صداش دیوونه ام میکنه اما بهش اعتیاد دارم. از شنیدنش آزار میبینم اما دوست دارم بشنومدوستش دارم، ازش گریزون ولی محتاج به تک تک نفس ها و حرکاتشم. همه ی وجودش رو حفظم. هر شب بهش نگاه میکنم. هر روز بهش خیره میشم و هر وقت ندارمش تجمسش میکنم. کم دارمش دارمش، ولی کم کمتر از کم آدمها یک گوشه از زندگیشون همیشه یکی رو کم دارن آخر سر با یک کلمه ی درست و فعل میشه تمومش میکنی. درست میشه. آره خب، درست میشه. ولی کی باید بگیم درست میشه؟ مثلا الان، چهارم بهمن ماه، ایستگاه BRT توانیر، کسی هست به من بگه درست میشه؟ دستم رو جلوتر از خط زرد اخطار بردم، دونه های برف روی دستکش بافتنیم جا خوش کرده بود. لبخند زدم و چشم بستم. برف بود برف به من گفت درست میشه این هوا، این صندلی و این اتوبوس نیومده به من میگفتن درست میشه بی بی، درست میشه فدات شم حل میشه عزیز جان. با پوست و استخون و رگ و پی تنت حل میشه. کیفم رو روی پاهام گذاشتم، زیبپش رو کشیدم و به بسته ی سیگار نگاه کردم. یک مرد موقع غم و انجماد به سیگار پناه میبره، مطمئن نیستما اون میگفت به اسمم خندید، گفت چطوری تلفظ کنم؟ به انگلیسی نوشتم و اون لبخند زد، گفت bi bi اسم قشنگیه آهنگ توی گوشم میخوند، میخوند و میخوند… Light it u on the runLet’s make love tonightMake it u fall in love tryBut you’ll never be aloneI’ll be with you from dusk till dawnوقتی آهنگ پخش میشد، دستش روی رونم حرکت میکرد، به سمت جاهای خوب کشیده میشد و لبخند مردونه میزد. اون دونه های سفید کوچیک که بین جنگل کوچیک و سیاه روی صورتش لونه کرده بود چقدر جذابش میکرد آخ خداBaby I’m right hereI’ll hold you when things go wrongI’ll be with you from dusk till dawnانگشت اشاره اش رو روی پوست صورتم میکشید و حرف میزد. سر روی سینه ام میذاشت و حرف میزد. همیشه برام حرف میزد.اتوبوس ها میرفتن و میاومدن و من از جام تکون نمیخوردم. دوست داشتم بشینم. شیصد تک تومن پرداخت کرده بودم که فقط بشینم و به چهار سال زندگیم فکر کنم. با ناخن دسته دیگه ام به جون اون یکی ناخنم افتادم. آخ آخرین شبی که باهم بودیم چی؟ جای جای بدنم از بوسه هاش پره. تقصیر من بود؟ من جدی گرفتم؟ وقتی زبونش میچرخید، وقتی نگاه میکرد، صدا میکرد و آه میکشید چی؟ جدی نبود؟ با بوق اتوبوس به خودم اومدم. ملت از پشت شیشه به من نگاه میکردن. هیچکدوم نمیگفتن درست میشه، میگفتن بیا سوار شو خانوم که کلی وقت ما رو گرفتی سوار شدم و دورترین و تنها ترین صندلی رو نشونه گرفتم. سرم رو به شیشه ی سرد چسبیدم و به مردی که طبل کوچیکی دستش بود و با شادی ساختگی ای میخوند، نگاه کردم. بهش گفتم ساز بلدی؟ گفت موسیقی فقط صدای آه و ناله و آبی که در راه و آبی که در جریانه خندیدم؛ گفتم منحرفی لبم رو بوسید و گفت خانم یک کس و شعر پرستیدنیه. چهارسال هر هفته باهاش بودم. حتی وقتی پریود بودم هم پیش اون بودم. درد هام رو به دستش میسپردم. دستش میگشت و میگشت و درد رو پیدا میکرد. – خاله یک فال میخری؟ گفتن نکن، وابسته اش میشی گفتم کاری میکنم اون وابسته ی من بشه امیرعلی، پسر دایی من، راست گفت پسری مثل اون عوض شدنی نیست. فقط هر روز بیشتر شبیه عشق میشه – خاله؟ خاله یک فال تو رو خدا احمق احمق احمق عاشقش شدی؟ همون سال اول؟ دل و ایمون باختی بهش؟- ولش کن دختر جون. بیا اینجا؛ ببینم، فال هات چنده؟تلفنم زنگ زد. اسمش روی صفحه ی گوشی میدرخشید. عکس پروفایلش روی زمینه افتاده بود. من حاضر بودم تا قیامت اون خال زیر چشمت رو ببوسم مرد چه کردی تو با من؟روی دکمه ی سبز کلیک کردم و هیچی نگفتم. صدای بم و جذابش پایان مویرگ های بدنم رو به مرکز خودکشی رسوند.- برف، برف، برف میباره… اولین برف بهمن ماهه میدونی وقتی دونه ی برف روی موهای شرابیت میشینه چقدر جذاب میشی؟ امشب میای؟ از تو گریزون ولی به تو محتاج بودم نیام؟ چیزی غمگین تر از عشق تو توی جیب های دنیا پیدا نکردم صدام از عمق چاه در اومد«کی؟»انگار با صداش به من لبخند میزد«هفت شب به بعد. کلید هم زیر گلدون اطلسیه.»باشه ای گفتم و تا خواستم قطع کنم، گفت«اون صورتیه رو بپوش، همون که وقتی میپوشیش سینه هات خودنمایی میکنه؛ همون که یه شلوارک کوچیک داره و باسنت قلمبه میزنه بیرون. باشه بی بی؟ فردا شب هم بیا بریم یک جایی.»صداش بم تر شد. وقتی با این صدا حرف میزد دیوونه میشدم – این خیابون ها بی صاحابن، بیا چرخ بزنیم باشه؟ بی بی؟چشم فرو بستم و نفسم حبس شده ام رو با لرز بیرون دادم. پایان تنم میلرزه برای تو. از این احساسی که توی من هست میترسم- بی بی؟ نسرین بو؟ سیمین بر؟ سها لب؟ مشتری غبغب؟ مه پیکر؟ جواب من رو نمیدی خاتون؟ رامم نکن، گوسفند نیستم خرم نکن، یابو نیستم نازم رو نکش، گربه ی ملوس خونه زاد نیستم آرومم کن، آشوب شده کل تن و بدنم. تک تک سلول هام لب های تو رو میخوان – باشه. میامخودش قطع کرد. چهار سال گذشت و دیشب یاداوری کرد عاشقش نشم دیر نگفت؟ موقعی که تک تک سلول هام میخواستش، تک تک استخون هام از درد میشکست و چشم هام خیره به حرکت لب هاش بود، گفت«یک وقت عاشقم نشده باشی بی بی، این رابطه ی friends with benefitsه، حواست هست، نه؟»قلبم نزد. نفس بیرون نیومد. سرخی گونه هام از وجودم پر کشید و ترس توی دلم خونه کرد. نوک سینه ام رو بوسید و سر روی شکمم گذاشت. اشکم روی سیاهی موهاش چکید. چرا شب های قبل تر و قبل تر ها نگفته بود؟ چرا؟ امیرعلی گفته بود گفته بود«اگه هوس عاشقی زد به سرت توی این رابطه، سرت رو بکوب به دیوار»گفت«مرد بدون ایمان و استحکام مثل ماهی بدون استخونه اون به تو خوبی ها رو میگه تا خوبی ها رو ازت دریغ کنه. تو دام ویهان نیوفت بی بی»من به روش خندیدم. پا رو پا انداختم و گفتم«یک شب با بی بی بخوابه عاشقش میشه»یک شب شد سه شب، سه شب شد یک ماه، یک ماه شد چهار سال و عاشق نشد آخر خط بود، پیاده شدم و بی جهت قدم زدم. خونه ی آدم کجاست؟ مگه اونجا نیست که یار همونجا باشه؟ اس ام اس زد، گفت برای شب چی میخورم؟ خواستم بنویسم کوفت، زهرمار، مرگ دست از سرم بردار اون قرارداد لعنتی رو همین الان تموم کن اون شرط کوفتی رو هم با امیرعلی به هم میزدم تو درد قبل از زخم بودی ویهان ملکان من چطوری نفهمیدم؟خواستم جیغ بکشم و بگم دست از سرم بردارین اگه امیرعلی شرط نمیبست و اگه من قبول نمیکردم؛ اگه شب اول رو باهاش نگذرونده بودم و اگه قراردادی در کار نبود؛ همشون رو خفه میکردم خونه میخواستم پول میخواستم. گفت میده به شرطی که بدم تا پنج سال که توی این شهره بهش بدم. امیرعلی گفت باید این شهر بمونه اما نمیدونم چطوری گفتم اگه بهش بدم میمونه، عاشقم میشه، خوشش میاد از من به خودم اومدم، ساعت هفت رو به روی خونه اش بودم. هر چیزی که مربوط به ویهان ملکان بود من رو عین یک تیکه آهن بدرد نخور به خودش جذب میکرد. کلید رو برداشتم و در رو باز کردم. نه لباس صورتی تنم بود نه آرایشی روی صورتم. با لبخند به سمتم اومد اما با دیدنم لبخند روی صورتش خشک شد. انگار نخواست زیاد غیرعادی نشون بده برای همین به سمتم اومد و محکم لب هام رو بوسید. دم گوشم گفت«بوی خوبی میدی»بوی سیگار کمل بلک بود. بوی گوه میداد؛ بوی گوه میدادم – شام میخوری الان؟ یک چیز سبک گذاشتم که امشب کلی کار داریم. رفت سمت آشپزخونه و من همون شکلی جلوی در ایستاده بودم. به حرکات پرشتابش نگاه میکردم. – ویهان؟برگشت سمتم و لبخند شیرینی تحویلم داد.- جون دل ویهان؟ نفس چی میخوای؟ اشکم چکید و چونه ام لرزید. نگاهش تغییر کرد و من با بغض گفتم«تمومش کن»آخرین ثانیه بودم؛ آخرین هرم نفسی که باقی مونده بود. من باید قبول میکردم؛ عشقش مرگ بود صورتش بین شادی و مبهوتی مونده بود. لبش تکون خورد و گفت«چی؟»اشک هام بیشتر چکید و اون دو قدم به سمتم اومد. با داد گفتم«جلو نیا»کف دست هاش رو بالا برد و من رو به آرامش دعوت کرد. زانو هام شکست و روی زمین سرد خونه اش فرود اومدم. صدای آهنگ مورد علاقه مون پخش میشد این خود خود قیامت بودBut you’ll never be aloneI’ll be with you from dusk till dawnI’ll be with you from dusk till dawnBaby I’m right hereدو قدم به سمتش رفتم و با صدای لرزون گفتم«هیچوقت، به من، به چشم عشقت نگاه کردی؟»چیزی نگفت. چشم هاش مبهوت به چشم هام نگاه میکرد. اشک هام رو پاک کردم و گفتم«میدونم قرارداد بستیم ولی من، من دیگه نمیتونم. امشب، شب آخره»I’ll hold you when things go wrongI’ll be with you from dusk till dawnBaby I’m right hereI’ll be with you from dusk till dawnBaby I’m right hereلبش رو روی لب لرزونم گذاشت و من اشک ریختم. محکم دست دور گردنش انداختم و پاهام رو به کمرش چسبوندم. بلندم کرد و همونطور که زبونش رو به سقف دهنم می زد من رو تا تخت خوابش برد. محکم من رو روی تخت انداخت و به چشم هام نگاه کرد. لبخند زد و آروم گفت«خوشگلی زیاد هم خوشگلی»دکمه های مانتوم رو دونه به دونه باز کرد. دستش رو زیر سینه های بدون سوتینم گذاشت و گفت«جان میمیرم برای این سینه هات»برای خودم چطور؟ برای خودم هم حاضر بودی بمیری؟ دم گوشم فوت کرد و آروم گفت«این آخرین فرصت توئه»ازم میخواست مثل شب های گذشته شاد باشم و بخندم؟ لباس هاش رو جر بدم و اونقدر بدنش رو ببوسم تا کبود بشه؟ لباسم رو در آورد و سریع سینه ام رو چنگ زد. کیرش کم کم داشت سفت میشد. این آخرین فرصت من بود؟ بلند شدم و چرخ زدم. روی شکمش خوابیدم و با پایان وجودم گفتم«عاشقتم. عاشقتمخیلی دوست دارم امشب و فردا شب و فردا شب ها همیشه»سیب بیرون زده ی گلوش رو بوسیدم و اون دستش رو به لمبرای کونم رسوند. اومدم پایین تر و سعی کردم نوک سینه هام به نوک سینه هاش برخورد بکنه. من رو کمی بالاتر کشوند و عین بچه ها نوک سینه ام رو داخل دهنش گذاشت. از برخورد لب و زبونش با نوک سینه ام، حس خوبی توی بدنم بوجود اومد و محکم آه کشیدم. تکیه از تخت گرفت و من رو بیشتر به خودش چسبوند. انگشت هام رو داخل موهاش فرو کردم. میدونست روی سینه هام حساسم و از خود بی خود میشم. چاک بین سینه هام رو لیسید. گاز کوچیکی از گردنم گرفت و با نفس بی نفسش گفت«بچرخ.»جامون دوباره عوض کرد. شلوارم رو از پام کشید. سرش رو بین پاهام گذاشت. شورتم رو بویید و کناره های رونم رو نرم نرمک بوسید. دستم روی سینه هام بود و هیچ عجله ای برای اتمام این سکس نداشتم. پاهام رو باز کرد و از روی شورت انگشت روی کسم کشید. برای تحریکش آه کشیدم. نگاهش به قیافه ام خورد. همونطور که بهم نگاه میکرد کمی از بالای شورت رو پایین کشید. بالای کسم رو بوسید و کمی بالاتر اومد. شکمم رو نوازش کرد و گاز کوچیکی از کنار نافم کرد که آخم رو در آورد. دست هام رو از روی سینه هام کنار زد و دوباره نوکشون رو به دندون کشید. محکم میک میزد و من از این کارش نفس های کش دار تحویل میدادم. توی همون حالت شورتم رو از پام در اورد. دستش رو توی دهنم کرد و با اون یکی دستش پهلو هام رو نوازش کرد. سرش رو بالا آوردم. چونه اش رو روی شکمم گذاشت. انگشت هاش رو تک تک بوسیدم و روی چشمم گذاشتم. این عشق امشب جریان داشت این عشق فقط امشب زنده بودانگشت وسطش رو داخل دهنم گذاشتم و زبونم رو به دور انگشتش چرخوندم. زبونش رو به نوک کلیتوریسمم چسبوند و همین کارش باعث شد چشمام خمار بشن. با انگشتش لبه های کسم رو جدا کرد و دهنش رو بهش چسبوند. موجی به بدنم وارد شد و انگشتش رو از دهنم در اوردم. انگشت خیسش رو اول به نوک سینه هام زد. با انگشتش نوک سینه هام رو نوازش میکرد و گاهی دورانی روی اونها میکشید. امشب میخواست من رو به اوج برسونه، میخواست دیوونه ام کنه حرکت زبونش تند و تند تر شد. به صورتم نگاه میکرد و این نگاهش دیوونه کننده بود. انگشتش رو از سینه هام جدا کرد و روی کس خیسم کشید. کم کم سمت سوراخم رفت و آروم انگشتش رو داخل کسم کرد. – آه… آه… آخ… ویهان… ویهان کسم رو میبوسید و در جواب تک تک صدا زدن هام، جان شیرینی میگفت. بعد از دو سه بار جلو عقب کردن انگشتش و مالوندن کلیتوریسمم، به ارگاسم رسیدم و بدنم لرزید. اومد بالاتر و توی چشم هام نگاه کرد. لب هاش رو بوسیدم. گونه هاش رو بوسیدم، پلک هاش، ابرو هاش، پیشونیش و بینیش رو بوسیدم. پیشونیم رو به پیشونیش چسبوندم. آروم گفتم«دوستت دارم.» و اشک ریختم. اشک هام رو بوسید. صورتم رو زبون زد و لب هام رو به چنگ دندون هاش گرفت. جامون دوباره عوض شد. نوک سینه هاش رو بوسیدم و صدای آه شیرینش رو به جون خریدم. به سمت آلتش رفتم که تا حدودی سیخ شده بود. با دست بلندش کردم و بین سینه هام گذاشتم. زبونم به نوک آلتش رسوندم و همونطور که سینه هام رو تکون میدادم، زبونم رو تند تند به نوک آلتش میزدم. صدای نفس هاش در اومده بود و به من حس شیرینی میداد. کل کلاهک آلتش رو داخل دهنم کردم و سینه هام رو به تخم هاش چسبوندم. تفم رو روی آلتش انداختم و صدای ناله از خودم در آوردم. آلتش کم کم گنده تر و سرخ تر میشد. دستش روی موهام نشست و کمکم کرد تا تلمبه بزنم. بعد از چند دقیقه ی کوتاه، خودش من رو از آلتش جدا کرد. سرخ شده بود و حالش بد. امشب شب من بود امشب من باید همه کاری میکردممن رو به خودش چسبوند و کیرش رو هم تنظیم کرد. صورتم رو بوسید، گردنم رو بوسید و کم کم آلتش رو داخل کسم کرد. با هر فشارش، اسمش رو صدا میزدم و اون هم با نفس نفس جوابم رو میداد.کم کم بدنش رو تکون داد و من رو با خودش همراه کرد. سینه هام رو مالید و انگشت کرد و من بلند بلند اسمش رو صدا میزدم. به چشم های خوش رنگش نگاه میکردم. با هم ارگاسم شدیم و نگران از عواقب نبودیم چرا که من قرص مصرف میکردم. یکم به کار سرعت بخشید، تن هر دومون عرق کرده بود و صدای نفس های اون و آه های من کل اتاق رو پر کرده بود. کمی آلتش رو داخل کسم نگه داشت، لبم رو بوسید، دستم رو بوسید، چشمم رو بوسید، پلک هام، پیشونیم، گوش و چونه ام رو بوسید و گفت«از غروب تا سپیدهدم امشب، فردا شب و فردا شب ها دوستت دارم. بی بی، عاشقتم. تو، تماما عشقی»But you’ll never be aloneI’ll be with you from dusk till dawnI’ll be with you from dusk till dawnBaby I am right hereI’ll hold you when things go wrongI’ll be with you from dusk till dawnI’ll be with you from dusk till dawnBaby I am right hereبرف بود که میبارید.برف، برف، برف میباره… zayn ft sia – dusk till dawnتکه هایی از متن و نوشته متعلق به آهنگ های سورنا و فیلم اعترافات ذهن خطرناک هست. نوشته ماهی.ح
0 views
Date: November 15, 2019