سلام دوستان،این ماجرایی که میخوام واستون بگم طبق دیده ها و شنیده هامه و واقعا برام باور نکردنیهمن دو تا خواهر دارم که هر دو ازدواج کردند،یکی از خواهرام یه دختر حدودا ۷-۸ ساله داره به نام نو بهار و اون خواهرم یه پسر ۵-۶ ساله بنام حسام.ماجرایی که میخوام براتون بگم در مورد این دو تا وروجکهاز اونجایی که همسر من رابطه خوبی با بچه ها داره خیلی وقتها خواهرام که میخوان برن جایی که بچه نباشه نوبهار و حسام رو خونه ما میذارن،اون دو تا هم تا دلتون بخواد از این کار لذت میبرن.یه روز که اومدم خونه خانمم تعریف کردبچه ها صبح اینجا بودن،وقتی رفتم بهشون سر بزنم دیدم رفتن روی تخت ما و پتو رو کشیدن رو خودشون و دارن بهم ور میرنمنم گفتم حتما داشتن بازی میکردن،گفتنه بابا،از بازی یه چیزی اون ور تر بودمن این موضوع رو جدی نگرفتم،ولی گویا همسرم اون دو تا رو کاملا تحت نظر گرفتهدو سه روز بعد یه روز که برگشتم خونه خانمم گفت بیا این فیلم رو نگاه کن و فیلمی که با گوشی اش گرفته بود نشونم داد.نه واقعا این دو تا داشتن بازی های خطرناک میکردندحتی یکی دو بار نوبهار حسام رو مجبور کرد که بره روش بخوابهاز تعجب واقعا مونده بودم چی بگماینکه خانمم چه طور این فیلم رو گرفته بود بماند ولی اگه پتو روشون نبود خدا میدونه چه صحنه هایی میدیدیمچند روز بعد خانمم آخرین نتایج تحقیقاتش که این بار مبتنی بر فایل صوتی بود رو داد گوش کنم.اما متن فایل صوتینوبهارحسام ماشین بازی بسه بیا خانم و شوهر بازی کنیمحسامیعنی دوباره بریم رو تخت زندایی اینا؟دعوامون میکنه هانوبهارنه پدر داره با تلفن حرف میزنه)روی تخت(نوبهاربیا حسام یه کار جدید یاد گرفتمحسامچی یاد گرفتی؟نوبهاردیشب دیدم پتو از رو مادر و پدرم رفته بود کنار لخت بودن و همدیگه رو بغل گرده بودنحساملخت لخت؟یعنی شنگول شونم دیدی؟نوبهارلخت لخت،ولی شنگولاشون رو ندیدمآخه خیلی به هم چسبیده بودن،ولی کونشون رو دیدم...خلاصه سرتون رو درد نیارم،در ادامه گویا اون دو تا لخت میشن و زیر پتو شنگول همدیگه رو هم می بیننولی خوشبختانه دخولی انجام نشده بود…به همسرم گفتم از این به بعد کمتر مسئولیت شون رو قبول کن و نذار خیلی با هم تنها باشند.اما یه روز تو یه مهمونی خونوادگی که جمع شده بودیم،اون دو تا با هم بازی میکردن و من حواسم بهشون بود که حسام به نوبهار میگفت امروز با دوستم تو مهد کودک کونامون رو به هم نشون دادیم،قراره فردا هم شنگول هامون رو نشون بدیمنوبهار هم میگفت منم اون شب شنگول پدرم رو دیدم اینقدر بزرگ بود که من ترسیدمحسام می پرسید تو حموم دیدیش؟نوبهار هم میگفت نه، تو اتاق مادر و پدر وقتی که رو تخت خوابیده بودنحسام هم میگفت منم کون مادرم رو دیدمنوبهار میپرسید روی تخت؟حسام جواب میداد نه توی حمومخلاصه این دو تا بچه فکر و ذکرشون شده کون و شنگول و خوابیدن رو تخت و دید زدن پدر و مادرشون…خدا آخر و عاقبتشون رو بخیر کنه ما تا ۱۴-۱۵سالگی نمیدونستیم نر و ماده چیه و این وضعمونه اینا که عروسکاشونم باید جفت بخرن چی میشن؟هنوز رومون نشده به پدر و مادراشون بگیم مواظب رفتارتون جلوی بچه باشین.واقعا از بچه های این زمونه باید ترسید، خیلی ناقلا شدن،نظر شما چیه…؟ نوشته چه فرقی داره؟
0 views
Date: November 25, 2018