سلام خدمت همه دوستان.اسم من امیر 24 سالمه من 2 سال پیش پدر و مادرمو تو یک تصادف از دست دادم و از اون به بعد تنها زندگی میکنم. قد من حدود 187 هست و 75 کیلو وزنمه و تقریبا هیکل خوبی دارم .میریم سراغ مطلب اصلی درست 6 ماه پیش بود که دوستم فرشاد بهم زنگ زد و گفت یه کاری براش پیش اومده باید جایی بره و از من خواهش کرد که برم بوتیکش.منم با منت زیاد قبول کردم و رفتم.ساعت 6 رسیدم و به محض اینکه رسیدم کیفشو برداشتو رفت.منم رفتم پشت میز نشستم و لبتابمو گذاشتم رو میز و اتوکدو باز کردم و کارمو انجام دادم .مشتری ها هم میومدن و میرفتن منم کارشونو راه مینداختم.حدود 1 ساعت گذشت که 2 تا دختر خوشگل اومدن تو و سلام کردن. یکیشون چادری بود ولی اون یکی یه مانتوی تنگ مشکی با یه شال آبی پوشیده بود.اومد گفترئیستون نیست؟یه نگاه بهش کردم گفت منظورم آقا فرشاده.گفتممن دوستشم امروز کار داشته جایی از من خواهش کرده بیام اینجارو بگردونم.رفت سمت کیف و کفش ها.یه کفش انتخاب کرد اومد گفت اینو میخوام.بعد گذاشتمش تو یه پلاستیک و پولشم نگرفتم گفتم خودم با آقا فرشاد حساب میکنمبعد شمارمو بهش دادم و گفتماگه کاری داشتین بهم زنگ بزنین( خودمونیما حسابی گند زدم آخه مگه دختر خالته که میگی کاری داشتی زنگ بزن) چیزی نگفت فقط یه لبخند زد و رفت.مطمئن بودم زنگ نمیزنه.ساعت 12 شب بود منم تو رخت خواب خونم ولو شده بودم که گوشیم زنگ خورد دیدم ناشناسه حوصله نداشتم قطع کردم.یه اس اود نوشت من نفسم همونی که امروز تو بوتیک شمارتو بهش دادی.حسابی خوشحال شدم سریع بهش زنگ زدم و معذرت خواهی کردم و با هم حرف زدیم.منشما چند سالتونه؟نفسمن 22 سالمه شما چی؟من24 سالمه رشتمم عمرانه الانم تو شرکت پدرم مدیرم(حسابی کلاس گذاشتم)نفسمنم رشتم بیمه هستشمنمیشه فردا یه جا قرار بزاریم هم دیگرو ببینیم؟نفسچرا نشه؟فردا ساعت 5 دم زمین بازی پارک قیطریه خوبه؟منآره.پس تا فردا باینفسبایدوستی ما 1 ماه ادامه داشت و تصمیم گرفتیم با هم ازدواج کنیم و همش حرفایه رومانتیک میزدیمروز ششم تعطیلات عید عروسی خواهرم بود توی باغ پدر بزرگ مادریم.منم نفس و دعوت کردم و اونم با کلی اصرار من قبول کرد و قرار شد فردا شب برم دنبالش با هم بریم عروسیوقتی سوارش کردم از بوی عطرش داشتم مست میشدم.خیلی آرایش کرده بود و فوق العاده خوشگل شده بود. وقتی رسیدیم باغ همه با تعجب منو نگاه میکردن (تمام فامیل) بعد مراسم شروع شد و همه داشتن اون وسط میرقصیدن که یهو به نفس گفتم افتخار میدی؟با منومن گفتباشه بریمرفتیم با هم حسابی رقصیدیم . تو پایان این مدت کمرشو گرفته بودم و آخر رقصیدن به خودم چسبوندمش و یه لب ازش گرفتم و رفتیم نشستیم. بعد از شام گفت من به پدرم گفتم امشب میرم خونه دوست فاطمه اگه زحمتی نیس منو ببر اونجا.گفتم صبر کن مراسم تموم شد میبرمت.دیگه حرفی نزدبعد مراسم داشتیم صندلی هارو با پسر داییم جمع میکردم که نفس بهم گفت منم کمک میکنم سریع تر تموم شه.یه صندلی برداشت داشت میومد سمت من که پاش گیر کرد به یه شاخه درخت که رو زمین افتاده بود و محکم خورد زمین.پاش پیچ خورده بود انگار و یه خراش هم روی رون پاش افتاده بود بهترین موقعیت بود که یکم دسمالیش کنم یه لباس یتیکه پوشیده بود که پایینش مثل دامن باز بود بغلش کردم بردمش تو ماشین پایینه لباسشو دادم بالا دیدم بدجوری زخم شده.بردمش خونه خودم.توراه بهم گفت کجا میریم؟ گفتم خونه من.گفت قول بده اذیتم نکنی.منم گفتم هر چی تو بگی گلم.رسیدیم خونه بردمش رو تخت گذاشتمش(تخت من تو پذیرای هستش چون اونجا راحت تر میخوابم و همچنین دو نفرس چون من از بچگی تو خواب خیلی تکون میخوردم و هر شب از رو تخت می افتادم پایین)بعد بردمش تو حموم لباسشو در آورد گفتم بذار پاتو بمالم.اونم مخالفتی نکرد.دیدم داره نفساش تند میشه شرتشم خیس شده بود حسابی.بهش گفتم اجازه میدی یه حال باهم بکنیم.بهم گفت بی شعور مگه قول ندادی باهام کاری نداشته باشی؟گفتمآخه شرتت خیس شده دیدم حشر شدی گفتم یه حال هم به تو بدم هم خودم یه حال بکنم.گفتباشه ولی نه از کون میدم نه از کس.گفتم تو پرده داری؟گفتآره.گفتم پس میذاشتی هم از کس نمیکردمت دیوانه . شروع کردم به خوردن لباش.حسابی لباشو خوردم اونم منو همراهی میکرد . بعد رفتم سراغ گوش و گردنش انقد لیسیدم و بوسیدم که آه آه هاش داش به جیغ تبدیل میشدآروم سوتیئن و شرتشو درآوردم و حسابی سینه و کسشو خوردم حسابی حشرم زده بود بالا اونم داشت حسابی حال میکرد توی وان حموم بودیم.برگردوندمش کونش جلو چشام بود. یه کون قلمبه که بهم چشمک میزد.بهش گفتم میزاری از کون بکنمت؟اونم که شدید حشری شده بود گفت بکن ولی دوستام میگن اولین بار خیلی درد داره.منم گفتم اگه دردت اومد بگو ادامه ندیم که اونم قبول کرد.یه کم پماد از تو قفسه حموم برداشتم زدم به کیرم.کیرم ناجور شق شده بود.به انگشتام پماد زدم و شروع کردم به انگشت کردن عشقم آروم آروم داشت سوراخش باز میشد.کیرمو گذاشتم دم سوراخش آروم فشار دادم.یه تکون خورد حس کردم داره درد میکشه گفتممیخوای در بیارم؟گفتنه تو عشقمی میخوام امشب حسابی حال کنیمنم بهش گفتم باشه نفسم.شروع کردم به تلمبه زدن انقدر تلمبه زدم تا اینکه آبم اومد همشو تو کونه نفس خالی کردم . اونم همزمان با من ارضا شد البته 1 بار هم وقتی داشتم کسشو میلیسیدم ارضا شده بود و من آبشو خوردماون شب تا صبح تو رختخواب با هم لاو ترکوندیو صبح ساعت 11 بردم دم خونشون رسوندمشمعذرت میخوام اگر طولانی شد اگر علاقه داشتین میتونم یکی دیگه از سکس هامونو براتون بذارمحتما نطراتتونو بذارین خیلی ممنون میشم امیدوارم لذت برده باشین. باینوشته امیر
0 views
Date: November 25, 2018