي عروسك بود انگار خداوند تموم حوصلشو جمع كرده بود و مشغول تراشيدن بدن شراره شده بود . توي تموم اين فيلمهايي هم كه ديده بودم تن و بدن به اين نرمي و خوش تراشي نديده بودم ، اومدم كارمو شروع كنم كه بهم گفت پدر گفته قبل از شروع كردن بهت بگم بايستي ازش سئوال كني كه چطوري پردمو بزني تامن درد كمتري رو حس كنم منم گفتم پدر چرا به خودم نگفت كه اون جواب داد واسه اينكه روش نميشد و ميخواست كه تو بري ازش سئوال كني آخه هرچي باشه من دخترش هستم و تو ميخواي پرده دخترشو بزني منم گفتم باشه صبر كن الان ميام و از اتاق بيرون رفتم و صداي پدر كردم و قضيه رو بهش گفتم اونم گفت برو پدر جون توي اتاقت الان ميام واست توضيح ميدم . منم هاج و واج موندم چرا همينجا بهم نميگه و رفتم توي اتاق و پدر هم پشت سرم وارد اتاق شد و گفت ببين شهرام جون من نميتونم درد شراره رو تحمل كنم پس خوب گوش كن تا وقتي كه بهت اشاره كردم كيرتو وارد كوسش بكني و لحظه موعود كه رسيد بايه فشار كوچولو كار رو تموم كني گفتم پدر شما هم اينجا ميموني پدر هم گفت كار اصلي كه بي حس كردن شراره است به گردن خودمه تو كه به تنهايي نميتوني تموم كارها رو انجام بدي و شروع به بوسيدن لباي خوشگل شراره شد و با سينهاي شراره بازي ميكرد به منم گفت با كوس شراره بايد ور برم و ليسش بزنم منم بعد از در آوردن لباسهام شروع به ليسيدن كوس شراره كردم و سر و صداي شراره بلند شد و تو همين لحظه پدر گفت كيرتو تا جايي كه به مانعي برخورد كرد داخل كوس شراره بكن و همونجا نگرش دار منم بعد از مالوندن كيرم به دهانه كوس شراره و ليز شدن كيرم توسط ترشحات شراره اونو روونه كوس شراره نگه داشتم تا جايي كه حس كردم ديگه تو نميره و اوكي بودنشو به پدر اعلام كردم اونم شروع به ليسيدن سينه هاي شراره كرد و دائما با بالاي كوس شراره ور ميرفت و انگشت خودشو خيس كرد و توي كون شراره كرد و شروع كرد به چرخوندن ، بعد از چند دقيقه شراره به اوج لذت رسيد و داد زد دارم ميام و شروع كرد به لرزيدن و چنگ زدن بدن من كه همين حين پدر علامت داد كه يه فشار كوتاه ولي محكم بده منم تا شراره داشت ميلرزيد و جيغ ميزد طبق دستور پدرم كيرمو با يه فشار محكم و كوتاه به داخل كوس شراره فشار دادم و يهو مثل اينه انگشتم از يه آدامس عبور كنه كيرم از پردش عبور كرد و شراره با يه آخخخخخخخخ كه چندان دردي رو هم دنبال نداشت بهم فهموند كه عروس شده و بعد از چند تا تلمبه محكم به داخل اون كوس خوشكل كه حالا مقل يك قفس تنگ كيرمو احاطه كرده بود آبم داشت ميومد كه پدرم گفت بكش بيرون و بريزش روي شكمش منم همين كار رو انجام دادم وقتي كيرمو بيرون كشيدم ديدم تموم كيرم به خون آغشته شده و آبم هم فوران زد و ريخت روي شكم شراره جونم و يه آههههههههه از ته دل گفتم و لبامو روي لباي شراره قف كردم و آروم به كناري خزيدم پدر اومد بالاي سر شراره و گفت پدر جون دردي حس كردي ؟ شراره گفت خيلي ضعيف بود اصلا متوجه نشدم پدر جونم مرسي واقعا ازت ممنونم اگه شما نبوديد شايد تحمل و يا حتي انجام اين كار براي من و شهرام محال بود . باباگفت خوب حالا حق الزحمه منو ميدي شراره همگفت پدر جون من ديگه شوهر دارم شما بايد از مردم اجازه بگيري منم بي مقدمه گفتم پدر جون قبل از اينكه شراره مال من باشه متعلق به شماست هر كاري دوست داريد انجام بدين پدر هم دست بكار شد و گفت شما هم بايستي كمكم كني چون ميخوام واسه سكس گروهي كه در آينده در پيش رو داريم آمادش كنم تا مثل مامانت كاركشته بشه منم گفتم چشم پدر و پدر هم شروع به لاس زدن با شراره كرد تا اونو دوباره واسه يه سكس مهيا كنه و بيارش سرحال و به منم گفت بيا عزيزم تو هم بيكار نشين و دوتايي باهاش ور ميرفتيم من لباشو ميخوردم و پدر هم با سينه هاش حال ميكرد و با يه انگشتش با چوچول عشقم ور ميرفت و صداي ناله هاشو بلند و بلندتر ميكرد تا اينكه پدر بهم گفت بخواب روي تخت منم خوابيدم و به شراره گفت روي كيرم رو به من بخوابه و كيرمو بكنه داخل كوسش وقتي شراره اينكار رو كرد داشتم توي ابرها سير ميكردم و صورتشو كشيدم جلو و لبامو گذاشتم رو لباش و سينه هاش چسبيد به سينه هام ، در همين موقع پدر هم يه پماد از جيبش در آورد و مقداري از اونو به كيرش و مقداري رو هم به كون شراره مالوند و بعد از مدتي ور رفتن به كون شراره كه بعدا فهميدم با يك انگشت شروع به باز كردن كون شراره كرده بود تا رسوندش به دوانگشت و ماهيچه دور سوراخ كون اونو حسابي بازكرده بود و سركيرشو به آرومي با يه فشار داخل كون شراره كرد و شراره هم با يه اوففففففففف وايييييييييييي بابايي مردم درش بيار جواب اين كار پدر رو داد پدر هم گفت عروسك پدر نترس الان به دردش عادت ميكني و واست تبديل به لذت ميشه مدتي كيرشو تو همون وضعيت نگه داشت و به من هم گفت تكون نخور تا شراره جون كوس و كونش به حضور دو كير همزمان كم كم عادت كنه پدر ميگفت كونش بدجوري دور كيرش قفل كرده و اجازه تكون خوردن بهش نميداد تا اينكه كمي با اين وضعيت هماهنگ شد و پدر تونست با يه تكون ديگه كيرشو تا دسته بكنه تو كون شراره كه به منم گفت پدر جون ميتوني حالا تلمبه بزني و منو پدر بصورت رفت و برگشت توي كوس و كون شراره تلمبه ميزديم و تواما سينه هاشو ميخوردم و لباشو ميمكيدم و پدر هم روي كمر و سر و گردنش لبس ميزد و اونو به اوج ميرسونديم بعد از چند دقيقه تلمبه زدن صداي جيغ شراره خونه رو ورداشته بود كه مادر اومد داخل و گفت بي معرفتها با دخترم چكار ميكنين و اومد به نوازش كردن شراره پرداخت و لباشو ميبوسيد و دست ميكشيد روي سينه هاش تا اينكه شراره با صدايي آكنده از شهوت و سستي گفت من دارم ميام كه پدر بهم گفت شهرام جون سرعتتو بيشتر كن و بايد با اون ارضا بشيم و هر دومون هر جايي كيرمون هست همونجا خاليش كنيم كه من گفتم پدر حامله ميشه پدر گفت نگران نباش قبلش بهش قرصشو دادم كارتو بكنم و شروع كرديم باتمام قوا تلمبه زدن و هرسه با هم ارضا شديم و كوس و كون شراره جونو پر از آب كير كرديم و هر كدام بسويي افتاديم و مادر جون هم يكي يكي قربون صدقمون ميرفت و كيرامونو واسمون ليس ميزد . آره يه سكس خفن ديگه رو امتحان كرده بودم و يه تجربه جديد به تجربياتم اضافه كردم باورم نميشد ولي چيزي كه اتفاق مي افتاد عين واقعيت بود . بعد از اتمام كارمون پدر رو به مادرم كرد و گفت خانم جون ببين دختر و پسرت عروس و داماد شدن و حالا ديگه خانم و شوهر همديگه هستند ما تنها آدمهايي هستيم كه كه دختر و پسرمون هم بچه هامونن هم عروس و دامادمونن ، ديگه از اين بهتر ميشه ؟ مادرم گفت الهي من قربون هر دوتاشون برم و رفت سمت شراره و لاي پاي شراره رو باز كرد و داخل كوس اونو نگاه كرد و گفت مادر بقربونت بره دردت هم اومد وقتي كه شهرام جونم داشت پردتو پاره ميكرد ؟ شراره هم گفت مادر با راهي كه پدر جلوي پامون گذاشت و ما هم مو به مو انجام داديم باور كن فقط يه لحظه وقتي شهرام جونم كيرشو چپوند تو كوسم سوزشي حس كردم و تا چند دقيقه كمي درد داشتم كه دردش هم حتي واسم لذت بخش بود مادر جات خالي ديدي پدر چه سكسي رو باهام تمرين كرد قبلا توي فيلمها ديده بودم ولي نميدونستم وقتي يه خانم دو تا كير رو با هم تجربه ميكنه تا اين حد لذت ميبره ولي الان فهميد اين لذت ديوانه كننده است . مادر جون واقعا جات خالي بود ، عيبي نداره دفعه بعد يه سكس چهار نفره با هم انجام ميديم . بعد بلند شديم و رفتيم حموم و توي حموم هم حسابي به همديگه ور رفتيم و اومديم بيرون و بعد از خوردن يه شام سبك همونجا توي پذيرايي كنار همديگه خوابيديم ، وقتي كه از خواب بيدار شدم خودمو لخت بين مادر و شراره ديدم كير و خايه هام توي دست مادر بود و شراره هم دستش روي كير باباجون بود . آروم لباي شراره جونمو بوسيدم كه باعث شد شراره از خواب بيدار بشه و جواب بوسمو بده و لبشو رو لبم گذاشت و لبشوروي لبام قفل كرد و زبونوشو فرو كرد توي دهنم و آب دهنمو شروع كرد به مكيدن دوباره شهوت به سراغم اومد تا اومدم بلند بشم و دست بكار بشم مادرم از جا بلند شد و گفت تنها خوري نكن بذار يه صبحونه توپ واستون درست كنم و كمي بياين سرحالو اما ادامه داستان ………………………………………………………………………………….. ما هم بلند شديم و آبي به سر و صورتمون زديم و اولين روز متاهليمونو باتفاق پدر و مادر شروع كرديم ، راستش واقعا نميتونستم كه باور كنم متاهل نيستم و حسابي با اين قضيه كنار اومدم و ميدونستم كه خواه و ناخواه بايد باورش كنم و متاهل شده ام . بعد از صرف صبحانه با شراره رفتيم توي ويلا و با هم قدم زديم و راجع به آيندمون با هم صحبت كرديم و اينكه چند تا بچه داشته باشيم و آيا بعد از زايمان اولش بازم حاضر به انجام اينجور سكسها هست يا نه و يا اينكه دوست داره از پدر هم بچه دار بشه …. سراپا گوش منتظر نظرات شراره شدم با تن نازي خاصي حرف ميزد اون گفت من واسه پدر ارزش زيادي قائل هستم باور كن دلم ميخواد هر روز توي بغلش باهاش سكس كنم اما داشتن بچه از پدر واسم محاله چون تو رو دوست دارم و ميخوام بچه اي از كوسم بيرون بياد كه وجودش از كير و كمر تو باشه چون تار موي تورو جاي تموم عالم و آدم نميدم . ( راستش كمي باعث شد با اين حرفش غرور زيادي رو درون خودم حس كنم اخه يعني تا اين حد دوست داشتني هستم ) درمورد سكس بعد از زايمان خودم به شخصه دوست ندارم از همين الان هم كسي جز تو توي بغلم باشه ولي دلايل زيادي هست كه بايد باهاش كنار بيايم برو درو قفل كن تا مفصل باهات صحبت كنم منم قبول كردم و درو قفل كردم و نشستم پاي صحبتهاش ، شراره گفت ببين شهرام جون تموم هدف من از ايجاد اين سكس و تن دادن به اون فقط رسيدن به تو بود ما تا يكسال ديگه ايران هستيم بعد از اون ميريم خارج از كشور و زندگي تازه اي رو شروع ميكنيم . اين تن دادن من فقط بخاطر اينه كه بتونيم با پول پدر كه بايستس تو اين يكسال راضي نگرش داريم بريم خارج و اونجا يه سرمايه گذاري حسابي واسه آيندمون انجام بديم تا اينكه اونجا دچار مشكلي نشيم و بعداز اينكه خيالمون راحت شد هرنوع رابطه سكسي با غير رو قطع كنيم شهرام من تنمو به معرض فروش به پدر گذاشتم تا بتونم اول از همه تو رو بدست بيارم و دوم اينكه اعتماد پدر رو واسه يه سرمايه گذاري كلون به نام من و تو جلب كنم يعني پایان ثروتش رو بهناممون كنه سوم اينكه از كانال پدر بتونيم از كشور خارج بشيم ولي اين به معني كلك زدن به اونا نيست بلكه اونا رو هم در كنار خودمون نگهداري ميكنيم ولي من و تو مال همديگه هستيم . حالا اگه خودت تمايل داري تا قبل از رسيدن به هدف بزرگمون سكسهاي مختلفي رو تجربه كنيم حرفي نيست چون تو شهرمي و صاحب اختيارمي . بدجوري توي حرفاش مونده بودم اون راستي راستي همه اين كارها رو واسه تصاحب من انجام داده و منو شوهر واقعي خودش ميدونه مثل خود من . خوشحال بودم و به فكر فر رفتم وگفتم جانب احتياط رو بايد گرفت و از كوس و كونت زياد نبايد استفاده كني تا اينكه از فرم و زيباييش كم نشه و به هيچكس حتي پدر نبايستي اجازه بدي از كوس باهات حال كنه از كونت هم كمتر بايستي استفاده كني و بيشتر مواقع در سكس بايد از كون دادن به پدر تفره بري تا كونت فابريك بمونه كه يهو شراره پريد وسط حرفمو گفت واسه كوسم كه ميگي چه ميگفتي و چه نميگفتي كسي جز تو حق تصاحبشو نداره اما راجه كونم بهت بگم پدر آدم متخصصيه و ميگه كون من از نوع حلقوي و ماهيچه داره و بعد از چند دقيقه كه از كون دادنم گذشت با انگشت ماهيچه هاي دور كونمو كه ماساژ بدي به حالت اول در مياد و مثل روز اول ميشه ، راست هم ميگفت ميدوني ديشب كه دونفري باهام اينكار رو كردين كونم خيلي باز شد راستش خيلي ترسيدم تو هم كه خوابت رفت توي بغل مادرم و پدر اومد گفت چي شده چرا ناراحتي منم موضوع گشادي كونمو بهش گفتم پدر هم گفت عزيزم نگران نباش كونت حلقوي حالا پشتتو به من بكن و شروع به ماساژ دادن دور سوراخ كونم كرد و بعد از چند دقيقه هم دردش برطرف شد و هم سوراخ كونم مثل اول تنگ شد باورم نميشد كه كير به اون كلفتي توي كونم بوده و الان كونم مثل اولش تنگ تنگ مونده ، پس تو هم بذار پدر از كونم حسابي لذت ببره چون عاشق كونمه و از همين حربه ميتونم واسه جلب اعتمادش استفاده كنم . منمقبول كردم و براش يه شرط گذاشتم گفتم بهم قول بده هيچوقت بدون حضور من باهاش نزديكي نكني من بايد حتما باشم تا من هم لذت ببرم ، شراره گفت تو از كون دادن من لذت ميبري گفتم نه به هر كسي فقط پدرم ، وقتي باهاش حال ميكني و ميبينم اون زير چه جوري داري كون ميدي و از خوردن اون كير و وجودش توي شكمت چه لذتي ميربي منم به اوج ميرسم آخه كير من اونقدر گونده نيست كه بتوني ازش لذت ببري مال منم تا وقتي كه بريم خارج از كشور كيرم مثل پدر گونده ميشه كه شراره گفت از نظر بلندي كيرت همين الان هم از پدر گنده تره فقط كمي كلفت تر بشه هم سايز كوس و كون من ميشه اونوقت ديگه من اين كير خوشگل و خوش تراشو با تموم دنيا عوض نميكنم ، كمي با همديگه خنديديم و در اتاق رو باز كرديمو رفتيم پايين توي پذيرايي كه مادر و پدر داشتن حسابي به هم ورميرفتن و لابلاي پاهاي همديگه قفل شده بودن تا ماها رو ديدن از هم جدا شدن و مادر اومد سمت من و گفت ديشب دخترمو عروس كردي حالا هم يه صفايي به مادر زنت ميدي منم گفتم يه شرط داره گفت هر شرطي باشه ميپذيرم منم گفتم شرط من اينه كه پدر از كون باهات حال كنه منم از كوس قبوله …. مادر بعد از كمي صبر گفت آخه تا حالا بابات منو از كون به اون صورت نكرده گهگاهي در مالي كرده ولي بطور مداوم نبوده كه به كون دادن عادت كنم واسم سخته ديشب هم كه داشتين از كوس و كون شراره جونمو ميكردين دلم به حال شراره سوخت و گشادي كون شراره رو كه ديدم بيشتر از كون دادن ترسيدم . گفتممامان تو همه چيزو بسپار به من و پدر و خيالت راحت باشه . قول ميدم كه توي كون نازنينت آب از آب تكون نخوره . و به پدر اشاره كردم كه شروع كنه منم شراره جونمو تو بغل گرفتمو شروع كردم با لباي ناز ور رفت و ليسيدن و بازي كردن با سينه هاي اناريش كه چه حالي ميدادن و بعضي وقتها هم دستمو از توي كمرش سر ميدادم تا روي باسنش قرار ميگرفت وقتي باسنشو تو دستمميفشردم ميفهميدم كه پدر حق داره عاشق اين كون بشه . كمي به خودم اومدم ديدم پدر مادر رو به حالت سگي نشونده و از پشت داره سوراخ كونشو ميخوره و از چاك كوسش تا سوراخ كونشو واسش ليس ميزنه تو همين حين شراره از من جدا شد و رفت و ژل مخصوص پدر رو آورد و بعد از كمي ساك زدن واسه پدر اون ژل رو به كير پدر و كون مادر جون مالوند و با انگشتش شروع به باز كردن كون مادر كرد اولش با يه انگشت و بعد با دو انگشت اين كار رو انجام ميداد . منم رفتم و كنارمامان خوابيدم و مامانو كشيدم روي سينه خودم و كيرمو دادم به شراره و شروع به ساك زدن كرد و اتونو با درز كوس مادر تنظيم كرد و با فشاري كه روي باسن مادر داد اونو بر روي كير من هدايت كرد و كيرمو تا آخر چپوند توي كوس مادر و مادر هم از روي لذت يه آخ بلند گفت و بعد هم پدر جون سر كيرشو با كون مادر تنظيم كرد و به آرومي كيرشو به داخل كون مادر هدايت كرد و بهمامان گفت مثل زماني كه ميره دستشویی رو به بيرون از كون زور بزنه تا درد كمي رو حس بكنه مامانهم همين كار رو كرد و سر كير پدر توي كون مادر جا گرفت كه مادر يهو گفت دست نگه دار خيلي ميسوزه بذار تا جا باز كنه پدر هم تكون نخورد و بهمن گفت آروم آروم كيرتو توي كوسش عقب و جلوكن تا ماهيچه هاي دور سوراخ كونشو شل كنه و قفل نكنه تا اونم بتونه توي كونمامان تلمبه بزنه ، منم همين كار رو كردم و پدر هم موفق شد قسمت زيادي از كيرشو توي كون مادر جا بده و كيرشو تا حدودي براحتي تو كون مادر عقب و جبو كنه و تلمبه زدنشو شدت بده مامانداشت از لذت جيغ ميكشيد و شراره هم از پشت سر پدر هر از گاهي كير منو از كوس مادر بيرون ميكشيد و كيرمو ميليسيد و دوباره اونو ميذاشت تو كوس مادر و بعضي وقتها هم ميومد بالاي سرمو از مادر لب ميگرفت و سينه هاي مامانو ميخورد مادر داشت به اوج ميرسيد و جيغ ميزد خدايا مردم از اينهمه خوشبختي و لذت دارم ميامممممممممممممممممم و شروع به لرزيدن كرد و مند پدر هم تلمبه هامونو شدت داديم كه در همين موقع پدر گفت منكه اومدم و كيرشو در آورد و شراره رو صدا كرد شراره هم اومد كنار پدر و تموم كيرشو كرد توي دهنش و پدر هم با گفتن اوففففففففففف واييييييييييييي ارضا شد و تموم آبشو روانه گلوي شراره كرد و شراره هم با پایان لذت آبشو قورت داد و منم با ديدن اين صحنه به اوج رسيدم خواستم بكشم بيرون كه مادر نذاشت و گفت آب جوونيتو بريز توي كوسم ميخوام از تموم گرمايجوونيت استفاده كنم منم با يه فشار تموم آبمو توي كوسش تخليه كردم ، هنوز تموم آبش توي كوسش نريخته بود كه شراره كيرمو بيرون كشيد و مابقي آبمو با فروبردن كيرم توي دهانش خورد و دائما سر كيرمو زبون ميزد و ميليسيد و مادر هم بيكار نشد و تتمه آب كير پدر رو با ليسيدن كيرش ميخورد همه بيحال كنار هم دراز كشيديم و يه چورت چند دقيقه اي زديم .تو چرت بودم كه نوازشهاي شراره منو از چرت پروند و با اشاره به سمت اتاق خوابمون رفت منم بلند شدم و دنبالش رفتم . تو اتاق كه رسيدم درو بستم و رفتم روي تخت كنارش خوابيدم ، شراره گفت شهرام ميخوام خيلي جدي باهات حرف بزنم ولي ميترسم ظرفيت پذيرش حرفامو نداشته باشي . من گفتم بدترين حرفا رو هم اگه از زبون تو بشنوم ميپذيرم چون تموم قبله و كعبه دلم شدي هيچ چيز و هيچ كسيو نميبينم جز تو . شراره گفت باشه حالا كه اينجوره پس خوب گوش كن بعد از زماني كه مادر منو در حال ساك زدن كيرت ديد رابطه ام بااون شروع شد و توي اين رابطه متوجه شدم كه مادر آمادگي داره تواما با چند نفر سكس كنه ، اگه دقت كردي توي همين سكس ساعته قبل ديدي مادر چقدر آتيشش تنده و چقدر از اين كار لذت ميبرد . شهرام جون من حتي يه بار دوتا از دوستام كه با هم بعضي مواقع ور ميرفتيم رو آوردم خونه و كم كم با مادر آشناشون كردم و كار به يه سكس گروهي لز رسيد و مادر تا سرحد ديوانگي از لذت رسيد ، بعد از اون متوجه اين همه شهوت توي مادر شدم اگر همين الان چهار تا مرد به جونش بيفتن كم نمياره و هر چهارتا مرد رو با هم ارضا ميكنه . يهو من پريدم وسط حرفشو گفتم منظورت چيه خوب من چكار ميتونم بكنم ، منو پدر همين الان باهاش سكس كرديم و حسابي هم لذت برد ، شراره گفت شماها اينقدر گرم خودتون بوديد كه حرفهايي رو كه مادر ميزد نمي شنيديد من گفتم مگه مادر چي ميگفت ؟ شراره گفت مادر وقتي كير تو توي كوسش بود و پدر هم از كون داشت ميكردش ميگفت كاش يه كير هم الان توي دهنم بود و حسابي اونو ليس ميزدم . من گفتم خوب توي اون وضعيت طبيعيه آدم چيزهايي رو ميگه كه خارج از تصورشه . شراره گفت شما حالا زوده ما زنها رو بشناسين ما زنها وقتي توي همچين حالتي حرفي رو ميزنيم اون حرف يعني واقعيت ، يعني همون چيزي كه دوست داريم و آرزوشو در سر داريم . گفتم خوب حالا من چكار كنم شما بفرما راهنمايي كن منم همون ميكنم . شراره گفت شهرام از دوستانت كسي هست كه باهاش خيلي صميمي باشي و توي مسايل سكسي با هم راحت باشين ؟ گفتم كه يكي از دوستانم به اسم شاهين بچه پايين شهره راستش من بيشتر فكر ميكنم آدم خيال بافيه چون همش ميگه شهرام آبجيم كوسش حرف نداره واي كوس مامانمو نديدي ، من هر شب با يكيشون حال ميكنم . خلاصه از اين اراجيف زياد ميگفت اونموقع من فكر ميكردم كوس و کس و شعر ميگه ولي الان كه خودم توي همون وضعيت قرار گرفتم راستش حرفاشو باور ميكنم . شراره گفت همين خوبه ميتوني باهاش راحت قاطي بشي و اونو بياريش توي خط ؟ من گفتم تكليف پدر چي ميشه پدر رو چطوري راضيش كنيم ؟ شراره گفت پدر عاشق تنوع توي سكسه و خوشش مياد اون با من . منم گفتم باشه سعي خودمو ميكنم . ببينم چي ميشه . روز بعد رفتم سراغ شاهين و چند تا قوطي ويسكي ناز هم خريدم و با خودم بردم . وقتي رسيدم پيش شاهين بهش گفتم كسي خونتون نيست گفت چرا آبجيم خونه است . منم گفتم حيف شد آخه ويسكي توپي خريدم ميخواستم با هم بخوريم ، كه شاهين گفت اتفاقا آبجيم هم ميخوره مشكلي نداره كه من گفتم شاهين بازم كوس و کس و شعر گفتنت شروع شد . شاهين گفت ميخواي صداش كنم و بهت ثابت كنم ، منم گفتم باشه زود باش صداش كن ، اونم صداي خواهرش زد و گفت سمانه جون بيا يه لحظه كارت دارم ، واي خداي من باورم نشد ، چقدر خوشگل و زيبا بود ، چقدر لوند بود تا حالا نديده بودمش آخه تا حالا خونه شاهين نيومده بودم و خواهرشو نديده بودم چه سينه هايي عجب كوني رو دنبال خودش ميكشيد . قدش حدود 175 بود و وزنش 70 كيلو بود ، كونش حسابي خودنمايي ميكرد . آب از لب و لونچم سرازير شده بود . خلاصه اومد بعد از سلام كردن شاهين منو بهش معرفي كرد و خواهرش گفت ناقلا چيزهاي خوب خوبتو قايم كردي و دير به دير نشون ميدي ، من كه منظورشو فهميدم و رنگم پريد و لپهام سرخ شد ، شاهين گفت بيا سور و سات مشروب رو بچين تا با آقا شهرام سه تايي مشروب بزنيم و يه حالي ببريم ، اونم قبول كرد و رفت توي آشپزخونه و وسايل مورد نياز رو با خودش آورد و گذاشت روي ميز پذيرايي و در كنار هم دور ميز نشستيم و ساقي هم سمانه خانم شد و پيك سبكي واسه همه ريخت ولي ديدم كه مال شاهين رو سنگين تر ميريخت . بعد از دو سه پيك كه زديم كله شاهين حسابي گرم شده بود و بدجوري تو پر و پاچه سمانه رفته بود ، باورم نميشد عملا داشت كوس خواهرشو جلوي من ميماليد و خواهرشم بجاي اينكه با اون حال كنه چشم از چشم من بر نميداشت . منم كم كم گرم شده بودم و كم كم دستام بكار افتاده بود و روناي سمانه رو ميماليدم و بي اختيار هر سه تامون بجون هم افتاديم و شروع كرديم به لخت كردن همديگه ، من كه مشغول خوردن لباي خوشگل سمانه بودم و شاهين هم داشت با سينه هاي اون ور ميرفت و با يه دستش داشت با كوس سمانه حال ميكرد . يه مرتبه شاهين بلند شد و با حالت مستي كه اصلا رو پاهاش بند نبود گفت بريم توي اتاق خواب پدر اينا و همگي تلو تلو خوران رفتيم اونجا و شاهين سمانه رو كشيد روي سينش و كيرشو هدايت كرد داخل كوس سمانه داشتم شاخ در مي آوردم چون تا حالا فكر ميكردم خودم نفر اولي هستم كه دختري خواهرمو گرفتم ولي ديدم شاهين يه قدم از من جلوتره كه بااشاره سمانه به خودم اومدم كه ميگفت برو پشت سرم و مشغول بشو . خداي من آرزوم كردن اين كون بود بزرگ بود و نرم مثل ژله دست كه بهش ميزدي ميلرزيد و موج خوشگلي توش مي افتاد . سرمو بردم پايين نزديك سوراخ كونش ، معلوم بود زياد از كون باهاش حال كردن ، واسه همين كمي با آب دهنم سر كيرمو خيس كردم و كمي هم به سوراخ كون سمانه زدم و باانگشتم كردم توي كونش و چرخوندم ديدم انگار نه انگار كه انگشتم توي كونشه ، دو انگشتي كردم توي كونش تازه كمي خودشو تكون داد و كمي آخ و اوخ كرد منم ديدم همه چيز واسه گاييدن اين كون مهياست سر كيرمو گذاشتم دم كونش و با يه فشار تا نصفه كيرمو چپوندم توي كونش و اونم با يه آخ بلند فشار كيرمو توي كونش تحمل كرد و با فشار بعدي تا دسته كيرمو توي كونش جا دادم و بعد از يه مكث كوتاه شروع به تلمبه زدن كردم ، توي كونش بسيار گرم بود و ليز ، مشخص بود قبل از من كسي اونو از كون كرده آروم در گوشش گفتم مثل اين كه كونت سير از آبه گفت نه هرچي بريزي توش سير نميشه ولي قبل از تو آره شاهين واسم پرش كرده بود و منم سر و گردنشو واسش ميخوردم و محكم تلمبه ميزدم ، مستي كار خودشو كرده بود هر دوي ما دير ارضا ميشديم ، اين بود كه شاهين پيشنهاد داد كه جاهامونو با هم عوض كنيم منم قبول كردم و جامو باش عوض كردم و ايندفعه به جاي كونش مشغول گاييدن كوسش شدم ، لذت كوسش بيشتر بود چون تنگ تر نشون ميداد معلوم بود كه شاهين عاشق كونه الحق كير خوبي داشت كمي از مال من بلندتر و چاق تر بود و وقتي كه كيرشو كرد توي كون سمانه سمانه دادش به هوا رفت و تازه فهميد داره كون ميده و از داد زدنش من به وجد اومدم و حشري تر شدم و توي كوسش شروع كردم به تلمبه زدن ديگه داشتم ميومدم كه سمانه گفت همون تو خاليش كن قرص ميخورم و منم با چند تا تلمبه محكم تو كوسش آبم رو خالي كردم و بي حال شدم و همين موقع شاهين هم با داد زدنهاي متوالي و فريادهايي كه ميكشيد معلوم كرد داره مياد و خودشو توي كون سمانه خالي كرد و اونم بيحال به يه كنار از تخت افتاد و سمانه هم بلند شد بره دستشويي كه وقتي نگاش كردم موقع راه رفتن آب منو شاهين از كوس و كونش سرازير شد و مثل مرواريد غلطان بر روي رانهايش ليز ميخورد و به پايين ميومد . سمانه رفت حموم و من و شاهين تنها شديم كمي سرحال اومده بوديم و من به شاهين گفتم دستت درد نكنه خواهر قشنگي داري و منو به فيض رسوندي انشاالله بتونم يه روز تلافي كنم . شاهين پريد وسط حرفم و گفت وقت واسه تلافي ميخواي منم گفتم خوب آره كه شاهين همين فردا خوبه ؟ من گفتم منظورت چيه ؟ شاهين گفت منظورم واضح و روشنه من خواهرمو بهت دادم و با همديگه كرديمش ، تو هم فرداد خواهرتو آماده كن واسم تا بيام با همديگه بكنيمش ، اگر هم نميتوني بگو نميتونم چرا ميگي وقت باشه واسه تلافي ؟من موندم چي بگم و باكمي منو من كردن گفتم با خواهرم راحت نيستم ولي با مادرم آره راحتم ميتونم واسه همين امشب چرا فردا ، برنامشو رديف كنم تازه باباهم كمكمون ميكنه ، شاهين مثل برق گرفته ها از جا پريد معلوم بود مستي از سرش پريده و سريع گفت بابات همكمكمون ميكنه ؟ منم گفتم آره منو پدر با همديگهمامانو ميكنيم و دوست داريم ايندفعه سه نفري بكنيمش ، اشكالي داره شاهين ؟ اونم گفت نه اشكالي نداره ولي اينو جدي ميگي با من و بابات ميخواي مامانتو بكني يعني بابات ناراحت نميشه ؟ گفتم نه تازه خوشحال هم ميشه چون عاشق تنوع در سكسه . خلاصه قرار مدارمونو با شاهين گذاشتيم و برگشتم خونه و سريع رفتم يه دوش گرفتم . كسي خونه نبود ، رفتم روي تختم و دراز كشيدم و كمي هم خوابيدم كه با بوسيدناي شراره و مادرم از خواب بيدار شدم و هردوشونو توي آغوشم گرفتم و بهمامان گفتم مادر جون اگه يه چيزي ازت بخوام نه نميگي ؟ مادر گفت تو اول از همه دخترمو ازم گرفتي و بعد هم كوس و كونمو ، من حرفي زدم ؟ حالا هم هرچي ميخوايبگو بروي چشمم واست تهيه ميكنم . من گفتم نميخوام واسم تهيه بكني فقط نه نگو ؟ مادر گفت باشه نه نميگن هرچي تو بگي من همون ميكنم . منم گفتم مادر من عاشق سكس چهار نفري هستم و ميخوام امشب يه سكس چهار نفري با هم داشته باشيم . مادر گفت خوب ما كه با هم اينكار رو كرديم منو تو و بابت و شراره . منگفتم نه مادر منظورم اين نيست . منظورم سه تا مرد با يه زنه يعني من و پدر و يكي ديگه ، سه تايي تورو بكنيم ، شراره يا يه آخ جون گفتن گفت مادر هموني ميشه كه هميشه آرزوشو داشتي ، مادر تو خودش فرو رفت و گفت من هميشه دوست داشتم ولي باباتونو چه كنم اون راضي نميشه ، شراره گفت اون با من ، من راضيش ميكنم . من هم گفتم شراره جون من به شاهين دوستم گفتم كه با مادر ميخوام سكس كنيم و تو هم يعني از ماجرا خبر نداري نبايستي شاهين از مطلعبودنت بويي ببره . اونم گفت چشم ولي بعدا بايد بهم بگي چرا اينكار رو كردي . منم گفتم باشه بهت ميگم ولي حالا زود باشين مامانو تر و تميز كنين واسه امشب ميخوام مامانو به آرزش برسونم . مادرم منو محكم بغل كرد و گفت قربون پسرگلم برم كه اينقدر به فكر مامانشه .بعد از كمي گپ زدن منو شراره رفتيم توي اتاق خوابمون و شراره منو هل داده روي تخت و اومد روي شكمم و گفت شوهر خوشكل من از حسادتشه كه منو امشب نميخواد به سكسشون راه بده يا ….. ؟ من گفتم عزيز دلم حرف حسادت و اينجور چيزا نيست ، شراره جون كيري كه من از شاهينديدم اگهرفت توي كوس يا كونت جرت ميده ، راستش دلمنمياد اذيت بشي و دوست دارم فقط مال خودم باشي ، شراره يهو پريد توي حرفم و گفت پس آخر حرفات همون حسادته منو فقط واسه خودت ميخواي ، عيبي نداره ، وليتكليف من واسه امشب چيه شما حال خودتونو ميكنين ولي من بايدتوي كف بمونم ، منم ديدمراست ميگه كمي تامل كردم و بعد از بوسيدن لباش آروم در گوشش گفتم مگه قرار نيست پدر رو واسه گاييدن مادر امشب آمادش كني ؟ گفت آره . منم گفتم خوب به همين بهانه وقتي بابااومد اونو بلندش كن و ببرش توي اتاق خوابمون و از پشت بهش صفا بده ودر حين سكس موضوع امشب رو هم باهاش درميون بذار و نظرش رو نسبت به موضوع جلب كن . شراره منو محكم به خودش فشار داد و گفت قربون شوهر متفكرم برم كه با اين فكراش براي حل مشكلات به زنش هم يه صفايي ميده ، با خنده و بوسيدناي مكرر از هم جدا شديم و خودمونو واسه شب مهيا كرديم . دم دماي غروب بود كه پدر اومد خونه با گفتن سلام اومد توي پذيرايي وقتي سر و وضع مادر رو ديد تعجب كرد مادر جوري به خودش رسيده بود كه انگار همين امشب عروسيشه ، شده بود يه تيكه ناز و عروسك واقعا منم كيرم واسش بلندشده بود ، كنار من نشسته بود كه پدر هم اومد و مادر حالا وسط من و پدر قرار گرفته بود پدر لبهاي مادر رو بوسيد و پرسيد ببينم خانم خانما امشب چه خبره كه واسه من اين همه سنگ تموم گذاشتي ، آخه تا اونجا كه ميدونم هيچ مناسبت و مراسمي در پيش نداريم ،مامان از خجالت لپش گل انداخته بود و نميدونست چي بگه ، شراره يه مرتبه وارد پذيرايي شد و رفت روي پاي پدر نشست و لبهاي پدر رو بوسيد و بعد از بوسيدن تازه يادش اومد كه بايد از شوهرش اجازه بگيره و برگشت سمت من و گفت شوهر گلم ببخشيد من از شما بايستي اجازه ميگرفتم ولي خوب هرچي باشه بابامه و اجازهلازم نداره ولي اگه اجازه بدي با پدرم يه كار خصوصي دارم و ميبرمش تو اتاق خودمون احتمالا نيم ساعت باهاش كار دارم منم خندم گرفت و گفتم ناقلا از پدر زياد كار نكشي هان آخه واسه امشب نيازش داريم . شراره خنديد و گفت باباي من كه مثل شما جووناي امروزي نيست كه كم بياره هرچي باشه دوداز كنده بلند ميشه و دست پدر رو گرفت و اونو بدون اينكه فرصت پيدا كنه و بپرسه كه قضيه چيه به سمت اتاق خوابمون برد . مادر برگشت سمت من و گفت ميترسم پدر قبول نكن و نسبت بهم سرد و بدبين بشه آخه اون واسه اينكه من با غير خودش با كسي حال نكنم نقشه اين سكس خانوادگي رو كشيد واسه همين ميترسم ، من گفتم مادر من عزيز دل من بهت قول ميدم همسر من شوهرتو پياده ميكنه يه دست كون جانانه كه بهش داد بله رو از پدر ميگيره . مادر گفت شهرام تو شراره خيلي شيطون شدين حسابي كار كشته شدين توي سكس . از من و بابات هم پيشي گرفتيد . منم خنديدم و گفتم مادر جون من و شراره شاگرد شما و پدر هستيم ، حالا هم بلند شو بريم پشت در ببينيم پدر جون با شراره چكار ميكنن و دستشو گرفتم و بلندش كردم و رفتيم سمت اتاق خواب وقتي رسيديم پشت در اتاق لاي در رو كمي باز كردم پدر پشتش به در بود و شراره رو لخت كرده بود و داشت به حالت سجده از پشت كون شراره رو ميخورد و بازبونش خيلي آروم سوراخ كون شراره رو ليس ميزد و كم كم صداي ناله اي شراره بلند شد و با انگشتش به آرومي با سوراخ كون شراره بازي ميكرد و يواش يواش انگشتشو توي كون شراره ميكرد و بيرون ميكشيد و با دست ديگرش هم سوراخ كوس شراره رو ميماليد كه باعث شدخيلي زود ناله هاي شهوت انگيز شراره بلند بشه وبه پدر بگه تو رو خدا منو از كون بكن زود باش باباجون سوراخ كونم واسه كيرت داره بي تابي ميكنه ميخوام با كيرت تموم شكممو پر كني پدر جون شراره با اين حرفاش پدر رو بدجوري حشري كرد تا حدي كه پدر داشت تموم بدن شراره رو با زبونش ليس ميز و ميگفت كاش الان مجرد بودم و تو رو بعنوان خانمم خواستگاري ميكردم ، شراره باور كن هيچكسو باندازه تو دوست ندارم شراره هم از فرصت استفاده كرد و گفت پدر جون من خوشگل من امشب يه برنامه تازه منو شهرام واسه مادر تدارك ديديم اجازه ميدي اجراش كنيم پدر هم در حيني كه داشت سينه هاي شراره رو با دستاش ميمالوند و با دهنش كوس شراره رو ليس ميزد گفت به پدر نميگي چه برنامه اي ؟ شراره گفت شهرام امروز رفته بود خونه يكي از دوستاش به اسم شاهين و وقتي كير شاهين رو ديد و واسم تعريف كرد منم ديدم حيفه كه مادر ازش بي بهره باشه آخه سايزش اندازه كوس مامانه ومامان هم خودت خوب ميدوني كه عاشق كوس دادن به غريبه هاست و شاهين هم قابل اعتماده چون بهمراه شهرام دوتايي خواهر شاهين رو كردن . پدر سرشو از لاي پاهاي شراره بيرون آورد و گفت يعني من بايد بشينم و كوس دادن مامانتو به شاهين نگاه كنم . شراره گفت نه خيربابا جون شما و شهرام همراه با شاهين سه نفري مامانو ميكنين كاري كه مادر مدتهاست در آرزوشه ، ببين پدر تو و من و شهرام به اونچه كه ميخواستيم رسيديم درسته ؟ پدر گفت خوب آره درسته ، شراره گفت خوب حالا نوبت مامانه كه به اونچه كه ميخواد برسه ، پدر با كمي مكث گفت راستش تنها مشكل اينه كه به شاهين اعتماد ندارم آخه اونو نمي شناسمش ميترسم فردا اسم مامانتو روي زبونا بندازه كه شراره پريد توي حرفش و گفت پدر جون ما تا چند وقت ديگه از ايران ميريم هركي هرچي دلش ميخوادبگه آفرين پدر جون اگه قبول كني امشب مادر حال كنه منم يه كوني الان بهت بدم كه توي تموم عمرت ديگه همچين كوني گيرت نياد ، پدر هم كمي فكر كرد گفت باشه قبوله ولي بايد بزاري اونطوري كه من دوست دارم بكنمت . شراره گفت فقط از كون ، از جلو اصلا حق نداري چون مال شوهرمه . پدر هم گفت باشه خودت ميدوني كه من كونتو جاي دنيا هم نميدم كوست پيش كش شوهرت . و شروع كردبه ليس زدن دوباره كوس شراره و باانگشتش هم كون شراره رو واسه گاييدن آماده ميكرد مادر سر از پا نميشناخت و شروع كرد به بوسيدن من . منم گفتم مادر ميزاري ببينم پدر چه جوري كون شراره منو جرميده يا نه مادر هم گفت باشه ميخواي منم برات لخت بشم تا همزمان آب كيرتو بيارم بلكه امشب موقع سكس چهار نفريمون كمي ديرتر ارضا بشي . من گفتم اگه فقط برام ساك بزني باشه چون ميخوام چشم از اين دوتا برندارم و مادر هم با گفتن چشم شروع كرد به پايين آوردن شلوار و شورتم و ليس زدن كيرم . بهش گفتم در ارضا كردنم هيچ عجله نكني هان ميخوام با شراره جونم ارضا بشم . پدر بلند شد و از جيب كتش يه دونه قرص در آورد و با كمي آب كه كنار تخت بود خورد شراره گفت پدر جون اين چي بود خوردي پدر گفت اين كمر سفت كنه كه تا چهار مرتبه هم ميتونم دريكروز نزديكي كنم بدون اينكه به كمرم فشار بياد و كيرشو كمي از آب دهنش روش مالوند و گفت شراره امشب درد زيادي رو بايد تحمل كني چون نه از بي حس كننده ونه از كرم واسه كردن كونت استفاده نميكنم و ميخوام كاملا بطورطبيعي كونتو فتح كنم . شراره گفت بدردش مي ارزه آخه تو تنها باباي مني منكه باباي ديگه اي ندارم كه بخوام به اونم كون بدم پس بايد حسابي از خجالتت دربيام و پدر با كمي فشار كيرشو تا آخر ختنه گاه وارد كون شراره كرد و شراره يهو جيغ زد و گفت واييييييييي باباي سوختم كمي صبر كن تا بهش عادت كنم ، پدر گفت هرجوري دوست دارم ميكنمت قرار نشد رو حرفم حرفي بزني ، شراره هم گفت باشه باباي خوشگلم بكن منو هرجوري دوستداري جرم بده ، پدر هم با يه فشار ديگه كه توام با ول شدن شراره روي تخت كه از زور درد بود تموم كيرشو توي كون شراره جا داد و بدون حركت موند صداي ناله هاي خفيف شراره به گوشم رسيد و مثل گرگ از زور درد زوزه مكشيد خيلي دلم به حالش سوخت خواستم برم توي اتاق و نزارم ادامه بده ولي ديدم كه شراره با صداي خفيفي گفت قربون اون كير پدر برم كه تموم شكممو پر كرد باباجون جر خوردم ولي بدردش مي ارزيد حالا كم كم تلمبه بزن كه دارم لذت ميبرم پدر هم يه متكا گذاشت زير شكم شراره و كمي كون شراره بالاتر اومد و دهانه باسنش كاملا باز ميموند و باعث ميشد كه بابايي كيرشو تا دسته توي كون شراره بكنه و حداكثر كيرشو اون تو جا بده و شروع به تلمبه زدن كرد . بعد از چند دقيقه تلمبه زدن پدر از شراره خواست كه پوزيشن گاييدنشو عوض كنه و اين دفعه پدر زير خوابيد و شراره نشست روي كير پدر و اونو كم كم توي كونش جا داد و خودشو بالا پايين ميكرد بعد از چند بار تلمبه زدن معلوم بود كه شراره داره به اوج لذت ميرسه و منم با ديدن اين صحنه داشتم ارضا ميشدم و شراره با چند تا جيغ محكم كه كشيد بيحال افتاد روي سينه پدر و موهاي سينه باباي رو چنگ زد و منم از خودم بيخود شده بودم و سر مادر رو محكم به سمت كيرم فشار دادم و تموم آبموتوي دهنش كه نه بلكه توي گلوش ريختم چون بدون اينكه متوجه بشم داشتم اونو خفش ميكردم و سريع كيرمو بيرون كشيدم كه باعث شد مادر استفراغ كنه و سريع به سمت دستشويي رفت و منم با يه پارچه خيس كه از آشپزخونه آوردم فرش رو تميز كردم و رفتم توي دستشويي پيش مادر و ازش عذرخواهي كردم كه مادر گفت عليرغم اينكه داشتم خفه ميشدم ولي تجربه جديدي رو بدست اوردم و يه كير رو تا آخر توي حلقم جا دادم و منو بوسيد و با هم از دستشويي بيرون اومديم وقتي از كنار اتاق خواب ميگذشتم ديديم پدر شراره رو رو به ديوار وايسونده و از پشت بهش بند كرده و حتي اجازه نداد شراره پاهاشو از هم باز كنه چون توي اين پوزيشن كون و سوراخش محكمتر و تنگتر ميشد و بعد از چند تلمبه محكم و جيغهاي متوالي شراره كيرشو توي كون شراره چپوند و تموم كمرشو خالي كرد و شراره رو بغل گرفتو با هم روي تخت دراز كشيدند .آره تا اونجا واستون گفتم كه بلاخره شراره با كون خوش فرمش پدر رو راضي كرده بود كه منو شاهين و پدر با همديگه مادر رو صفايي بهش بديم . شراره بعد از حالي كه پدر داده بود و فشاري كه توي اون نوع كون دادن بهش اومده بود واقعا حال و توان راه رفتنو نداشت ، وقتي پدر ازاتاق بيرون اومد و رفت حموم منم رفتم سراغ شراره و كمي نوازشش كردم و بوسيدمش و بهش گفتم معذرت ميخوام تو بخاطر من و مادر اينهمه درد رو تحمل كردي ، شراره پريد توي حرفم و گفت شهرام من اينو نگو من واسه اين رابطه خانوادگي خيلي زحمت كشيدم و اعتقاد دارم هر كدوم از ما توي اين خانواده بخاطر لذت بردن ديگري از جون مايه بذاره و من اينو يك وظيفه ميدونم ، راستش در مقابل اينهمه فهم و كمالات شراره چيزي واسه گفتن نداشتم جز يه تشكر و بوسيدن لباي نازش ، كمي دور سوراخ كونشو ماساژ دادم و ماليدم تا كمي دردش آرومتر شد و بلندش كردم بردمش به سمت حموم اتاق خوابم و اونو حسابي حمومش دادم و ليف كشيدم و با تنازي هر چه تموم تر حمومش كردم . بعد از تر و خشك كردن شراره رفتم توي پذيرايي كه پدر جون منو صدا زد و گفت پدر شهرام بيا چند لحظه باهات كار دارم منم گفتم چشم و رفتم كنارش نشستم . پدر گفت شهرام قضيه اين برنامه كه واسه منو مادر رديف كردي چيه اين مرده شاهين واقعا قابل اعتماده ؟ منم گفتم باباجون قبل از اينكه ما سكس خانوادگي رو شروع كنيم اون اينكاره بوده و اينكار رو با آبجيش شروع كرده بود منم وقتي رفتم خونشون تا با همكمي مشروب بخوريم ديدم خواهرش خونست و به شاهين گفتم كاش خواهرت نبود چون من معذب هستم و شاهين گفت بي خيال پدر خواهر كدومه اون عوض خانم منه و من خيلي باهاش راحتم و خلاصه پدر كار به يه سكس گروهي با خواهرش كشيده شد و خيلي راحت خواهرشو در اختيار من گذاشت منم چون كير شاهين رو ديدم هم از نظر بلندي و هم از نظر كلفتي هم سايز كوس مامانه و مادر هم مدت زياديه كه تو كف همچين سكسيه اين فكر توي ذهنم جرقه زد و با مادر و شراره در ميون گذاشتم و اونا هم با شرط قبولي شما پذيرفتند كه اين سكس رو هم تجربه كنيم . پدر گفت پس شراره چي گفتم پدر كيرش خيلي كلفته ميترسم با زيبايي شراره اون محو تماشاي شراره بشه و شراره رو با كيرش جر بده اونوقت چيزي از شراره باقي نميمونه . پدر خنديد و گفت خانم اين بچه ها از من و تو پيشي گرفتند و قاپ قمار رو از ما دزديدند و همگي قهقهه خنده سر داديم و مشغول مهياي تداركات براي امشب شديم . شب شد و شاهين زنگ زد و گفت شهرام راستش پدر و مادر امروز واسشون كاري پيش اومده و رفتن شهرستان و اگه بخوام بيام اونجا سمانه تنها ميمونه و سمانه هم خيلي ترسو تشريف دارن . اينه كه زنگ زدم و عذرخواهي كنم كه امشب نميتونم بيام برنامه رو بذار واسه يه روز ديگه از طرف من از مادر هم عذر خواهي كن ، خيلي دلمگرفت و با ناراحتي ازش خداحافظي كردم ، پدر گفت چي شد كي بود زنگ زد كه اينقدر به هم ريختي ؟ گفتم پدر شاهين بود و كل قضيه رو بهش گفتم ، پدر هم گفت عزيز من اينكه مشكلي نيست خوب مگه تو خواهرشو نكردي منم گفتم آره گفت خوب همه چيز حله بگو با خواهرش هر دوتاشون بيان اقلا من هم يه كوس تازه بكنم . كمي فكر كردم ديدم بد نميگه چرا اين فكر به سر خودم نيومد ، بنازم اينهمه تجربه پدر جونو واقعا معركه است . منم گوشي رو ورداشتم و يه زنگ به شاهين زدم و قضيه رو گفتمش اونم گفت صبر كن تا با سمانه صحبت كنم ، رفت و بعد از چند لحظه دوباره اومد پاي خط و گفت شهرام خان الان حركت ميكنم و ميام خداحافظ ، منم خوشحال گفتمبابا جون دارن ميان راستي پدر كونش سايز كيرتونه واسه من كمي گشادنشون ميداد ولي نوش جونت ، مادر يهو پريد وسط حرفمون با ناراحتي گفت اول بايد سه نفري به من صفا بدين بعد بريد سراغه سمانه خانمتون ….. پدر گفت چيه مگه من با كوس دادنت به غريبه حسادت كردم و نه گفتم ؟ كه شما حالا با كوس دادن يكي بهمن حس حسادتت برانگيخته شده ؟ مادر گفت از حسادت نبود ترسيدم يه وقت مشغول اون بشي و منو فراموش كني ، شراره گفت مادر خيالت راحت پدر تا صبح نميذاره تو و نه سمانه خانوم نميخوابيد و همگي خنديديم . بعد از نيم ساعت كه از صحبتهامون گذشت صداي زنگ منزل ما رو به خودمون آورد و من از شراره خواستم كه بره توي طبقه بالاي منزل و ديگه پايين نمونه آخه با اون تمامقرار و مدارمون رو گذاشته بودم و قرار شد با تلويزيون توسط سيستم مدار بسته منزل كه درون اتاق بالا وصلبود همه چيز رو بصورت زنده ببينه ( منزلمون مجهز به سيستم مدار بسته است و تا شعاع 30 متر جلوي درب منزل و حياط و پایان اتاقها رو ميشد توسط دوربينهاي مختلف ديد . اين هم از يادگارهاي پدر بزرگمون بود آخه خيلي آدم وسواسي بود و دوست داشت همه چيز رو تحت كنترل داشته باشه ) رفتم به سمت آيفون و با خوش آمدگويي درب رو باز كردم و منتظر اومدنشون شدم و بعد از چند لحظه اونا وارد منزل شدند و من هم شروع به معرفي كردم و بعد از آشنايي پدرم با سمانه ، پدرم پشت دست سمانه خانوم رو بوسيد و هنگام آشنايي شاهين با مادرم معلوم بود شاهين از مادر خوشش اومده بود و كنار لبهاي مادر رو بوسيد و هر كدام روي مبل نشستيم و صحبتها گل كرد من هم با گرفتن اجازه از پدر رفتم و وسايل نوش جان كردن مشروب رو مهيا كردم و همه رو دعوت كردم توي پذيرايي و ريختن پيك رو سپردم به استاد بزرگ يعني پدر جونم . خلاصه بعد از خوردن چند پيك كله هامون كاملا داغ شده بود كه مادر بلند شد و يه سي دي توپ گذاشت توي دستگاه و اومد دست سمانه رو گرفت و تعارفش كرد كه برقصن ، سمانه هم بلند شد و با مادر شروع كرد رقصيدن ، منم بلند شدم و دستم انداختم دور گردن سمانه و خيلي آروم باهاش شروع به رقص كردم و خودمو بهش ميما ليدم و توي همين حال بودم كه پدر از پشت اومد و چسبيد به سمانه و آروم آروم كون سمانه رو نوازش ميكرد و توي گوشش هم چيزايي ميگفت كه من نشنيدم و با دست به مادر اشاره كرد و مادر هم رفت سمت شاهين و نشست روي پاي شاهين و از خجالت لبهاي شاهين دراومد و حسابي لبهاشون بهم قفل شده بود و من هم سمانه رو رها كردم و رفتم سمت مادر اينا و سينه هاي مادر كه از شدت شهوت داشت ميتركيد رو در آوردم و با نوازشي كه مادر هميشه ميگفت عاشق اينكار واسش نازشون ميكردمو با تك زبونم سر سينه هاشو ليس ميزدم و مادر هممشغول خوردن لبهاي شاهين ومالوندن كير كلفت شاهين از روي شلوارش بود . به شاهين پيشنهاددادم همينجا توي پذيرايي چون بزرگتره كارمونو شروع كنيم ، اون هم قبول كرد و من هم تشك دو نفر آوردم و انداختم گوشه پذيرايي كه جاي خالي داشت و مامانو كشوندم تا اونجا و شروع به لخت كردنش كرديم و اونو لخت مادرزاد كرديم ، تا سمانه اين صحنه رو ديد از دستهاي پدر خودشو خلاص كرد و اومد پيش ما و مستقيم سرشو برد لاي پاي مادر و براي چندلحظه خيره به كوس مادر شد و خيلي آروم گفت خداي من عجب كوسي داره با اين سن و سال هنوز گوشتهاي دورش تپل هستند و پلاسيده نشده با وجود اينكه اينهمه ازش كار كشيده ، منم آروم رفتم سمت سمانه و گفتم چيه كوس مادرم خوشگلهنه ازش خوشت اومده ؟ گفت شهرام معركه است فوق العاده زيباست ، خوش بحال شما و شاهين كه امشب اونو ميگايين . گفتم قابل شما رو نداره ميخواين ميل كنيد نوش جانتون ، سمانه گفت شهين خانوم ناراحت نشه منكه از خدامه ، گفتمتموم حالتو بكنه نترس ،منتظر پايان حرفم نشد و سرشو چپوند لاي كوس مادر و شروع كرد مثل آدماي گرسنه كوس مامانو خوردن واي جيغ و داد مامانو در آورده بود كه پدر سمانه رو بلند كرد وگفت بچه ها بهش صفا ميدن تومال منو بيارسرحال و كيرشو تادسته چپوند تودهن سمانه و اونم شروع به خوردن كيربابا كرد و منم با هماهنگي باشاهين خوابيدم زير ومامان اومد روي سينه من و كيرمو با كوسش در حالي كه آب ازش سرازير شده بود تنظيم كرد و كيرم وارد كوس مباركش شد چقدر ليز شده بود و براحتي تادسته رفت ته كوس مادر ومامان يه جيغ از سر لذت نه از تنگي و فشار كوسش زد و حالا نوبت شاهين بود ، به شاهين گفتم اصلا رعايت حال مامانو نكنه و اونطوري كه دوست داره كون مامانو بكنه اونماول كمي واسهمامان ليس زد و بعد هم با آب دهنش اول كونمامانو خيس كرد بعد هم كير خودشو و با يه فشار كيرشو كرد توي كون مادر براي يك لحظه ديدم كه مادر چشماش به اندازه يك سيب بزرگ شد و زبونش بند اومد ، نميتونست داد بزنه ، كمي تكونش دادم تا بخودش بياد كه يهو داد زد كامران سوختم ، جر خوردم ، اينو ميگن كير الهي كهمن فداي اين كير بشم ، پدر برگشت و ديد چه كير گنده اي توي كون زنشه و زنش داره از خوردن اين كير و پركردن شكمش توسط اين كير لذت ميبره ، پدر گفت عزيزم نوش جونت بخور وقتي كه تو سيراب ميشي از كير منم لذت ميبرم و خوشحال ميشم نوش جون ،الان ميام چون مال منم بايد ساك بزني و اومدبالاي سر من و كيرشو كرد تو دهن مادر …….. ادامه داردواي خداي من باورم نميشد سه كير همزمان تو سوراخهاي مادر بود و داشت از اونها لذت ميبرد شاهين تازه تلمبه زدنشو شروع كرده بود و كلفتي كيرش توي كون مادر جارو واسه كير من توي كوس مادر تنگ كرده بود و كردن كوسش تازه به من حال ميداد چون خيلي از گشادي كوسشو بر طرف كرده بود و كوسش واسه من تنگ تنگ شده بود . من نميتونستم زياد كيرمو تكون بدمميترسيدم در بياد ديگه با ضخامت كيري كه توي كونش بود نتونم كيرمو دوباره تو كوسش كنم ، اما شاهين با حرص و ولع كونمامان رو ميگاييد ، اونقدر عقب و جلو كرد تا من نزديك به ارضا شدن شدم و مجبور شدم جامو بدم به پدر و از زير مادر در بيام و پدر با كمك شاهين شروع به گاييدن مادر كردند ، مادر همش ميگفت خدايا شكرت بلاخره به آرزوم رسيدم و يه كير ديگه غير از كير خانوادم رو زيارت كردم نوش جونم حقمه لايق اين همه كير هستم بكنيد منو جرم بديد پارم كنين ، محكمتر منو بكنيد ، اين حرفها باعث جري تر شدنشاهين و پدر شد و اونو تا اونجا كه ميتونستند ميكردن . منم پاي كارسمانه بودم و داشتم از كوس اونو ميكرد ولي تموم نگاهم به گاييدن مادر بود . صحنه بسيار جذاب و ديدني پدر با اينكه زير بود و عملا كار زيادي نميتونست بكنه و خيلي تقلا ميكرد و خودشو بالا و پايين ميكرد چون بزرگي كير شاهين سوراخ كون مادر رو پر كرده بود و باعث شده بود كوس مادر تنگ تر بشه و پدر هم از اين تنگي كوس مامانمثل من خوشش بياد و با ولع بيشتر اقدام به كردن كوس مادر بكنه ، كه همين باعث فعاليت شديد پدر شد و آبش رو با پایان قدرتش توي كوس مادر خالي بكنه و همزمان نيز منم آبمو با فشار توي كوس سمانه خالي كردم و پدر هم بعد از چند لحظه كيرش خيلي آروم از كوس مادر بيرون افتاد و مادر به تنهايي زير پاي شاهين بود و داشت كون ميداد ، شاهين مادر رو به بغل خوابوندش و از كون شروع به كردنمامان كرد و بعد از مدتي پوزيشن رو عوض كرد و مادر رو به پشت خوابوند و رفت وسط پاش و به جاي اينكه بذاره توي كوسش محكم چپوندش توي كون مادر و مادر هم همش جيغ ميكشيد راستش هيچ متوجه نشدم كه مادر آيا ارضا شد يا نه ولي بعد از برنامه سئوال كردمو گفت همون موقع كه بابات ارضا شد منم شدم و موقعي كه شاهين روي بغل منو خوابوند و كونمو ميگاييد براي بار دوم و سومين بار هم با شاهين ارضا شده بود . خلاصه شروع به عقب و جلو كردن كيرش كرد و تندتند تلمبه ميزد ، بعد از چند دقيقه مادر رو بلند كرد سرپا و چسبوندش به ديوار و از پشت مجددا كون مادر رو فتح كرد ، توي اين پوزيشن كون دادن خيلي سخته و كون كردن اوج لذت رو داره ، مادر كمي از ديوار فاصله گرفت و به سمت پايين خم شد تا كون دادن براش راحت تر باشه و حالا كاملا كمر مادر تو دستهاي شاهين بود و با عقب جلو كردن كمر مادر كير شاهين بيرون ميومد و به ته كون مادر كوبيده ميشد ، ميديدم كه مادر ديگه ناي مقاومت نداره و پاهاش زير تنش سست ميشد كه نعره هاي شاهين بلند شد و از صداي داد زدن شاهين مادر نيز حشري تر شد و جيغ هاشو بلندتر كرد و محكم چوچول كوسشه ميماليد و هردو همزمانبه اوج لذت رسيدند و بيحال كف اتاق افتادند ، خداي من علاوه بر اينكه آب شاهين از سوراخ كون مادر داشت بيرون ميزد از بالاي سوراخ كون مادر نيز چند قطره خون سرازير شده بود كه فهميدم از فشار ضخامت كير شاهينه . بالاي سرش رفتم و نوازشش كردم و بوسيدمش و گفتم مادر خوبم از كون دادنش راضيه ؟ با بي حالي برگشت و گفت دست پسر گلم درد نكنه توي تموم عمرم حتي تعريف همچين كيري رو از كسي نشنيدم چه برسه كه ببينم ، فقط يه كم شهرام جون كونم سوزش داره ، گفتممامان كجاي كاري كونتو پاره كرده نفهميدي ازبالا يه كم چاك خورده و خون اومده مامانبجاي اينكه بترسه و ناراحت بشه با رضايت كامل گفت عيبي ندارم پسرم خوب ميشه اما مهم اينه كه من يه كير حسابي پيدا كردم و تا صبح هم نميذارمش بخوابه بايد از همه طرف كونمو جر بده بابات رو هم بگو حالا ديگه آزاده سمانه جونو ببره توي اتاق خوابمون و هركاري ميخواد باهاش بكنه من از اين به بعد كونم مال شاهين جونه ببينم شاهين كونم بهت مزه داد ، شاهين گفت خانم جون تا حالا كونهاي زيادي كردم اما هيچكدوم تا حالا زير پام تا اين حد دوام نياورده هر كدومشون بعد از يك بار كه ارضا مبشدند فراري ميشدند . اما من متوجه سه بار ارضا شدن شما شدم ولي كم نياوردي و تا آخرش پا به پام اومدي . اگه دوست داشته باشين و منو لايق بدونين دلم ميخواد امشبو تا صبح كنارتون باشم و حال كنيم . و اگه بزرگواري كني و منو غلام خودتون بدونين هر چند روز يكبار باهاتون سكس كنم ، مامانكه آب از لب و لونچش سرازير شده بود گفت بايستي از كامران جونم اجازه بگيرم كه شاهين پريد وسط حرف مادر و گفت اصلا هر چند روز يه بار منو سمانه جون دعوتيم پيش شما و جاتونو با هم عوض ميكنيد ، اين پيشنهاد رو به كامران خان ميديم ، شهرام هم ميشه تك نخودي من كه ميدونم كامران خان هم مثل من عاشق كونه خوب من و اون كون تو و سمانه ميزاريم كوسهاي شما هم واسه شهرام خان . منم گفتم عاليه از اين بهتر نميشه فقط ميمونه راضي كردن پدر . مادر گفت با اين پيشنهاد اونش با من كارتون نباشه كه يهومن بخودم اومدم و گفتم هي خبري از سمانه و پدر جون نيست بريم ببينيم رفتن كجا و چه ميكنن ؟ كمي گوش وايساديم سر و صداشون از توي اتاق ميومد . رفتيم سمت اتاق خداي من چه ميديديم پدر سمانه رو به كمر خوابونده بود و دستهاشو به تخت بسته بود و پاهاي سمانه رو تا دور سر سمانه بالا برده بود و اونا رو با هم به تخت بسته بود و داشت سمانه رو از كون ميگاييد و سمانه هم با رضايت كامل همش ميگفت كامي من بهتر كون ميدم يا شهين جون ؟ پدر هم ميگفت عزيزم كون تو بهتره و بهتر هم كون ميدي . سمانه عزيزم از اين به بعد هفته اي دو سه بار بايد بياي و بهم كون بدي باشه اونم ميگفت قربون اون كير خوشگلت برم كون كه قابلي نداره ، دو سه روز چيه اگه برادر شاهين بذاره هر روز ميام خونتون بهت هم كوس ميدم هم كون . اينقدر واسه هم تعارف تيكه پاره كردن تا اينكه پدر با داد زدن خودشو به مرز ارضا رسوند و كيرشو از كون سمانه بيرون آورد و به سمت دهان سمانه برد و بعد از چند بار فشار دادن كيرش آبش با فشار پاشيد توي صورت سمانهحدود ساعت 2 بامداد بود كه همگي از زور خستگي فعاليت شبانه هركدام به سمتي دراز كشيده بوديم و از لذتي كه توي سكس برده بوديم بدنمون واسه يه خواب ناز آماده شده بود و كم كم داشت خوابمون ميبرد . بعد از مدتي از خواب پريدم يه نگاه به ساعت كردم ديدم ساعت 3 صبح به ياد شراره افتادم و ميدونستم الان خودشو پاره كرده ، هرچند سرشب يه كون اساسي به پدر داده بود ولي با ديدن اين همه كوس و كون و گير حتما حشرش بالا زده و داره بهم فحش ميده كه چرا نرفتم پيشش ، كمي اطرافمو نگاه كردم همه خوابيده بودن ، آروم از جام بلند شدم و رفتم طبقه بالايي و درو بازكردم ديدم شراره جونم خوابه و دستش لاي پاشه وقتي خوب دقت كردم ديدم انگشتش توي كوسشه و خوابش برده و تموم سيستمها هم خاموشه آروم از پشت بهش چسبيدم و اونو به سمت خودم كشوندم ، يهو برگشت و تا منو ديد زد زير گريه ، تعجب كردم و گفتم قربون همسر خوشگلم برم چرا گريه ميكني ؟ شراره گفت خيلي بي معرفتي من بخاطر رسيدن به از همه چيزم گذشتم ولي تو حاضر نشدي منو توي اين سكس زيبا شركت بدي ، ميتونستم بيام پايين و خودمو قاطي سكستون كنم ولي به احترام قولي كه بهت دادم نيومدم ولي تو بعد از سكست حتي به ياد منم نبودي ، دريغ از يه سرزدن كوچولو ، اونو توي آغوش كشيدم و ازش معذرت خواستم و گفتم شراره جون من واسه خودت بود كه گفتم تونباش چون ديدي چه بلايي سر مادر آورد كون مادر تمومش پاره شده و خون مالي شده ، شراره گفت خوب من با تو و پدر حال ميكردم يا فقط به شاهين اجازه ميدادم از جلو باهام حال كنه هرچند بهت قول دادم جلوم فقط مال تو باشه ، ولي خودت بهمگفت سوراخكون من ارتجاعيه و دوباره به حالت اول برميگرده ، من بهش گفتم درسته مثل اول ميشه ولي دردش رو چي ميتونستي تحمل كني ديدي كه مادر واسه چند لحظه از حال رفت . حالا هم اگه دوست داشته باشي دير نشده ميتونم تو رو هم وارد اين سكس كنم بعنوان سورپرايز مجلسمون . خوبه ؟ شراره خنديد و گفت شهرام واقعا ازت بخوام اينكارو واسم ميكني ؟ گفتم عزيز دلم من اينهمه خوشي و لذت رو مديون تو هستم درسته كه با هم شرط و قرار گذاشتيم ولي اگه بگي همه چي ماليدست ميگم چشم چون ميدونم تو اينجوري دوست داري و چيزي رو كه تو دوست داشته باشي منم دوست دارم ، درب اتاق آروم باز شد و از لابلاي درب سمانه وارد اتاق شد يه لحظه يكه خوردم و موندم چي بگم چون بدجوري سه شده بود داشت دروغم رو ميشد كه يهو شراره از جاش بلند شد و پريد سمت سمانه و همديگه رو بغل كردند و لباشون روي لب همديگه قفل شد و مثل دوتا خانم و شوهر از هم لب ميگرفتند . بعد از چند دقيقه ماچ و بوسه تازه فهميدم كه خانمها از سال قبل با هم دوست بودند و چند مورد هم با هم سكس داشتند ولي بعلت جابجا شدن منزل ما اونا ديگه همديگه رو نديده بودند ، چون بعد از انحصار وراثت اموال پدر بزرگ ما از خونه قبليمون اومديم توي اين خونه كهمربوط به پدر بزرگ بود ، سمانه گفت شهرام خيلي بي معرفتي چرا نگفتي شراره همسرته ؟ شراره پريد وسط حرفش و گفت شهرام علاوه بر اينكه همسر منه برادر منم هست تازه ما ميخواستيم شما رو سورپرايز كنيم و از حالا منم به جمعتون اضافه بشم . زياد نپرس بعدا همه چيزو واست تعريف ميكنم و شراره دست منو گرفت و به اتفاق سمانه به سمت پايين حركت كرديم .همه خواب بودن جز ما سه نفر شراره سمت من اومد و منو بوسيد و گفت با اجازه شوهر گلم ، منم گفتم صاحب اختيار خودتي هر كاري دوست داري بكن منم همون رو دوست دارم . و رفت سمت سمانه و شروع كردن به لخت كردن همديگه ، واي خداي من هر چه از اين بدنها بگم كم گفتم هركدوم از ديگري قشنگتر ، بدنها تراشيده با باسنهاي گرد و سينه هاي برجسته و ايستاده ، هردو بدن تقريبا برنزه و خوش تركيب . تا من تو اين كف و احوال بودم اونا مثل مار بهم پيچيده بودند و لاي كوس همديگه رو ميليسيدن و آخ و اوخشون بالا رفته بود كه منم بيكار ننشستم و رفتم كمكشون و كمي سينه هاي شراره رو ميخوردمو كمي هم سراغ سمانه ميرفتم ، يه لب از سمانه يه لب از شراره ، يه زبون توي كوس شراره يه زبون توي كوس سمانه . بوي شهوت تموم خونه رو ورداشته بود و چوچول هردوشون تيزه كرده بود و برجسته شده بود ، بصورت 88 رفتن لاي پاي همديگه و كوسهاشونو روي كوس هم ميماليدند و ناله هاشون بيشتر ميشد ، چشماي خمارشونو نفسهاي تندي كه ميزدند نشانگر شهوت بالاي اونابود و معلوم بود كه واسه ارگاسم شدن آمادگي كامل دارن ، منم سريع رفتم واونا رو روي هم بروي سينه خوابوندم و از پشت كه بهشون نگاه ميكردم كوس شراره روي كون سمانه بود و دو تا كوس خوشگل مثل يه خونه دوطبقه جلوي من خودنمايي ميكردن و ابتدا كيرمو كردم توي كوس سمانه كه پايين بود و با انگشتم سوراخ كون شراره رو ميماليدم و بعد از چند تا تلمبه كيرمو درآوردمو كردم توي كوس شراره و با انگشتم كون سمانه رو ميماليدم ، اونا هم بيكار ننشستن و همديگه رو خوب ميماليدن ، اونقدر اين كار رو تكرار كردم تا اينكه هر دو نزديك شدند به ارگاسم شدن و منم شدت تلمبه هامو بيشتر كردم تا با اونا ارضا بشم و هرسه تاييمون با جيغ و داد زدن بلند ارضا شديم وقتي كه هركدوم به طرفي افتاديم و تا به خودمون اومديم ديديم همه دارن ما رو نگاه ميكنن و همگيبا هم واسهما كف زدن و هورا كشيدن و شاهين با چهره بهت زده گفت شهرام ايننازنين خوشگلواز كجا آوردي اين وقت صبح ؟ گفتم اين نازنين همينجا بود ولي گذاشتم تا سورپرايزتون كنم ايشون همسرمه شراره خانوم يابهتربگم خواهرجونم شراره . شاهين گفت به به خيلي ناقلا شدي شهرام واقعا دست مريزاد آفرين منكه يكه خوردم . عجب تيكه ايه ، دمت گرم شهرام ، تو كه حالتو كردي حالا نوبت من و كامران خانه كه باهاش حال كنيم البته با اجازه شما اول بعدشم با اجازه خانوم خانوما شراره جون گلم . كه شراره پريد وسط حرف و گفت شاهين خان تعريف كيرتونو خيلي شنيدم و اينكه كسي جز مادرم زيرش تحمل نياورده ، خوب منم طالبم امتحانش كنم ولينه باتفاق پدرم بلكه خودم و خودت تنها و از كسي كمك نگيري ببينم چندمرده حريفي ؟ و باتنازي اومد سمت شاهين و يه لب خوشگل از شاهين گرفت و با دست از روي شورت كير شاهينو لمس كرد و گفت امممممممممم عجب چيزيه بايد خوردش تافهميد چيه و شورت شاهينو كشيد پايين و بادستاش به آرومي كير شاهينو لمس كرد و باهاش بازي ميكرد اونو خوب ورانداز كرد بالاشو پايينشو زير و بمشو خوب نگاه كرد و گفت شهرام خان با اجازه شما ميخوام دوستتو روشو كم كنم . منم گفتم هر چي تو بخواي و بگي همونه . شراره با زبونش به نوك كير شاهين يه ليس كوچولو زد شاهين با گفتن اوف فففففف جوابشو داد و شراره سر كيرشو توي دهانش برد و تا نصفه كيرشو كرد توي دهانش و محكم شروع به مك زدن كرد و اونو با فشار از دهانش بيرون آورد كه صداي آخخخخخخخ شاهين بلند شد و شراره زبونش رو از زير تخم شاهين تا زير كله كيرش كشيد و شاهين رو تا سر حد جنون پيش برد و شاهين رو هل داد روي تشك و خودش رفت و روي سينه شاهين نشست و كوسشو تنظيم كرد با دهان شاهين و شاهين هم با استقبال از كوس شراره شروع به ليسيدن كوس خوشگل شراره شد و تموم صورت خودشو به كوس شراره ميماليد آب كوس شراره تموم صورت شاهين رو خيس كرده بود و وقتي آب كوسش خوب راهافتاد شراره خودشو عقب كشيد و دهانه كوسشو با كير شاهين تنظيم كرد و آروم آروم سر كير شاهين رو وارد كوسش كرد و با چندينبا بالا و پايين شدن كيرشو به زحمت تا دسته توي كوس خودش جا كرد و بعد از مكث كوتاهي شروع به بالا پايين شدن كرد از تنگي كوس شراره كه لبه هاي كوسش مثل حلقه دوركيرشاهين رو گرفته بود شاهين خيلي زود به اوج لذت رسيد و شدت تلمبههاشو بيشتر كرد و سريع از زير شراره بلند شد و سمانه رو صدا كرد و كيرشو چپوند توي دهان سمانه و تموم آبشو خالي كرد توي دهان سمانه . تموم حال كردن شراره با شاهين 5 دقيقه نشد ، همگي آج و واج و حيرت زده داشتيم اونا رو نگاه ميكرديم و شاهين هم با خجالت سرشو زير انداخت و گفت با وجودي كه امشباينهمه حال كرده بودم و آبم بايد خيلي ديرتر از اينها ميومد ولي اقرار ميكنم كم آوردم نميدونم چكار كردي كه آبم اينقدر زود آومد ، شراره هنوز ارضا نشده بود واسه همين من رفتم سمتش و بلندش كردم و اونو سر پا چسبیدم به خودم و پاهاشو آوردم بالا و كيرمو به كمك سمانه كردم توي كوسش و مثل يه بچه اونو تو بغلم گرفتم و بالا و پايين كردم و سمانه هم از زير با زبونش كون شراره رو ليس ميزد تا با هم ارضا شديم و روي تشك دراز شديم …………..كنار هم خوابمون برد حدود ساعت 11 قبلاز ظهر بيدار شدم فقط مادر بيدار بود و توي آشپزخونه مشغول تدارك نهار بود سردرد عجيبي داشتم نميدونستم از بيخوابيه يا اينكه از سكس زياد بود فكر كنم نسبت به سن و سالم زيادي از خودم كار كشيده بودم . بهر صورت با بيحالي رفتم صورتمو شستم و صبح بخيري به مادر گفتم و رفتم توي اتاق خوابم لباس مناسبي رو پيدا كردم و پوشيدم ، يه دستي به سر و گوشم كشيدم و رفتم توي پذيرايي ديدم همه آش و لاش خوابن ولي اثري از شراره و شاهين نيست ، رفتم پشت مبلمان نگاه كردم ، نه خير نيست ، برگشتم به مادر گفتم مادر شراره رو نديدي ؟ مادر گفت راستش نيم ساعته كه بيدار شدم نديدمش شايد طبقه بالا رفته لباس عوض كنه ، نميدونم چرا ولي يهو دلم ريخت ، به آهستگي از پله ها بالا رفتم و نزديك در اتاق شدم صداي خفيفي بگوش ميرسد معلوم بود دو نفر دارن با هم صحبت ميكنند ، نزديك در اتاق شدم و از جا كليدي نگاه كردم … خداي من چه ميديدم شراره مشغول ساك زدن واسه شاهين بود و هرزگاهي سرشو بلند ميكرد و قربون صدقه كير شاهين ميشد و شاهين هم ميگفت از اين به بعد تو جنده لاشی من هستي و هر وقت اراده كردم بايد بهم كوس و كونتو هديه كني و شراره هم ميگفت كوس و كونم كه هيچي نيست جونم مال توئه به شرطي كه بذاري تا از كيرت خوب سير بشم و فقط مال من باشه و شاهين هم مشغول كردن كون شراره شد ، باورم نميشد اون كير به اون كلفتي خيلي راحت رفت توي كون شراره و شاهين هم شروع به تلمبه زدن كرد ، اونقدر تلمبه زد تا آبش اومد و بيحال افتاد كنار شراره و كيرش بعد از خوابيدن از كون شراره دراومد و شراره گفت بنازم كمرتو الان سه بار پشت سرهم كردي هنوزم سيري نداري و اگه بزارنت بازم كونم ميذاري ، راستش كونم هم سايز كيرت شده فكركنم تا چند روز همينجور باز بمونه ، يالا يالا بلند شو خودتو جمع كن بريم پايين تا بقيه بيدارنشدن ميترسم شهرام بيدار بشه و ناراحت بشه منو تو رو توي اين وضع ببينه ، منم سريع قبل از اينكه از اتاق بيرون بيان رفتم پايين و توي اتاق خوابم خودمو زدم به خواب . بعد از چند دقيقه شراره اومد و با ناز كردن من سعي كردمنو از خواب بيدار كنه و گفت كي اومدي تو اتاق خواب تازه كه از خواب بيدار شدم خيلي دنبالت گشتم فكر كردم رفتي بيرون ولي تا دراتاق خواب رو باز كردم اينجا ديدمت . بلند شو بقيه هم دارن بيدار ميشن . مادر هم داره نهار رو آماده ميكنه بيا باهم بريم يه دوش بگيريم . با بي ميلي حرفاشو گوش ميدادم و بلند شدم باهاش رفتم حموم وتوي حموم خودمو بهش چسبیدم و بهش گفتم هوس كردم همينجا از كون بكنمت كه يهو گفت نه تو روخدا ديگه سكس نه بذار واسه امشب اصلا الان حسشو ندارم راستش لاي پام از ديشب كه به شاهين كوس دادم درد ميكنه ولي اونموقع به روي خودم نياوردم . اگه بخواي واست ساك ميزنم تا آبت بياد ،من گفتم شراره كون دادنت به من چه ربطي به كوست داره من ميخوام كونت بذارم ، خلاصه هرچي اصرار كردم نذاشت بدون اينكه دوش بگيرم و كامل خودمو بشورم با ناراحتي از حموم بيرون اومدم و شرارههم هرچي صدام زد نايستادم و خودمو خشك كردم و لباسامو پوشيدم و رفتم بيرون از خونه ، باغ زيبايي داشت توي حياط منزلمون و شروع كردم به قدم زدن و فكر كردن درمورد تموم وقايعي كه ديشب تا صبح اتفاق افتاد . كمي بهخودم دلخوشي دادم كه شايد حرفهاي شراره به شاهين توي طبقه بالا فقط بخاطر ايجاد محيطي شهواني براي حال كردن بيشتر بود . اما توي ذهنم يه چيزي ميگفت چرا بعد از خوابيدن من تا صبح طبقه بالا سه بار به شاهين كون داد بدون اينكه به من چيزي بگه ؟ بازم پيش خودم گفتم خوب منم كه رفتم خونه شاهين اينا خواهرشو بدون اطلاع شراره كردم ، خلاصه با اين حرفها مسئله رو پيش خودم توجيه كردم و برگشتم توي ساختمان . هنگام نهار شد و همه رفتيم روي ميز نهار خوري و من جاي هميشگي خودمون نشستم ومنتظر شراره موندم ولي شراره درست كنار شاهين نشست ، بروي خودم نياوردم ولي معلوم بود كه دست شراره روي كير شاهين مشغول كاره ، و زير لب چيزايي به هم ميگن ، نهار كه خورديم رفتم لباس پوشيدم و از خونه به همراه شاهين و سمانه زدم بيرون و تا خونه شاهين همراهيشون كردم و بعد از تشكر از اونها خداحافظي كردم و رفتم سمت خونه يكي از دوستان خوبم و كمي باهاش گپ زدمو ساعتي رو كنارش گذروندم و برگشتم خونه تا وارد ساختمان شدم شراره اومدجلو و پريد توي بغلم و شروع كرد بوسيدن من و عذر خواهي كردن بابت اتفاقي كه توي حموم افتاد و گفت من الان آماده رزمم و هرجوري كه مردم بخواد بهش حال ميدم كوس و كون و دهان و هر جايي از بدنمو كه بخواي مال تو . ديدم خيلي تحويلم ميگيره پيش خودم گفتم شايد فكر بد كرده باشم و واقعا بين اونا تا همون زمان كه سكس حكمفرما بوده رابطه وجود داشته و بعد از اون ديگه مال خودم شده ، پس بعد از اين رابطه سكسي نبايد با شاهين داشته باشه و اونقدر باهاش سكس كنم كه به فكر شاهين نباشه و اونو بغل كردم و بردم سمت اتاقمون و شروع كرديم به لخت كردن همديگه و سريع بعد از يه ساك جانانه كه واسم زد كونشو قنبل كرد سمت منو گفت اينم كون واسه شوهر عزيزتر از جونم كه ميدونم امروز به شاهين حسابي حسادت كرده ، با حرفش به خودم اومدم و گفتم منظورت چيه گفت سر ميز نهار ميدونستم منتظرمي بيام پيشت ولي چون ناراحت بودي گفتم يه كم عصبانيتتو بيشتر كنم اين بود كه نشستم كنار شاهين و با كيرش شروع كردم به بازي راستش كمي هم لذت بردم از كيرش ولي بيشتر قصدم ناراحت كردنت بود كه موفق هم شدم ، حالا ميخوام ناراحتي رو از دلت در بيارم و يه دست كون مشتي بهت هديه كنم . ديگه باورم شده بود كه شراره مثل سابق منو دوست داره و همه اون كون دادنها به شاهين و حرفهاي رومانتیک كه بينشون زده شد مربوط به جوي بود كه بر اونها حاكم بود و فقط تا همون زمان بود از اون بعد اوضاع مثل سابق شده . پس شروع به كردنكون همسرم شده ، انگار نه انگار كه اين شراره بود كه سه بار به شاهين كون داده بود شاهين با اون كير كلفتش ؟ راستش مات مونده بودم چون كونش كاملا تنگ تنگ بود و لذت بي نهايتي از كونش ميبردم ، اونقدر توي كونش تلمبه زدم تا آبمو با فشار توي كونش رها كردم و بيحال به كنار شراره خزيدم و نفسي از فرط خستگي چاق كردم و شراره هم تموم بدنمو ميماليد و ليس ميزد . آروم درگوشم گفت تا چند وقت ديگه برات سورپرايزي دارم يكي از دوستان خوبم رو كم كم دارم ميارم تو خط از زيبايي من به انگشت كوچيكش هم نميرسم ، فقط روزي دو سه ساعت ميرم پيشش تا اعتمادشو جلب كنم . البته يه شوهر خوش تيپ هم داره كه عاشق كون كردنه و دوستم تا حالا بهش كون نداده ، ميخوام با شوهرش از عقب حال كنم و اونو مجبور كنم در عوضش بهت كوس بده ، در ضمن نترس كيرش خيلي كوچيكه ، عكس كيرشو توي موبايل دوستم ديدم از كير تو كوچولوتره . منم گفتم هرجور صلاح ميدوني ولي شراره ميترسم اينكار واسمون عادت بشه و باعث ايجاد فاصله بين من و تو بشه . شراره گفت نترس همش چند وقت ديگه اينكار رو انجام ميديم بعدش ميريم خارج از كشور و ديگه خودمو خودت هستيم در كنار پدر و مادر . گفتم باشه من بهت اعتماد دارم چون مديون تو هستم اينهمه عشق و حال كردنمو . خلاصه هر روز توي ساعتهاي مختلف ميرفت و وقتي ميومد كلي از اونها واسم تعريف ميكرد كه دوستش داره به من علاقمند ميشه و تا چند روز ديگه جورش ميكنه تا با هم سكس داشته باشيم . علاقه شراره به سكس با من هر روز كمرنگ تر ميشد ولي بروش نياوردم . يه روز كه از خونه بيرون زد تا بره خونه دوستش از آژانس تاكسي گرفتم و سر خيابون منتظرش شدم و تعقيبش كردم ، خداي من يعني دوستش كي ميتونه باشه اونم توي خيابوني كه شاهين زندگي ميكنه ؟ ماشينش درست جلوي خونه شاهين توقف كرد و رفت توي خونه شاهين . منم منتظر شدم تا برگشت و به سمت خونه خودمون رفت و بعد از نيم ساعت منم وارد خونه شدم و ديدم دوباره همون داستان و همون قصه هاي هميشگي رو شروع كرد ، منم گفتم راستي شراره عكس دوستتو فردا واسم بيار ميخوام ببينمش ، اونم گفت چشم و بلافاصله باموبايلش زنگ زد و مطمئن بودم كه همين حرف رو داشت به شاهين ميزد ، فردا كه حركت كرد دوباره دنبالش رفتم و مجددا به منزل شاهين رفت و بعد از يك ساعت به سمت منزل برگشت و من هم كمي بعد از اون وارد خونه شدم و بعد از روبوسي گفت بريم توي اتاق تاعكسهايي كه ازش گرفتم نشونت بدم و منم رفتم توي اتاق و عكسها رو دونه دونه نگاه كردم عكسها تمومش توي اتاق خواب شاهين گرفته شده بود چون اتاق خواب شاهينو كاملا ميشناختم آخه منو اون اولين بار خواهرشو توي همون اتاق كرديم ، با حالتي كه پوز خند همراه داشت گفتم شوهر دوستت و دوستت خوش سليقه هستند ، گفت چرا ؟ گفتم چون من فقط توي دوستام سليقه شاهين رو دوست دارم و سليقه اين دو هم مثل شاهينه چون اتاق خوابشون كپي اتاق خواب شاهينه و منتظر عكس العمل شراره نشدم و رفتم لباسمو در آوردم و رفتم توي پذيراييبعد از شام به مادر گفتم مادر امشب از پدر بخواه جاشوبا من عوض كنه هوس كردم امشب مادر خوشگلمو بكنم . مادر هم گفت كامران خان شنيدي پسرم ميخواد پيش مامانش بخوابه تو هم برو توي پذيرايي يا برو پيش دخترت و امشب يه كون حسابي ازش بگاء . پدر هم از خدا خواسته قبول كرد ولي شراره با منو من كردن و اكراه اين موضوع را پذيرفت . شب با مادر حسابي از كوس و كون حال كردم و به هيچ چيز هم فكرنكردم فقط به سكس با مادر فكر كردم و حالمو بردم . صبح كه از خواب بيدار شدم پدرم صدام زد و گفت شهرام بيا كارت دارم پدر و رفت سمت حموم گفتم پدر چرا ميري توي حموم خوب كارتو همينجا بگو ، گفت تو بيا و هيچي نگو . رفتيم توي حموم و پدر بهم گفت شلوارتودربيار ، گفتمبابا نكنه هوس كون من به سرت زده ؟ گفت خواهش ميكنم چيزي كه ازت خواستم انجام بده گفتم پدر لازم نيست جوابتونو من ميدم بله كير من بزرگ نشده بلكه كون شراره سايزش كمي بزرگ شده واسه اينكه هر روز ميره بيرون كون ميده و خانوم ديگه كوني شده ، هيچ كاريش هم نميشه كرد من واسه همين از شما خواستم شب پيش مادر بخوابم تا شما به گشادي كون خانوم پي ببري . پدر گفت خوب حالا چكاركنيم ؟ من گفتم توي همين يكي دو روزه من همه چيزو درست ميكنم بهش فكر نكن . پدر گفت آخه چطور درستش ميكني ؟ گفتم پدر كمي صبر كن درست ميشه راستي پدر جون به شراره كه چيزي نگفتي يا بروش نياوردي پدر گفت نه ولي …… گفتم پدر بي خيال درست ميشه نزديكاي ظهر بود طبق قرار قبلي كه با دوستم داشتم رفتم سراغش باباش از بچه هاي جبهه و جنگ بود ، بعد از نيم ساعت كه از بودنم پيش دوستم ميگذشت زنگ زدم خونه و مادرم گفت همين الان شراره رفت خونه دوستش و من هم بلافاصله حركت كردم و رفتم در خونه شاهين منتظرش و رفت داخل منم پشت سرش وارد ساختمان شدم و رفتم روي پشت بوم خونشون كه واحد ششم ميشد و در طبقه چهارم يعني آخرين طبقه واقع بود رفتم و از اونجا خودمو به داخل تراس پذيراييشون رسوندم و خيلي آهسته در پذيرايي روباز كردم و رفتم سمت اتاق خواب شاهين اسلحه اي كه از دوستم گرفته بودم رو در وضعيت شليك قرار دادم و به آرومي از لاي در اتاق داخل رو نگاه كردم ، بله درست حدس زده بودم شاهين سفت و سخت شراره رو تو بغلش گرفته بود و كون شراره رو به چنگ ميكشيد و ضرباتي رو روي باسن شراره ميزد ، شراره كمي سرد بود مثل هميشه نبود ، شاهين ازش سئوال كرد اتفاقي افتاده چرا اينقدر گرفته هستي ؟ شراره گفت مطمئنم كه به رابطمون شك كرده آخه شهرام خيلي عوض شده . شاهين من خيلي دوستت دارم بيا همين امروز فرار كنيم ، شاهين قصه پول رو نداشته باش آخه چيزي حدود 70 ميليون تومان از پولهاي پدر توي حساب منه ميتونيم بريم يه شهر دور از اينجا و با هم زندگي كنيم و خوشبخت بشيم . زدن اين حرف توسط شراره باعث شد شاهين چند لحظه سكوت كنه و بعد به شراره گفت شراره مگه من بهت قول ازدواج دادم تازه اين يه سكس گروهي بوده و با توافق انجام شده و شما نسبت به من تمايل پيدا كردي از اينها كه بگذريم من نميتونم به سمانه خيانت كنم و با او عهد بستم كه حتي اگر بين ما دونفر زوجهاي سكسي زيادي هم بيان و برن ما دونفر هيچوقت از هم بريده نشيم ، من فكر ميكردم تو هم با شهرام همين عهد رو بستي و تمايل ما به هم فقط واسه يه مدت كوتاه است وگرنه من …… شراره نذاشت حرفشو ادامه بده و گفت تو يه موجود پست و خبيسي تو يه آدم فريبكار هستي تو سزاوار مرگي ، كه شاهين اونو توي آغوش گرفت و گفت شراره من نميدونستم سكس تو با من از روي علاقه واسه زندگي مشتركه بلكه مثل تموم سكسهايي كه داشتم فكر ميكردم از تن و بدن من خوشت اومده يا از نوع سكسي كه باهات انجام ميدم لذت ميبري ، ببين شراره همونجوري كه اولين روز آشنايي بهم گفتي تو با شهرام خانم و شوهر هستيد آيا شهرام رو دوست داري يا نه ؟ شراره گفت خيلي دوستش دارم به اندازه تموم وجودم ميخوامش ولي استيل و پوزيشن سكسهاي تو بخصوص اون كير كلفت و بزرگت منو به خودش جذب كرده نميتونم ازش دل بكنم . شاهين گفت شراره جون تو حالا حالاها جا داري مثل من و بهتر از من زياد توي زندگيت ميان و ميرن تازه خود شهرام سن و سالي نداره دوسال ديگه كيرش ميشه دسته بيل و تنوع در سكس رو هم خوب ميفهمه ، ديدي تو و سمانه رو با هم چطور كرد و چه حالي بهتون داد . شهرام تازه كاره ابتداي راهه تا چند وقته ديگه از من و كامران خان هم پيشي ميگيره ، برو عزيزم برو و شوهرتو رها نكن اول بايستي اونو داشته باشي بعد مردهاي ديگري كه واسه يه سكس آني ازشون خوشت اومده داشته باشي چون در صورت رضايت هركدومتون ميتونه با ديگران سكس كنه واقعا ميگم شما برازنده همديگه هستيد و واسه هم ساخته شدين راستي راجع به اينكه به شهرام قول دادي يكي از دوستاتو واسش جور ميكني واسه فردا برنامه ريزي كن صاحب همون عكس رو مياي از همينجا با شوهرش سوار ميكني و ميبري من جريان رو واسشون توضيح ميدم كه اونجا خيط نكنن . بهم يه قول بده تا ايران هستي با تفاق شهرام بياين اينجا تا من و تو سمانه و شهرام يه سكس چهار نفره توپ داشته باشيم . من سريع از خونه زدم بيرون و اسلحه رو زير لباسم پنهان كردم و رفتم سمت منزل دوستم و امانتي رو بهش دادم و برگشتم منزل وقتي اومدم شراره توي اتاق خوابش بود ، با مادر روبوسي كردم و يه دست به كونش زدم گفتم در چه وضعييتي مادر خوش كونم ، مادرم به آرومي گفت شراره تازه رسيدخونه و خيلي هم رنگش پريده و ناراحت به نظر ميرسد منم زياد دور و برش نپلكيدم ، مادر قربونت بره برو ببين خواهرت چشه اون با تو خيلي راحته ، گفتم مادر اين مشكليه كه خودش بايد حلش كنه ، زياد سخت نيست تو هم نگران نباش و زياد هم بهش گير ندي . رفتم سمت اتاق خواب و بهش سلام كردم و لباسم رو عوض كردم ، لبه تخت نشسته بود و سرشو پايين انداخته بود و مثل اينكه ميخواست چيزي بگه ولي خجالت ميكشيد منم چيزي نگفتم و رفتم سمتدر اتاق تا برم كمك مادر توي آشپزخونه كه شراره صدام زد شهرام چند لحظه بايست كارت دارم ، برگشتم و بهش گفتم الان موقع مناسبي واسه حرف زدن نيست شب موقع خواب بهترين فرصت واسه نگفته هاست ، شراره گفت ببين شهرام من عزيز دل من خيلي مهمه بيا كنارم بشين كارت دارم ،در اتاقو كليد كردم و اومدم كنارش نشستم و گفتم بفرماييد ، شراره گفت ميخوام يه اعتراف پيشت بكنم و ازت هم عذرخواهي بكنم واسه اين چند روز كه همش بهت دروغ گفتم و تا حد بسيار زيادي هم ازت دور شدم و …… گفتم همه اينها رو ميدونم شراره من خوشگلكم من همه چيز رو ميدونم نيازي به گفتن مجدد نيست اما يكي دو روز با خودت باش تا خودت خودتو برگردوني نه اينكه با حرفهاي شاهين و بي اعتنايي كه اون نسبت بهت نشون داد برگردي چون شاهين رنگ توي زندگي تو از اين پس زياد مياد و قرار نيست هر دفعه من و تو دچار اين مشكلات بشيم . به پدر و مادر هم چيزي نميگم تو هم بيشتر فكر كن و بعد با هم صحبت ميكنياز اتاق اومدم بيرون و رفتم يكراست پيش مادر و شروع به اذيت كردنش كردم و به كونش دست ميكشيدم يا سينه هاشو ميماليدم ، يهو برگشت و گفت توله سگ ولم كن حشري ميشم ها … راستي چند وقتيه حس ميكنم بين تو و شراره شكرآب شده مثل اول داغ سكس نيستي ، گفتم مادر مشكلاز خود شراره است و الحمدالله كم كم داره حل ميشه ، كمي سكسهاي متنوع توي روحيش اثر منفي گذاشته و سكس زده شده چند روزي باهاش نه من و نه پدر كاري نداريم . اميدوارم به طراوت و شادابي روزهاي اول برگرده . حالا اگه مادر خوشگلم كاري داره كه من واسش انجام بدم در خدمتشم كه مادر گفت راستش شهرام جون دلم واسه يه سكس گروهي تنگ شده ولي با اين صحبتهايي كه كردي نميشه ديگه ، گفتم مادر كون گنده من درست ميشه شايد همين امشب شايد فردا شب ،نميدونم بايستي روحيه شراره رو ببينيم چه جوريه ؟ دم دماي غروب بود كه پدر اومد و من با سر بهش اشاره كردم طبقه بالا و خودم رفتم بالا پدر هم بعد از عوض كردن لباساش و خوش و بش با مادر جون اومد بالا و من به پدر كليه ماجرا رو بجز اينكه نفر مقابل شراره شاهين بوده رو گفتم و پدر صورتمو بوسيد و گفت بهت حسوديم ميشه عليرغم سن كمت ولي خيلي پخته عمل كردي واقعا برازنده شراره هستي و من هم امشب واستون يه خبر خوش دارم البته بعد از كردن يه كوس و كون توپ ، بعد با باباجون قرار گذاشتم كه زياد دور و بر شراره پيدامون نشه و بذاريم اوضاع واسش عادي بشه و خودش مثل سابق وارد جمع سكسيمون بشه اونم قبول كرد و رفتيم پايين . سر ميز شام من گفتم پدر جون اجازه بدين يه پيشنهاد بدم ، پدر گفت بفرما پسرم ، منم گفتم اتاق خواب شما ميشه اتاق سكس و هركي دوست داره سكس كنه از ساعت 11 شب به بعد ميره توي اون اتاق و آماده سكس ميشه و هر شب هم ميتونه اينكار ادامه پيدا كنه ، پدر گفت پيشنهاد خوبيه خانم خانوما شما قبول داري مادر خانوم گفت وقتي كه پاي كير و كوس و كون درميونه از من نظر نخواين چون من سيري ندارم و همه خنديديم بعد پدر رو به شراره گفت عروس گلم چي موافقي يا مخالف ؟ شراره گفت روي حرف پيش كسوتي چون شما كسي ياراي مخالفت داره ؟ بعد از شام همگي با خوردن آجيل و چاي و بحثهاي كوتاه مشغول بوديم كه پدر گفت قبلا به شهرام جون گفتم در اولين سكس گروهيمون يه خبر داغ دارم كه همون جا در شروع سكس اعلام ميكنم كه اين خبر چيه ، همه اصرار ميكردن كه تو رو خدا بگو و از اين التماسهاي زنانه كه البته ميدونستن پدر آدم توداريه و تا وقتش نشه چيزي نميگه من كمي حس خواب آلودگي داشتم خيلي خسته بودم بعد از اونهمه تحمل فشار و رنج از قضيه شراره و شاهين و فارغ شدن و آسودگي خيالم آمادگي زيادي واسه يه خواب طولاني داشتم اين بود كه از همگي اجازه گرفتم و رفتم توي اتاقم و خوابيدم بعد از حدود نيم ساعت چشمام گرم خواب شده بود كه حضور يهنفر رو كنار خودم حس كردم ولي خوابمو بهم نزدم چون ميدونستم كسي نيست جز شراره ، خوابم برد و حوالي ساعت 1 بامداد از خواب بيدار شدم و حس تشنگي زيادي بهم دست داده بود بلند شدم و خبري از شراره نبود ، خوشحال شدمگفتم حتما رفته توي اتاق سكس و بلاخره نتيجه داد و به جمعمون پيوسته ازاتاق بيرون اومدم ولي با صحنه عجيبي روبرو شدم شراره از لابلاي در اتاق سكس داشت داخل رونگاه ميكرد و با دستش لاي كوسشو ميماليد و تقريبا يواش يواش صداش داشت در مي اومد ، آروم برگشتم به اتاقم و با سر و صدا كه يعني از خواب تازه بيدار شدم اومدم به سمت بيرون از اتاق و ديدم اثري از شراره نيست ، اما سايشو از بالا ديدم و معلوم بود رفته طبقه بالا ، منم رفتم سر يخچال و آب خوردم و رفتم سمت اتاق سكس ديدم پدر جون سر پا از كون بند كرده به مادر و داره اونو از كون صفا ميده يه ياالله دادم و گفتم نيروي تازه نفس نميخواين كه مادر گفت الهي قربون اين تازهنفس برم كه بيصبرانه منتظر حضور كيرش اول توي دهنم بعد توي كوسم هستم و منم سريعلخت شدم و مادر همونجور كه پدر از پشتدر حال سرپا كونش ميذاشت خم شد و مثل يه بچه خوب كيرمو عين پستونك بدهن گرفت و شروع به سالك زدن كرد . بعد از مدتي سرشو آوردم بالا و از پدر خواستم چند لحظهكيرشو توي كون مادر نگه داره تا منم از جلومامان رو بغل كنم و كيرمو فرو كنم توي كوسش مثل بچه ها از جلوبغلش كردم و كيرمو كنار كير پدر ولي توي كوس ماماني جا دادم و از پشت و پيش مادر رو شروع به گاييدن كرديم . توي اين حالت چون بسيار تازه بود واسه مادر اين بود كه مادر سريع به اوج لذت رسيد و با لرزشهاي متوالي بهمون فهموند كه ارضا شده و چندتا جيغ بلند هم به نشانه پایان و كمال بودن لذت كشيد و منو پدر هم شدت تلمبه هامونو بيشتر كرديم اول پدر آب كيرشو توي كون مادر خالي كرد و كنار رفت و بعد از چند دقيقه هم من پوزيشنو عوض كردم و مادر رو چهار چنگوله گذاشتم و كونشو فتح كردم و محكم تا تخمام توي شكمشو پر ميكرد و داد من هم بالا رفت و همشو خالي كردم توي شكم مادر و بيحال شدم وقتي كيرم از كونمامان بيرون اومد مادر برگشت و تموم كيرمو در حالي كه مثل آدماي خوابيده بيحال شده بودم توي دهنش كرد و شروع به ليسيدن كرد ول كن كيرم نبود و شروع به مكيدنش كردتا حدي كه كيرم دوباره سيخ شد ، گفتم مادر آخرش كار خودتو كردي كيرم دوباره بلند شد وقتي چشامو باز كردم از تعجب داشتم شاخ در مي آوردم …………….غير قابل باور بود اصلا فكرشم نميكردم با تن نازي هميشگي كه داشت موقع ساك زدن مثل اون وقتها آره خودش بود بلاخره تصميم خودش رو گرفته بود و به جمعمون برگشته بود …….. كيرم با ساك زدناش جون تازه اي گرفته بود و تا حالا اينقدر اونو تنومند نديده بودم . روزهاي زيادي در انتظارش بودم تا بلاخره بازگشتشو داشتم جشن ميگرفتم ، سرشو بلند كردم و واسه چندثانيه توي چشماش خيره شدم ، خيلي آروم بهش گفتم بخدا نوكرتم و بهش خوشامد گفتم و اونهم فقط گفت واسه اين چند وقت معذرت ميخواد و دوباره افتاد به كيرو خايه هام و با حرص و ولع اونارو ميخورد و ليس ميزد منفجر شده بودم خون با فشار تموم درو رو بر كيرم رو پر كرده بود و ماهيچه هاي اونو منبسط كرده بود پوست كيرم مثل شيشه شده بود و ديگه جاي بزرگ شدن نداشت آروم انگشتمو به كوسش رسونده ، خداي من مثل چشمه آب از كوسش سرازير شده بود وضع اون از من خرابتر بود با يه چشمك به پدر اونو متوجه كردم كه به كوسش صفايي بده ولي پدر با علامت نفي سرش بهم فهموند كه امشب شب آشتيه و باتفاق مادر اتاق رو ترك كردند و واسم يكي يه دونه ماچ فرستادند . كيرمو از دهانش بيرون آوردم و رفتم وسط پاهاش و اول از همه از بوي خوش وسط پاهاش و دريچه بهشتش فيض بردم بويي كه هميشه منو مقلوب خودش ميكرد و عنان اختيار از كفم ميربود . با دو انگشتم دو طرف كوسش رو باز كردم و با زبونم چوچولشو كه حالا باندازه يه هسته خرما ورم كرده بود رو ليس ميزدم و گاهي هم ميمكيدم كه باعث شد سر و صداي شراره بالا بره و لذتشو از سكس صد چندان كنه مثل مار به خودش ميپيچيد و وول ميخورد كم كم بهم التماس كرد كه اونو بكنم و كيرمو وارد بهشتش بكنم ، بهشت كه چه عرض بكنم كاش همچين كوسي نصيبتون بشه كه ميدونم اكثر كوسهاي ايراني همينجورن ، اونوقت متوجه تعريف و تمجيدهاي من ميشيد . بلند شدم و پماد بي حسي پدر رو آوردم و كمي ازش روي كيرم ماليدم و بعد از حدود 3 تا 4 دقيقه كه با ور رفتن به لبها و سينه هاي شراره گذروندم كيرمو كامل آماده گاييدن اون بهشت كردم ، اولين باري بود كه از اين پماد استفاده ميكردم چون هميشه اعتقادم به لذت در سكس اين بود كه بايستي طبيعي سكس كرد تا لذت واقعي رو برد ولي امشب فرق ميكرد دوست داشتم زمان بيشتري اون بهشت رو در اختيار داشته باشم واسه همين از اون پماد استفاده كردم ، كيرم حسابي متورم شده بود ميتونم به جرات بگم دو تا سه سانت به قطرش و بلنديش نسبت به دفعه قبل بزرگتر شده بود شراره هم متوجه اين موضوع شده بود بود حتي ازم پرسيد چه كردي اينقدر گونده شده منم گفتم هر چه كرده لباي تو كرده چون با ساك زدنت اينبلا به سر كيرم اومده و با هم خنديديم . منم سر كيرمو با كوسش تنظيم كردم و به آرومي كيرمو سروندم داخل كوسش به سختي كلشو تو كردم واقعا خودم متوجه شدم كه هم كوس شراره تنگتر شده بود و هم كير من بزرگتر چون مدتي بود شراره از كوس سكس نداشت و منم كه كيرم يهو گونده شده بود ، شراره گفت شهرام جون آرومتر خيلي درد ميگيره و منم با كمي ملايمت و عقب جلوكردناي پياپي راه رو واسه ورود كيرم به كوسش با كمك لزج بودن كوسش هموار كردم و بعد از يكي دو دقيقه تموم كيرمو وارد كوسش كردم وقتي كيرم پایان و كمال تو كوسش رفت از شدت لذت شراره بازومو گاز گرفت و تموم ناخنهاشو توي تنم فرو كرد و پاهاشو به دور كمرم حلقه كرد و اجازه تكون خوردن بهم نداد و بعد از چند ثانيه لرزشي شديد به تنش افتاد كه متوجه شدم خانوم ارضا شده و كمي بدنش شل شد ومن تونسم تلمبه هامو توي كوسش شروع كنم كه تازه با اومدن آب كوسش كيرم روونتر اون تو عقب و جلو ميشد ، به روشهاي مختلفي از كوس گاييدمش بيشترين لذت از كوسشو موقعي بردم كه اونو روي شكم خوابوندم و يه بالشت نازك زير شكمش گذاشتم و كمي هم خودش كونشو داد بالا و منم كيرمو كردم توي كوسش حس كردم سر كيرم با دريچه رحمش رو بوسي كرد با تموم قدرتم تلمبهميزدم كه براي بار دوم ارضا شد و همش ميگفت بكن تو رو خدا جوري منو بكن كه ديگه هوس كوس و كون دادن به ديگري به سرم نزن من فقط مال توام قول ميدم بهت اين كوس و كون متعلق به تو ومال شماست بكن عزيزتر از جونم بكن منو و شروع به لرزيدن كرد ، در حيني كه ميلرزيد كيرمو از كوسش درآوردم و چپوندم توي كونش چون داشت بي حال ميشد و در حين ارضا شدن بود ياراي مخالفت نداشت و تا دسته كيرمو كردم توي كونش و شروع به تلمبه زدن كردم و بعد از چند دقيقه پوزيشنمو عوض كردم و اون اومد روي شكم من و كيرمو توي كونش فرو كردم و روي كيرم بالا و پايين ميرفت خلاصه اونقدر بالا و پايين رفت تا اينكه داشتم به اوج ميرسيدم و توي همون حالت نيمخيز شدم و كتفهاشو سفت گرفتم و اونو روي كيرم فشار دادم و تموم آبمو با فشار توي كونش خالي كردم كه با خالي شدن آبم توي كونش مجددا ارضا شد و هردومون بي حال شديم و كنار هم دراز كشيديم و نميدونم كي خوابم برد تا اينكه با تكونهاي شراره بيدار شدم و بعد از بوسيدن لبام بهم گفت بلند شو صبحانه آمادست .خيلي سرحال بودم بلند شدم و رفتم آبي به دست و صورتم زدم و اومدم كه صبحونه بخورم ديدم پدر خونست و شركت نرفته سلام كردم و گفتم پدر جون قولت چي شد قرار بود خبر مهمي رو بگي ولي … پدر گفت آره قرار بود بگم ولي شما دو نفر آنچنان مثل مار بهم پيچيديد كه دلم نيومد حالتونو دگرگون كنم ، الانم دير نشده پدر جون بشين تا مادر و شراره جون هم بيان بعد واستون ميگم ، خلاصه بعد از چيدن ميز صبحانه پدر گفت يادتونه گفته بودم املاك و مستغلات رو واسه فروش گذاشتم ، البته بجز اون چند قطعه زمين و ويلاهاي شمال ؟ گفت خوب يادمونه آره ، پدر گفت ديروز همه رو معامله كردم و تموم پولشو هم به حسابهاي ارزي شما دو نفر ريختم و كمي هم از سرمايه قبلي رو توي حساب خودمو مامانتون گذاشتم باندازه اي كه تا زنده هستيم محتاج كسي نباشيم . من گفتم پدر اين چه حرفيه كه ميزني مگه قرار نيست خارج كه رفتيم با هم زندگي كنيم ؟ پدر گفت نه پسرم منو مامانت متعلق به اينجا هستيم اين شما هستيد كه بايستي به فكر آيندتون باشيد ، از من و مادر گذشته ما به اينجا وابسته هستيم و در حالي كه مادر رو توي بغلش فشار ميداد گفت پول به حساب نظام وظيفه هم واريز كردم جهت خريد خدمت سربازيت ،( اونوقتا يادمه خدمت سربازي رو ميخريدند البته زمان مربوط به 5 تا 6 سال پيشه ) راستش يه لحظه بغض گلومو فشار داد و يهو گريه ام گرفت و همگي با هم گريمون گرفت و همديگه رو تو بغل گرفتيم ، پدر گفت كاش هميشه مثل الان اينقدر با هم صميمي باشيم و واسه همديگه دلمون بسوزه ، بسه عزيزان من . من بايستي برم دنبال كارهاي متفرقه كه حالا حالاها كار داريم تا شما دوتا دسته گل رو راهي اونور آب كنم . هنوز نميتونستم باور كنم كه پدر اينقدر از خود گذشته باشه تقريبا سه قسمت از چهار قسمت ثروتش رو به من و شراره بخشيده بود . خلاصه روزها پشت سرهم سپري شد تا اينكه يه روز پدر اومد و گفت شهرام جون فردا واسه تحويل كارت معافيت بايستي بري حوزه نظام وظيفه ، اين هم تموم مدارك اخذ ويزاي شما دوتا فقط بعد از گرفتن كارت خدمتت بايستي جهت اخذ پاسپورت اقدام كني . گفتم پدر جون بلاخره ما عازم كدوم كشور هستيم انگليس يا آلمان ؟ پدر گفت هيچكدوم شما عازم كانادا هستيد و يه شركت تجاري بازرگاني اونجا با شراكت يكي از دوستانم واست تاسيس كردم و كسي هم نبايستي بفهمه كه شراره خواهرته و اونو بعنوان نامزدت معرفي كردم و اونجا كه رسيديد با هم ازدواج ميكنيد و ما هم هر چند وقت يكبار بهتون سر ميزنيم . حدود دو سه ماهي گذشت تا مهياي سفر شديم ، باورمنميشد اينقدر دل كندن سخته از همه چيز و همه كس بكنيم و بريم اونور دنيا ، ولي شد بلاخره رفتيم و الات فرزند بزرگ من و شراره 4 سال داره كه يه پسر گل به اسم سهراب و يه فرزند ديگمون 2 سالشه به اسم شيرين ، راستش تا حالا موفق نشده كه بتونيم بريم ايران ولي پدر ومامان هر 6 ماه يكبار ميان اينجا و حدود يكماه ميمونن و ميرن و از زمان خارج شدن ما از ايران تا الان زوج سكسيشونو با شاهين و سمانه حفظ كردند و تقريبا ميشه گفت ديگه مادرم خانم شاهينه و سمانه هم خانم پدر كامرانمه و هر روز در كنار هم سكس ميكنن ولي منو شراره اون همه سكس رو فقط تا حد يك خاطره نزد خودمون نگهداشتيم و تا الان هم با هيچ كس ديگه اي غير از مواقعي كه پدر و مادر ميان و باهاشون سكس ميكنيم با ديگري سكس نداشتيم .نوشته ؟

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *