من زهرا هستم ۲۱ سالمه اهل تهرانم،اگه تعریف نباشه آشناها بهم میگن دختر تو یه فرشتهای،اما ای کاش فرشته نبودم،دستانی ک میخوام بگم براتون مال چند روز پیش درست روز ولنتاین،خیلی کوتاه میگم واقعا همین الان ک دارم تعریف میکنم اشک تو چشمم جمع شده و از خودمو هرچی مرده متنفرم،راستش من ۶ ماه پیش با یه پسری اونم با یه واسطه آشنا شدم،با هزار جور بدبختی منو راضی کرد ک باهاش دوست شم منم در حد یه رابطهٔ عادی و معمولی قبول کردم،اون پسر اسمش امین بود ۲۴ سالش بود،موضوع برمیگرد به شب ولنتاین،ما باهم خوب بودیم آها راستی یادم رفت بگم امین اولین بیاف من بود، قرار شد با هزار جور بدبختی من خونرو بپیچونمو برم پیش امین، اونم بهم گفت خیابونا شلوغه بهتر نیس بیای خونمون؟ اینجا راحت ترم هستیمن خر ک منظورشو نفمید بودم قبول کردم ک برم خونشون.رفتم جلو در زنگو زدم،گفت خوش اومدی عزیزم بفرما داخل،من رفتم تو چشمتون روز بد نبینه،بد از احوال پرسی نشستیم،اومد کنارم نشست گفت،الهی بمیرم برات امروز خیلی اذیت شدی به خاطره من،اما جبران میکنم،حالا چی میل داری برات بیارم گفتم فرقی نمیکنه،رفت تو آشپز خونه با مشروب برگشت اما من که تاحالا لب به این چیزا نزده بودم،گفتم من نمیخورم از این چرتو پرتا،گفت جون امین امشب مقدسه خرابش نکن دیگه به خاطره من باشه؟خلاصه منم گفتم ضایعست اگه نخورم دلش میشکنه حالا چیزی نمیشه که،اولش یه ذره بود بعد که به خودم اومده بودم نصف شیشرو رفته بودم بالا،کاش میمردمو اونشب پامو نمیذاشتم اونجا،بعدش که هر۲ تامون چت کرده بودیم،گفت پاشو باهم برقصیم جیگر لباسهاتو در بیار راحت باش،خونه خودته،منم تو حالت مستی لباسارو در آوردم یه تیشرت خوشگل تنم بود با یه شلوار چسب،یه کم رقصیدیم دیدم امین بدجوری حشر شده هی خودشو میماله به من، هی از پشت منو میگیره،یه دفعه گفت حالا وقتشه یه حال اساسی بکنیم بچه ها بیاین ک سوژه آمادس،….نامرد رفیقاشو از قبل جمع کرده بود تو خونه،خودش با ۸ نفر دیگه تو خونه بودن،اون لحظه برق از کلم پرید،داشتم دیوونه میشدم من به تو اعتماد کرده بودم نامرد،منو بردن تو اتاق امین،درو بستن،همشون مثل اینکه مست بودن،۳ نفر منو گرفتن به زور لخت کردن،امین گفت کس کشا طعمه رو من جور کردم اول خودم میکنم گمشین اینور،امین شروع کرد سینه هامو خوردن،من واقعا شکه شده بودم از یه طرف هم تو حال خودم نبودام،بعدش منو خوابوند رو تخت و حسابی از کون کرد،آخه من باکره بودم،فکر کردم حواسش هست اما دیدم نه کاملا چت کرده،منو برگردوند و میخواست بکنه تو کسم گفتم امین جون مادرت نه،پردم پاره میشه،بدبخت میشم،توجهی نکرد مثل خر کیرشو تا ته همون دفعهٔ اول کرد تو چنان جیغی کشیدم که ۶ تا کوچه اونورتر صدام میاومد،یه جوری درد گرفت که مرگمو دیدم،شدیدا گریم گرفت،کسم خون میاومد،پردمو زده بود حروم زاده،اون داشت میخندید میگفت حالا نوبت منه که تورو بگام،یادته چقد نازتو میکشیدمو بی محلّی میکردی،تازه اولشه باید از خجالت دوستام هم در بیای،خودش که روم خوابید بود یکی از دوست هاشم اومد زیرم کرد تو کونم،یکی دیگه کیرشو کرد تو دهنم،وقتی که کیرشو کرد تو کونم باز یه درد نفس گیری داشت،منو جر دادن ۲تایی داشتن همزمان میکردن،همشون همینجور منو کردن،آخرش من شده بودم یه جنازهٔ بی حرکت،نمیخوام دیگه ادامه بدم،فقط اینهمه گفتم تا بگم سریع به کسی اعتماد نکنین،هیچوقت تو رودر بایستی گیر نکنین،من که دیگه به هیچکس حتی خودمم اعتماد ندارم،ببخشین اگه زیاد سکسی نبود،حسّ کردم اینجا میتونم یکم خودمو خالی کنم،واقعا داغونم،الان یه آدم افسرده ام،..بریدم.دلم میخواد فقط بمیرمنوشته زهرا
0 views
Date: November 25, 2018