بهترین شبهای زندگیم

0 views
0%

از سیزدسالگی من مجبور به زندگی با خاله و شوهرش شدم به علت طلاق ……سرتونو درد نیارم . اوایلش سخت بود ولی کم کم شرایط بهتر شد و من به روال عادی زندگی برگشم در ضمن اسمم سعید و الان که دارم این خاطرهارو مینویسم نزدک شونزده سالگیمم . و بعد چند ماه زندگی با خالم و شوهرش که من دایی صداش میزنم متوجه سرو صداهای اخر شبها میشدم و با این که میدونستم چه خبره خودم سرگرم میکردم تا ذهنم مشغول بشه واقعا هر دوشونو دوست داشتم بخصوص خالمو خانم مهربون و بسیار خوبی بود و سنتی اینم اضافه کنم که خالم اسمش مهریه الان چهل و نه سالشه و دایی غفورمم الان شصت سالشه . دیگه بعد از تقریبا یک سال زندگی باهاشون فهمیدم که شبهای دوشنبه و شبهای جمعه خالم و دایی باهم سکس میکنم منم چون واقعا شهوتم خیلی نصبت به دو یا سه سال قبل زیاد شده بود بیشتر جذب این ماجرا شده بودم و با این که واقعا قصد بدی نصبت به خالم نداشتم ولی توی این چند ما گذشته بیشتر به فکر دیدن سکسشون میفتادم و با تصور دیدنشون توی ذهنم مدام خود ارضایی میکردم ولی اصلا نمیتونستم توی افکارم خودمو با خالم تصور کنم فقط با تصور دیدن سکس خاله و دایی غفور خودمو ارضا میکردم . ی شب که توی زمستون تقریبا ساعت یک شب اتقام اودم برم هدفونمو بردارم از توی اتاق کنار دستشوی صداهای ارومی از زیر زمین که اونجا میخوابیدن اومد سریع مطمن شدم امشب دوشنبس و سریع به اتاقم برگشتم و قلبم بیشتر از همیشه میزد کمی اروم شدم در اتاقو باز کردم و خیلی اروم نزدیک راهروی زیرزمین شدم و خیلی اروم رفتم زیرزمین صدای نشنیدم ولی حس کنجکاویم میخواست بمونم رفتم نزدیکتر تقریبا رسیدم به در اتاقشون که توی زیر زمین بود واقعا دیگه اگه کسی درو باز میکرد جایی برای فرار کردن نبود واین به من هیجان بیشتری میداد وقتی رسیدم کنار در که اروم صدای دایی غفور وشنیدم که به خاله گفت من که دیگه اینطوری نمیتونم و ی چیزایی که درست متوجه نشدم ی چند ثانینه وایسادم که تا تا اودم برگردم برم که صدای خالم اروم به گوشم رسید که گفت جان عزیزم یکم ارومتر که نور امد توی دلم روشن شد که صدای دایی اومد که خفه شو نمیدونم چی چی واقعا صداشون اروم بود کیرم راست شده بود ولی نه میشد چیزی از سوراخ در دید نه صدای درست حسابی میومد ولی بازم اه کشدنای اروم خاله و حرف زدنهاشون حتی بصرت نامفهوم باعث شد توی همون وضیت شروع کنم به جق زدن خیلی حس ترس شیرنی بود گاهی صدا برای ی دقیقه قطع میشد و من اماده فرار میشدم ولی باز شروع میشد وکیرم با قطع شدن صداشون میخوابید و با شروع صدای اروم خالم که فقط اخ و اه کشیدنهاشو متوجه میشدم بلند میشد تقریبا اون شب بیست دقیه اونجا بودم واون بیست دقیقه بیشتر از همیشه صدای قلبمو که محکم میتپید میشنیدم اروم به اتاقم برگشتم و با هیچ چیز سرگرم نمیشدم با این که جق زده بودم ولی مدام صدای سکسشون توی سرم بود وکیرم راست شده بود به زحمت اروم شدم و با مرور سکسشون تو ذهنم و مروز همن صداهای نافمهوم توی ذهنم خوابیدم .توی این دو ماه گذشته دو بار دیگه تونستم خودمو موقع سکسشون برسونم نزدیک اتاقشون ولی هیچی ندیدم فقط صدای اروم و از همین لذت کم خوشم میومد دیگه هر روز به خالم که واقعا تنها امتیاز توی سن زیادش کون بزرگش و سینهای بزرگش بود صورت بسیار معمولی سبزه کمی چاق اصلا دلیل این که من قبل از این جریان بهش جذب نمیشدم همین بود که ی خانم میانسال چادری سنتی و معمولی بود ولی بعد از اون جریان خیلی بیشتر بهش جذب شده بودم ولی اصلا تو فکر سکس با خالم نبودم و فقط تنها عشقو حالم شده بود منتظر شبهای سکسشون بمونم تا اگر رفتن روی کار خودمو برسونم و ی جرق حسابی بزنم هر روزم که خالمو میدیم باهم صحبت میکردیم و…… من کلا توی فکرم مدام در حال تصور سکسشون بودم و روزی س چهار بار هر روز توی این تخیلات جرق میزدم و منتظر برای شب شکار صداهای قشنگشون در حال کردن شده بود قشنگترین اتفاق زندگی من هر روز راهای متفاوتیروی تو ذهنم مرور میکردم که چجوری میتونم توی شراطی بهتر برای موقع سکسشون قرار بدم هر راه ممکنو با خودم مرور میکردم تا بتونم بشنوم یا ببینم که چجوری دایی خالرو میکنه تا این که دایی غفور تصمیم کرفت خونرو ی باسازی معمولی بکنه و ما بخاطر این ماجرا رفتیم خون اجاره ایی که خلیم کوچیک بود و کلن ی دونه اتاق داشت که اونجا میخوابیدن و منم توی سالن دایی گفت سریع باسازیو پایان میکنه و برمیگردیم اولش حالم گرفته بودی و کمین کردم تا ببینم اینجا اوضای گایدن چجوری میشه تا چند شب که خیلی اروم و هیچ خبری نبود تا این که ی شب توی رختخواب دعا میکردم که امشب خبری بشه و کیر مو میمالوندم خالم از اتاق اومد بیرون منم که توی اونطرف سالن خابیده بودم خیلی مشوک شدم اروم منتظر موندم وقتی برگشت رفت توی اتاق درو بست و خیلی ارم قفلش کرد منم که تا صدای اروم قفل کردنشو شنیدم هیجان وذوق همه بدنمو تکون داد چند دقیقه منتظر موندم این خونه برعکس خونه خودمون شرایطش برای فالگوش وایستادن عالی بود من که باتجربه تر شده بودم خیلی اروم رفتم کنار در در اتاقشم برعگس خونمون بالاش ی شیشه عالی داشت ولی بالا بود اروم نشستم روی زانوم و گوشمو نزدیک در بردم که دیدم بله دایی جان صداش خیلی واضح میاد که چرا گذاشتیش اونجا برو ورشدار اگه سعید بیدارشه که مندر جا ریدم هم صدای خالم بلندشد الان .سریع خودمو با سرعت زیاد رسوندم توی رختخواب که صدای بازشدن در اومد از توی رختواب فقط شنیدم رفت سمت دستشویی و در حالی که ی چیزی گفت اروم رفت درو بست منم قلبم میزد ولی بازم صدای قفل درو شنیدم با این فرار خوب دلم کمی قرص شد دوباره بعد از دو یا دقیقه رفتم کنار در اروم از سوراخ در نگاه کردم هیچی دیده نمیشد ولی صدا عالی میود اه کشیدنهای خالم سریع کیرمو راست کرد برای اولین بار واضح ولی اروم میشنیدم میگفت فشار بده غفور دیگه دیونه شده بودم کیرمم توی دستم ولی خودم با هیجان زیاد ارومتر از قبل گوش میکردم اه میکشید و اروم میگفت جان بزن بزن جیگر من کیف میکردم ارزو میکردم کاش میشد ببینم ولی با همین صدا هم به نصف ارزوهام رسیده بودم هیچکدوم زیاد حرف نمیزدن و بیشر فقط اه کشیدن اروم بود بعد از تقریبا یک ربع شنیدم دایی غفور گفت اماده هستی .خالمم هیچی نگفت و فقط شنیدم دایی گفت اومدم مننم سریع خودمو رسوندم توی رختخواب و تا صبح بیدار بودم نزدیک صبح بود که توی رختخوا ب بودم فقط شنیدم قفل در باز شد و خالم اومد بیرون رفت سمت دستشویی و برگشت توی اتاق و درو باز گذاشت و منم ……….ببخشید دوستان چون خواستم ماجرای واقعی براتون تعریف کنم خیلی سکسی نبود نوشته سعید

Date: October 28, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *