از کجا شروع کنم که خوشتون بیاد حقیقتش من یه همکلاسی داشتم تو دوران ابتدایی اسمش سعید بود بهش میگفتن سعید گردی دلیلش رو نمیدونم ولی خیلی واسم جالب بود هر کی یه روز میومد مدرسه میگفت دیروز سعید رو گاییده من خیلی کنجکاو شده بودم که بکنمش ولی اثلا به من نمیداد دلیلش هم به خاطر ترسش بود که از اون دوستام داشت ولی از من بد بخت حتی یه پشه هم نمیترسیداین قضیه اینقدر تکرار شد تا رسیدیم به دوران راهنمایی که همه دوستامون از هم جدا شدیم تا هر کی یه مدرسه راهنمایی بره من با یکی از دوستام که اونو خیلی گایید تو یک مدرسه بودیم همش ازش سوال میکردم که تو چه جوری اونو راضی میکنی و اونم یه کسشرهایی تحویل من میداد من میرفتم سمت اون سعید ولی بازم پانمیداد این قضیه سه سالی که من با اون دوستم تو یک مدرسه بودیم گذشت تا این که دوستم مدرسه رو ول کرد و یه کار تعمیراتی انجام میداد(شاگردی میرفت)من به درسم ادامه دادم تا اینکه یک رشته انتخاب کردمو رفتم پی درسم اون دوستم اینقدر با آدمای مختلف از هر لحاظ گشت که دیگه غیر از کس چیز دیگه نمیکرد.خلاصه داستان به جایی کشیده شد که من دوباره رفتم سمت سعید و باهاش دوست سمیمی شدم من تو یه سالی که پشت کنکور موندم با پول پدرش رفتو تودانشگاه علمی کاربردی ثبت نام کرد و بعضی اوقات واسه سوال کامپیوتری میومد پیش من منم هر موقع بحث کون میاوردم پیشش اخم میکرد میگفت از این حرفا نزن من دیگه واقعا اعصابم به هم ریخت که چرا به من نمیده خلاصه بعد از یک سال منم رفتم دانشگاه وشروع به درس خوندن کردم بعضی اوقات میدیدمش باهاش گرم میگرفتم تا اینکه یک روز به من گفت پدرومادرم میخوان برن مسافرت و منم خونه تنهام گفتش بیا یک شب خونمون باهم باشیم تا صبح منم از خدا خواسته حرفشو دو تا نکردم و قبول کردم این بین که بهتون نگفتم من یک دوست سمیمی دارم که یک سال ازم کوچیکتره و رشته ریاضی فیزیک میخونه تو مشکلات ریاضی میرم سراغش و ازش کمک میگیرم اسم اون دوستم شهرام هستش خلاصه اون شب فرارسید منو شهرام با سعید رفتیم خونشون با هزار درد سر یک قلیان جور کردیم که اون شب بی خود نشینیم همدیگرو نگاه کنیم بعد از چند سر کشیدن من گفتم هر کی امشب اول بخوابه اونو میکنم اون دوستم که بهم اطمینان داشت با این موضوع مشکل نداشت چون میدونست من اونو نمیکنم و میمونه سعید که از ترس کونش تا ساعت 2 شب بیدار بوداز قدیم گفتن که میخوای بچه رو راضی کنی با چوچولش بازی کن من هم اون شب اولای شب با کیرش چند بار ور رفتم و میدونستم دیگه حشری شده و کارش تمومه خلاصه آخر شب شد دیدم اونا نمیخوابن منم باید صبح زود میومدم خونه و مغازمونو باز کنم من خودمو زدم به خواب دیدم بعد از چند دقیقه اون دوستم (شهرام) خوابید و صدایی ازش در نمیاد و سعید یواش یواش با کیرم داره ور میره که کیرم دیگه سیخ شده بود در حد تیم ملی بعد از ده دقیقه از روی شلوارم ور رفتن دستشو برد تو شرتم و شروع به مالیدن کیرم کرد دیگه کیرم داشت میترکید بعد از نیم ساعت دیدم خودش کارو تموم کرد وروشو اون طرف کرد وکونش طرف من شد منم دیگه وقت تلف نکردم سریع کیرمو در آوردم و نزدیک کونش کردم و با کیرم به کونش نوازش میدادم یواش یواش شلوارشو کشیدم پایین و از روی شرت مالش حسابی دادمش دیگه داش حال میکرد منم قشنگ درازش دادم و شروع کردم به کشیدن شرتش از پاش یه خورده پا فشاری کرد ولی به زور کشیدمش پایین وای که چه کون گونده ای جلوم بود اوش گفت داخل کونش نزارم ولاپاش بزارم من قبول کردم ولی بعد از کشیدن شورتش دیگه طاقت نیاوردم و شروع کردم به نوازش سوراخ کونش با کیرم اونم هی میگفت داخل کونم نزار درد میگیره منم میگفتم باشه داخل نمیزارم بعد از چند دقیقه به خودم گفتم که شورتشو که کشیدم پایین کیرم که دم سوراخشه الانه که باید کلکشو بکنم و سر کیرمو یه خورده خیس کردم وشروع کردم به لاپایی کردن که دیگه دم سوراخشم خیس شد و منم عقده چند سالمو یه شبه میخواستم خالی کنم هر چی نازشو کشیدم گفت تو کونم نذار انگار که دختر برای اولین بار میخواد کس بده منم گفتم اینجور نمیشه چند بار که لای پاش تلمبه زدم یه دفعه با پایان زورم کیرمو دادم توکونش بهتون بگم که کیرم هم کلفته هم یه خورده بزرگ وقتی دادم تو کونش دیگه نفسش بالا نمیومد منم از ترس اینکه جیغ نزنه و این دوستم بیدار نشه جلوی دهنشو گرفتم و چند بار که تو حالت دراز کشیده بود تو کونش کردم دیگه از حال رفت آخه طاقت کیرمو نداشت منم که عقده دوران کودکی تو دلم بود همشو یه شبه خواستم خالی کنم روش که بعد از ده دقیقه تلمبه زدن آبم داشت میومد تو خونه هم نزدیکم دسمال نبود که پاکش کنم مجبور بودم بریزم تو کونش آبمو اون دیگه نفسش بالا نمیومد من که کارم پایان شد و آبمو پایان و کمال ریختم تو کونش از فرط بی حالی افتادم کنارش و بعد از ده دقیقه دیدم داره نفس نفس زنان میره تو دستشویی که خودشو تمیز کنه خلاصه ما اون شب یه دل سیر گاییدیمش و از دلمون در اومد.الان که دارم این قضیه رو واستون تعریف میکنم تقریبا یک ماه از قضیه میگذره که سعید دیگه طرفم نمیاد از کیرم خیلی ترسیده و منم دیگه در پی اینم که یه دختره که مشتری ثابت مغازمونه و هیکل درست و سکسی هم داره بکنم و یک دل سیرم سر دختره خالی کنم و اون دوستم که میگفتم تو دوران ابتدایی زیاد سعید رو میگایید الان نامزد کرده نمیدونم نامزدش چی میکشه از دستش ولی بچه باحالیه.در کل اگه سرتونو درد آوردم شرمنده آخه من دیدم هر کی داستانشو اینجا میگه ما هم گفتیم بگیم شاید ادمین قضیه مارو هم تو سایت بزاره اگه غلط تایپی داشتم هم شرمنده چون اولین بارم بود داستان مینوشتم.
0 views
Date: November 25, 2018