دانلود

بی غیرتی تا کی خدا

0 views
0%

بی غیرتی تا کی خدا

 

 

نامم مازیاره بیست و پنج سالمه مجرد و با مادرم زندگی میکنم پارسال اتفاقی برام افتاد که هنوزم که هنوزه برام جالبه کارم تعمیرات تلویزیونه و بخاطر حساب و کتاب درستم و معاشرت خوبم با همسایه ها من رو مدیر ساختمون کردن از لوله کش و برق کار و کلید ساز رفیق داشتم تا کاغذ دیواری و نجاری واسه همین هر کدوم از همسایه ها میخواستن کاری رو انجام بدن برا خونه شون با من مشورت میکردن و‌منم با دوستام تا به یک‌نتیجه دلخواه میرسیدیم سرم توی لاک خودم بود حوصله عشق و عاشقی هم‌نداشتم تا حدودی سکس داشتم و قدر کیرم هم میدونم تا رسید به این خاطره حدود یکسالی از مدیریت من میگذ
شت و همسایه ها طبق هر ماه شارژ ساختمان را پرداخت میکردن جز یکنفر که شوهره کشاورز بود و نزدیکی شهر زمین زراعی داشت و گاهی دو سه روز یکشب میومد خونه و همسرش خانمی بود جوان و خوشگل و البته کون گندش که حتم میدادم زمانی که شوهرش خونه میاد یکی دو روزی ترتیب کوس و کونش رو پشت سر هم میداد و یکروز که اول صبحی از خونه که اومدم بیرون صدای دو تا خانم رو شنیدم که دارن میخندن و صحبت میکنن یکم صبر کردم تا صداها رو واضح بشنوم از طبقه پایین بود خانمه که صداش رو تشخیص دادم الهام خانم همسایه روبروی ساختمان مون بود و با فریبا زن اون کشاورزه داشتن شوخی زبونی میکردن الهام ب
ه فریبا میگفت :ای ناکس دو روزه از خونه بیرون نیومدی معلومه آقات خوب پذیراییت کرده و میخندیدن فریبا گفت آقام همش میگه کون من نمیدونم چرا از کوس خوشش نمیاد هر وقت میاد خونه عذابم شده بهش میگم مرد ، زنها کوس هم دارن میگه فقط از عقب منم چاره ای ندارم الهام بهش گفت بازم خوبه شوهرت لااقل تو رو سیراب میکنه من که مردم از خماری اگر کیرش راست بشه بیست روز یکبار بخواد ترتیبم رو بده فریبا انگار به جایی از بدن الهام دست زد که الهام بهش گفت معلومه خیلی حشری هستی فریبا گفت آره فقط میخوام یکنفر بیاد فقط بگذاره تو کوسم و خندیدن کیرم با شنیدن حرفاشون یه تکونی خورد و من
م احساس کردم الانه که خودم رو نشون بدم یواش از پله ها پایین اومدم تا اونا من رو دیدن ساکت شدن فریبا داخل خونه بود و سرش لخت و تاپ قرمزی که تنش بود و‌نیمی از برجستگی سینه هاش از در بیرون بود توجه ام را جلب کرد و الهام که چادرش از سرش پایین افتاده بود چادرش رو مرتب کرد ولی از باز کردن چادرش روبروی من ساپورت تنگ مشکی و تاپ نازک زردش که معلوم بود سوتین هم تنش نبود چشمام رو خیره کرد از کنارشون که رد شدم ریز خنده ای کردن و سلامی کردن منم جواب دادم و از پله ها که رد میشدم تا دور شم برگشتم و به فریبا گفتم فریبا خانم آقاتون شریف ندارن ؟ نه کاری داشتی ؟ نه فقط یکم سر
م رو جلوتر بردم تا مثلا در گوشی باشه عطر تنش مستم کرد اون هم خودش رو جلوتر آورد وهم‌میخواست من رو تو کف بگذاره یواش بهش گفتم‌شارژ دو ماهش رو بده که چند روز دیگه میشه سه ماه یک زحمت بکشید بهش بگید فریبا هم دستی به کسش زد و‌گفت چشم بهش میگم منم دور شدم الهام بهش گفت یعنی حرفامون رو شنید؟فریبا گفت چه میدونم ولی اگه تنها بود بغلش میکردم جرات که نداشت داد بزنه پله های طبقه پایین ایستادم تا ببینم چی میگن الهام بهش گفت نه بابا
فکر نکنم تحویلت هم بگیره تو هم توهم زدی دختر برو برو به کارت برس اگه تورش کردی ما رو هم خبر کن فریبا گفت چشم حتما حالا بگذار ببینیم مرد هست ! ، بعد از هم خداحافظی کردن و رفتن منم رفتم مغازه تا ساعت دو اومدم خونه مامان گفت همسایه پایینی کارت داشت گفتم کی؟ گفت خانم حمیدی فریبا خانم میگه معلوم نیست کی رفته بالا پشت بوم دیش ماهواره اش رو‌تکون داده جایی رو نمیگیره گفت اگه میشه برا پشت بوم در بگیرید که کسی نره بالا این خراب کاری ها رو کنه گفت یک زحمت بکش براش تنظیمش کن گفتم باشه فردا دیگه الان حسش نیست مامان گفت من نمیدونم خودت بهش بگو منم مخم گفت کاسه ای زیر
نیم کاسه است رفتم پایین در زدم فریبا درو باز کرد با تیشرت گلدار تنگ که سینه هاش عین انار بود کوچک ناز و یک ساپورت روشن بدون روسری با اون موهای طلاییش تادر رو باز کرد زود پشت در قایم شد و گفت

سلام آقا مازیار خوبید راستش اومدم به مامان هم گفتم اون جلسه قرار بود برا پشت بوم در بگذارید تو رو خدا درستش کنید و یکم در رو باز تر کردو گفت ببینید تلویزیون مون هیچ جا رو نمیگیره معلوم نیست کی رفته بالا تتظیمای دیش ما رو بهم زده گفتم چشم حتما ولی یکیش شوهر شما آقای حمیدی پول شارژ رو نمیده چی برسه به پول درب خنده ای کرد و گفت باشه ولی برا اینبار شما زحمت تنظیم با شما در رو باز کرد و تعارفم کرد بیام داخل ، شهوت از همه جاش میریخت بخصوص که جلوتر از من رفت و جلوی تلویزیون خم شد تا کنترل رو بهم بده…وای….چاک کوسش خودنمایی میکرد رادار آنتن من به طرف فریبا شروع ب
ه حرکت افتاد ولی سعی کردم به خودم مسلط بشم کنترل رو از دستش گرفتم طوری بهم داد که دستش به دستم خورد چی نرم بود و گرم
لبخندی زد و رفتم سراغ تنظیمات ماهواره همه اش درست بود و سیگنال نمیداد گفتم باید برم بالا گفتم تلفن بیسیم دارید که باهاتون در تماس باشم گفت نه شماره تون رو بدید برید بالا بهتون زنگ بزنم شماره ام رو دادم و رفتم بالا پشت بوم هنوز به پشت بوم‌نرسیده بودم زنگ زد بهم گفت هنوز سیگنال نداره خنده ای کردم‌گفتم فریبا خانموم من هنوز نرسیدم بالا با صدای من در خونه الهامشون هم باز شد و‌نگاهی بمن کرد سلام کرد و منم با حرکت سرم سلامی کردم و رسیدم بالا پشت بوم معلوم بود عمدی تکون خورده رد قدیمیش مونده بود سر جاش گذاشتم و گفتم چطوره گفت هنوز نه احساس کردم میخواد باهام
بازی کنه ، گفت نه آقا مازیار تو رو خدا زودتر درستش کن که سریالم میخواد شروع شه صدای خنده ای اومد شصتم خبر دار شد الهام‌هم اونجاست خودم رو زدم به اون راه گفتم الکی نگی درست شد دیگه گفت نه بابا هنوز سیگنال قطع وصل میشه و بدون اینکه به دیش دست بزنم گفتم حالا چی گفت خوبه خوبه مرسی ولی یکم هنوز سیگنالش ضعیفه باز گفتم‌الان گفت خوبه خوبه فدات شم دستت بخوره به شورته…یهو قطع کرد خودمم موندم دیگه رفتم خونه و گوشی رو گذاشتم روی سایلنت که مثلا برا خودم‌کلاس گذاشتم بخودم گفتم‌یک کوسی ازت بگایم که اون سرش نا پیدا بشه ولی چشمم به الهام بود اون با اینکه سنش از فریبا چند سالی بیشتر بود ولی چهره قشنگتری داشت عاشق اندامش بودم ساعت ۵بود دیگه از خونه زدم بیرون گوشیم رو دیدم‌۶ تا تماس بی پاسخ داشتم ۵ تاش از شماره فریبا بود یکیش شماره ناشناس سوار ماشین شدم به اون شماره زنگ زدم صدای خانمی بود منم سلامی کردم‌گفتم شما با این شماره تماس گرفتید شرمنده به جا نیاوردم خانم‌گفت سلام آقا مازیار الهام همسایه تونم گفتم سلام حالتون چطوره و …بعد بهم‌گفت راستش فریبا همسایه پایینی میخواست ازتون تشکر کنه بابت دیش در ضمن شربت درست کرده بود چرا تشریف نیاوردید پایین گفتم ممنون وقتی دیدم تنظیم شده صلاح ندیدم مزاحمتون بشم بخصوص خ
انم زیبا وبرازنده ای چون شما مهمونش بودید الهام گفتدشما لطف دارید ولی از کجا متوجه شدید منم اونجا بودم منهم گفتم همسایه اگه صدای خنده همسایه رو تشخیص ندهدباید بره …چیزی نگفتم بعد گفتم صدای خنده تون واقعا گوش نوازه بعد گفت نه بابا گوش شما خوب میشنوه …خلاصه. با زبونم یکم رامش کردم و بعد بهم‌گفت آقا مازیار باید یک زحمتی برا من بکشی توی انباری مون یک ضبط قدیمی یادگاری از مادربزرگم دارم برام خیلی با ارزشه میتونید یه نگاش کنید ببینید قابل درست شدن هست منم با خودم‌گفتم اینم ترفند الهام ولی فقط گیرت بیارم کوست رو‌گاراژ کیرم میکنم بهش آدرس دادم و قرار شد نیم ساعت دیگه بیارش تعمیرگاه آدرس بهش دادم منم در راه یک بسته شکلات گرفتم و قهوه سازم رو که در کمد مغازه خاک خورده بود درآوردم برا کلاس گذاشتن مشغول کارم بودم که الهام اومد با تیپی خاص پوتین بلند و شلوار لی و دامن کوتاه با شالی که از فرق سرش پایین تر بود درب مغازه که باز شد ادکلن لباسش خیلی زودتر به مشامم رسید سلام و احوالپرسی و…دستش رو دراز کرد و‌منم با تعجب و البته از خدا خواسته دستش رو لمس کردم خیلی نرم و‌جوندار بود با انگشتش پشت دستم رو فشار داد وچشمم که به چشمش افتاد خنده ای از رضایت در وجودش مستولی بود ضبط را روی میز کارم گذاشت و خودش یکم بهم نزدیکتر شد ویترین مابین مون تا پایین کمرش رو در برگرفته بودبرجستگی سینه هاش جلوه خاصی داشت تا این حد از نزدیک باهاش صحبت نکرده بودم ضبط رو به برق زدم صدای خش خش میومد ولی, کار نمیکرد با پیچ گوشتی در حال باز کردن ضبط بودم الهام روی مبل روبرم نشست پاش رو روی پای دیگه اش گذاشت و طوری نشست که چشمام اون زیرش رو ببینه لبخندی, زد و گوشیش رو برداشت انگار داشت اس ام اس میداد بخودم گفتم این شیطون حتما داره به فریبا اس میده رفتم دو تا فنجون قهوه ریختم و یکی رو گذاشتم رو میز و مشتری اومد تلویزیونش رو تحویل مشتری دادم و رفت الهام گفت چه خوب شما تعمیرکار تلویزیون هم هستید راستش تلویزیون ما گاهی اذیت میکنه منم با خنده گفتم تلویزیون اذیت میکنه یا صاحبش؟ الهام خنده ای کرد و گفت صاحبش که نگو دهنمون رو سرویس کرده همونطور که با سیمهای ضبطش ور میرفتم تا محل قطعی برق رو پیدا کنم نگاهی به الهام کردمو بهش گفتم میتونم یک سئوال بپرسم؟ الهام انگار منتظر این لحظه بود که بتونه باهام گپ دوستانه بزنم گفت جانم بفرمایید منن گفتم شما با فر یبا خانم خیلی جورید انگار نه؟ لبخندی زد و گفت آره چطور مگه منم گفتم آخه حرفهای صبحی تون… الهام یکم خجالت کشید و گفت مگه شنیدید؟ منم گفتم شانس آوردید همسایه خانه فریبا شون نیستن وگرنه اونا هم متوجه میشدن فریبا خانم دو روزی که پیداش نیست کجاهامیشه پیداش کرد الهام دستی به سینه اش کشید و گفت شما خیلی شیطونیدا فکر نمیکردم شنیده باشید دیگه چی شنیدید منم خودم رو زدم به اون راه بعد گفتم زیاد یادم نمیاد بقیه حرفها رو فقط خواستم بگم مواظبش باش یکدفعه از شهوت بلایی سر خودش نیاره الهام از حرفهای من خوشش اومد بلند شد و اومد بطرف من و گفت اتفاقا جند بار ازم خواست شما رو براش تور کنم ولی من بهش گفتم آقا مازیار اصلا اهل این کارها نیست منم حرفش رو تصدیق کردم و گفتم درسته الهام خانم من و چه به این کارها سیم قطع شده رو پیدا کردم و یکم خاکاش رو برداشتم و با جاروبرقی تمیزش کردم و امتحانش کردم درست شد الهام خنده ای کرد و گفت دستت درد نکنه و از همون پشت یک بوس به گونه ام زد و خوشحال گفت بی زحمت امشب بیایید خونه مون ببینید تلویزیون مون به تعمیر احتیاج داره یا کلا عوضش کنیم گفتم باشه و از کیفش بول درآورد که من قبول نکردم و رفت

اون شب که اومدم خونه خیلی خسته بودم آخه با بچه ها رفته بودیم تولد و دیر اومدم و ساعت یک و خورده ای اومدم خونه ولی صبح موبایلم زنگ خورد الهام بود منم تازه از خواب بیدار شده بودم سلام آقا مازیار خوبید؟ شرمنده دیشب نتونستم باهاتون تماس بگیرم راستش پدرشوهرم حالش یکم بد بود بردیمش بیمارستان دیشب تا دیر وقت اونجا بودیم الان خونه ام اگه براتون مشکل نداره بیایید ببینید من گفتم بچه ها خونه ان گفت نه دیگه صبح بردمشون مدرسه و الان تنهام گفتم مشکل نداره الان گفت نه یک دقیقه نگاه کن بعد بروگفتم باشه رفتم دستشویی و فقط بخاطر اینکه شاید به کام برسم یک قرص تاحیری خوردم و سر و وضعم رو مرتب کردم جعبه ابزارم رو گرفتم و رفتم خونه شون زنگ زدم دیدم الهام با چادر قهوه ای گلدار اومد جلوی درب سلام و احوالپرسی کردیم و رفت کنار تعارفم کرد اومدم داخل بوی عطر زنانه محیط خونه رو خوش بو کرده بود رفتم جلوی تلویزیون و روشنش کردم دیدم یکم پرش داره و گاهی برفک و سیاه میشه سیم آنتن رو چک کردم دیدم سیمش قطع بود با سیم چین درستش کردم دیدم صفحه صاف صاف شد با رضایت در جعبه آچارم رو بستم و نگاهی با الهام خانم که در آشپزخونه بودن کردم و گفتم درست شد و سینی چای بدست بطرفم اومد… وسطهای مسیر که میومد چادر از سرش افتاد و موهای طلاییش ریخت بیرون…. وای چه شهوت آمیز بود منم بلند شدم بشینم روی مبل و ازش بابت چای تشکر کردم سینی رو روبرم روی میز گذاشت و با سرش موهای جلوی صورتش را به عقب هل داد و در حال نشستن چاک سینه اش هویدا شد.. این دیگه چه سینه های سفتی داره کوچیک و سفت بود انگار الهام این اداها رو در آورده بود تا منو امتحان کنه چشمش به کیر سیخ شده ام کرد و نیشخندی زد و گفت انگار جاش تنگه منم اول خجالت کشیدم و پام رو انداختم روی اون پام که دیده نشه الهام گفت چکارش داری خو بگذار هوا بخوره با این حرفاش هر لحظه به درازی کیرم اضافه میشدبلند شد چادرش از, تنش افتاد پایین یک بلوز نازک و یک شلوارک تنگ پاش بود, داشت میومد بطرف من با دستش پام رو از اون پای دیگه ام انداخت پایین و گفت خفه شد بیچاره گفتم چکارش کنم خوب بلند شده دیگه گفت حالا اشکال نداره لااقل برا یکباری هم شده بهم معرفیش کن بعد دستش رو گذاشت رو کیرم وواز تعجب گفت وای این چیه؟ چرا اینقدر درازه…. با دستش کیرم رو مالید و یواش بطرف صورتم اومد و من رو به عقب هل داد و لبش را روی لبم گذاشت انگار آتش بود چقدر داغ و شیرین بود منم با دستم ابتدا گردنش و بعد یواش یواش بطرف باسنش رفتم و باسن نرمش را لمس کردم اونقدر نرم بود تازه هنوز شلوارک چسبان پاش بود, الهام کیرم رو با دستاش لمس میکرد و یواش, یواش اومد بطرف پایین من هنوز رو مبل دراز کشیده بودم و منگ از, اتفاقات بوجود آمده الهام کمربند شلوارم رو باز میکرد و منم از شدت شهوت داشتم بلوزش رو از تنش بیرون میاوردم سوتبن بنفش که نوک سینه هاش رو به بالاهدایت کرده بود توجه ام رو بیشتر جلب کرد از پشت سگک سوتینش رو باز کردم و الهام شلوارم رو کشید پایین و شورت کوچکی که فقط کیرم رو درش جای داده بود جلوی صورت الهام نقش بست الهام کیرم رو با دستاش به گردنش مالید ولی انگار بهش حال نداد پس دست برد داخل شورتم وای چه دستای آنشینی داشت این دختر اگر بی حسی نزده بودم تاکنون آبم اومده بود ولی گرمی دستاش رو احساس میکردم سر کیرم رو بیرون کشید و بوسه ای بهش زد بلند شد ساپورتش رو پایین کشید و منم پاچه های, شلوارمو شورتم را در آوردم و تیشرتم رو کندم الهام فقط شورت پاش بود,بهم گفت بریم رو تخت منم هدایت شدم اونج و من رو دراز داد و روم افتاد و با سینه هاش به سینه و صورتم میمالید و منم کسش را از, روی شورتش میمالیدم و شهوتش را احساس میکردم لب طولانی و عسلی ازش گرفتم و الهام با آه و اوهش شهوتش را لبریز کرده بود دستم را بردم داخل شورتش و کسش را مالیدم و انگشتم را کردم داخل کوسش خیلی گرم و لیز, بود به الهام گفتم برگرد کوست رو بخورم توهم ساک بزن برگشتم و شورتش را درآوردم وای چه کوس سفیدی
انگار آکبند آکبند دست من افتاده بود انگشتم کمی فرو کردم و صدای الهام در اومد انگار خیلی وقته کیر نخورده پس شروع کردم به لیس زدن کوسش بوی ملایم و مزه ی شیرینی داشت سر چوچولاش دیوانه کننده بود و با هر لیس من صدای الهام بلند تر میشد الهام از در این موقع کیرم رو نگاهی کرد و گفت واخ مازیار چه کیر کلفتی بره تو کوس من پاره میشم که منم گفتم عزیزم ناراحت اونجاش نباش فعلا بخورش تا بزرگتر شه بهت مبگم الهام به روش خاصی ساک میزد ابتدا سر کیرم رو با لبش و زبونش بازی بازی کرد و یواش اطراف کیرم رو چف میزد چقدر حرفه ای تا بیضه هام اومد و برگشت و باز سر کیرم را داخل دهانش
گذاشت و یواش داخل دهانش فرو کرد کیرم را تا اواخرش داخل زهانش گذاشت و یکم جلو عقب کرد و در آورد و بعد با دستاش جق میزد و باز میخوردش منم دیگه زبانم را دبگه داخل کوسش فرو کرده بودم و شهوت الهام رو به آخرش رسونده بودم همینطور کوسش رو میخوردم میگفت مازیار خوب میخوری بازم بخور بازم بخور صداش نرم شد و لرزه ای به اندامش افتاد و شل شد معلوم بود آبش آمده بهم گفت خوب میخوری هیچوقت تا این حد از خوردن کوسم خوشم نیومده بود منم برگشتم و از پشت بهش چسبیدم کیرم را لای پاش گذاشتم و با دستام سینه های, سفتش رو مالیدم انگار سینه دختر چهارده ساله رو میمالیدم همینطور که مالی
دنم را ادامه میدادم الهام گفت بگذار تو کوسم که خمار کیرتم
منم پاهای نرمش رو بلند کردم و جلوش قرار گرفتم و فقط داشتم به حالت الهام نگاه میکردم دستام روی, سینه هاش و اصلن هم دلم نمیخواست برش دارم سر کیرم را سر کوس الهام گذاشتم خیس خیس بود اونقدر ساک زده بود که کیرم انگار روش ژله ریخته بود با یک فشار کوچیک کیرم رو یکم وارد کوسش کردم صدای ناله اش در اومد بیرون آوردم و الهام گفت بکن توش مازیار تا ته بکن توش منم بارفشار, بیشتری فشار, دادم تا ته کوسش ولی که چقدر بهم حال داد الهام با, دستش ملحفه رو چنگ میزد و شهوتش رو ابراز میکرد چقدر دوست داشتم این لحظه رو ببینم اصلن هم فکرش رو نمیکردم روزی الهام رو بگام شروع به تلمبه زدن کردم وای انگار حرارت کوسش بمن انرژی بیشتری میداد همونطور که تلمبه میزدم سینه های الهام بالا پایین میرفت و احساس خوبی بهم دست میداد و در این اوصاف بود که باز لرزشی به الهام دست داد و باز ارضا شد چقدر دلچسب و با حرارت بود از, شدت تلمبه عرق کرده بودم و کیرم رو از کوسش بیرون کشیدم و دراز کشیدم و الهام خواست که بیاد روم با دستش کیرم رو گذاشت داخل کوسش و اومد بغلم وای چقدر شهوتی بود هنوز توان داشت انگار مدتی از, سکس منع بود با اینکه آتیشش زیاد بود هنوز خسته نشده بود و منم از فرصت استفاده کردم و اونقدربالا پایین کرد که احساس کردم آبم میخواد بیاد به الهام گفتم بیا بغلم و لب بده با لب گرفتنش آبم هم اومد و همش رو داخل کوسش خالی کردم اونم انگار ازضا شده بود چون کنارم دراز کشید و خسته و راضی از سکس دونفره مون بهم نگاهی کرد و گفت خیلی ازت ممنون بهترین سکسم رو با تو گذروندم اصلن هم پشیمون نیستم اومد روم و سینه هاش رو به صورتم مالید و گفت اگه باز خواستم باید به خواسته ام توجه کنی باشه گفتم چشم عزیزم به شرطی که به هیچ کس نگی حتی فریبا گفت باشه یک لب ازش گرفتم و لباسام رو پوشیدم و اومدم خونه…

رفتم حمام و دوش گرفتم و رفتم مغازه نزدیکای, طهر بود, گفتم یک زنگی بزنم به فریبا ببینم هنوز, رو حرفش مونده بهش پیام دادم سلام خوبید, مشکل ماهواره تون حل شد؟

دو دقیقه بعد, زنگ موبایلم بصدا درآمد همون شماره فریبا بود, بهم گفت به به آقا مازیار پارسال دوست امسال آشنا معلوم هست کجایید؟ سلام کردم و گفتم هستیم مگه باز خراب شده گفت نه ولی, نمیخواستی خبر بدی من دیروز چند بار بهتون زنگ زدم ولی جواب ندادید خیلی ناراحت شدم به فریبا گفتم شرمنده من اصلا متوجه نبودم راستش شب قبل تولد, دوستم دعوت بودم میترسیدم تو مجلس, خوابم بگیره خونه خوب خوابیدم بعد, شماره شما رو سیو نکرده بودم با بقیه شماره های, مشتریام قاطی شده بود,متوجه نشدم گفت ولی شب اومدیدخونه بهم بگید یک موضوعی بود,خواستم با شما مشورت کنم گفتم چه موضوعی گفت الان
نمیگم در ضمن همسایه تون الهام خانم بهتون زنگ نزد؟ گفتم در مورد,چی,؟ مگه شماره منو داره گفت دیروز,بهم گفت ضبط یادگاری از,مادربزرگش رو میخواست شما براش تعمیر کنید,گفتم آره درسته آورددرستش کردم بهش دادم بعد, فریبا گفت چیز دیگه ای نگفت؟ گفتم نه مگه کار دیگه ای, هم داشت گفت نه همینطوری, گفتم منم منظورش رو خوب فهمیدم که میخواست بدونه رفتم ترتیب الهام رو دادم یا نه گفتم نه من باهاش زیاد, حرف نزدم تشکر کرد, و گفت امشب فقط فراموش نکنی گفتم آقا حمیدی میاد انشالله امشب دیگه بتونم شارژ رو بگیرم گفت شما بیایید, بهش میگم بیاد تلفن رو قطع کردم و فکرم رو معطوف خودش کرد شیطونیش زیاد, بود احتمالا میخواست امشب ازم کام بگیره منم کارام زو انجام دادم تا وقتش رسید
ساعت حدود ده بود به مامان گفتم شب جایی کار دارم دیرتر میام بهش اس دادم خونه اید گفت آره بفرمایید اومدم جلو در انگار از چشمی در داشت نگاه میکرد زنگ نزده بودم که در باز شد ولی کسی پشت در نبود یواش درب رو باز کردم و وارد شدم خبری نبود از کسی یالله گفتم صدایی از اطاق در اومد بفرمایید در رو بستم و روی مبل نشستم دو سه دقیقه ای به اطراف نگاه میکردم تلویزیون خاموش بودبلند شدم گفتم فریبا خانم آقا حمیدی نیستن میرم باز برمیگردم یهو سایه و بعد خود فریبا اومد….من فقط مبهوت موندم فریبا با یک لباس خیلی نازک و سکسی که نوک سینه هاش از زیرش معلوم بود و شلواری که بالای زانوش بود و اونقدر تنگ و اگر دقت میکردم چاک کوسش رو میشد تشخیص داد اومد بوی مست کننده عطری که زده بود من رو متعجب کرد نگاهی بهش کردم بعد گفت خوشگل شدم ،؟ نگاهی دوباره به اون سینه های کوچیکش و جلوش کردم و‌گفتم من که انگار دارم فرشته میبینم صاف اومد جلوم ایستاد موهای طلایی و صافش زیباییش رو چند برابر کرده بود بااینکه سنش بیست وچهار پنج بیشتر نمیشد ولی کاملا لباس سکسیش برازنده اش کرده بود کونش گنده بود و بیشتر به چشم‌میخورد من با دیدن فریبا اول کیرم رو که سیخ شده بود نگاهی کردم و به همین فکر بودم چطور شوهرش این هلو رو نمیتونه درست بکارش بگیره روبروم ایستاد و دستام رو گرفت و لبش رو به لبم نزدیک کرد من هنوز منگ بودم کمرش رو چسبیدم یک لب جانانه ازش گرفتم یهو ترسیدم اومدم عقب بهش گفتم فریبا چرا منو بوسیدی آقات کجاست؟ فریبا خنده ای کرد و گفت نترس امشب خونه نمیاد راحت باش گفم اگه بیاد گوشی تلفنش رو برداشت و شماره گرفت و گذاشت روی بلندگو چند تا بوق خورد ..‌بله…فریبا سلام سعید خوبی؟آره خوبم جان ..فریبا: سعید بیا خونه دیگه من هوسم کرده کیرت رو بخورم سعید: عزیزم گفتم امشب نمیتونم بیام امشب مراسمه باید بمونم اگه بیام برام حرف در میارن باور کن‌نمیتونم فریبا خوب منم الان میخوام سعید باور کن الان لختم و فقط منتظرم کیرت رو بگذاری تو کوسم بیا دیگه سعید گفت باشه فردا اول صبح اونجام باشه نگران نباش کار نداری خداحافظ گوشی رو قطع کرد…من با حرفهای بینشون خنده ام گرفته بود بخصوص پررویی فریبا. جلوی من داشت حرف کوس و‌کیر میزد.
گوشی رو انداخت روی مبل و منو نگاهی کرد و گفت حالا خیالت راحت شد….بعد اومد توی بغلم منم اینبار یک بوس دلچسبتر ازش گرفتم و عقب عقب رفتیم بطرف تخت خواب و افتادم روش واقعا بدن نرم داشت شاید به الهام نمیرسید ولی بخاطر سنش برام خیلی میچسبید سینه هاش واقعا سفت بود و کوچک مالیدن سینه هاش وبوسیدنش کیرم رو به نهایت درازیش رسانده بود دکمه های لباسش رو باز کردم و چون سوتین برتن نداشت تونستم سینه هاش رو چنگ بزنم

فریبا فقط زیر من بود و با شهوت میگفت کیر میخوام منم شلوارم رو درآوردم و شورت هم اومد پایین کیرم سیخ سیخ بود فریبا کیرم رو دید وبا دستش جلق میزد و اومد پایین تا بخورش یک لیس دورش زد و تا ته کرد تو دهانش انگار این مورد براش عادی بود چون شوهرش از کون میگائیدش ساک زیاد میزد که خیس بشه و کمتر درد رو احساس کنه منم سینه هاش رو همچنان میمالیدم و گاهی دستم رو به کوس نرم و خیسش میکردم ولی هنوز شلوارک پاش بود بلندش کردم و شلوارکش رو کشیدم پایین و درازش دادم روی تخت و با انگشتم کوسش رو میمالیدم صداش کم کم داشت بیشتر میشد و منم از این حرکت لذت میبردم افتادم بجان کوسش لیس و زبون و خوردن انگار داشتم با کوسش لب میگرفتم چقدر معطر و شیرین بود در این حال که کوسش رو میخوردم فریبا فقط میگفت بخورش بخورش و منم بیشتر حشریش میکردم و لحظه ای احساس کردم با اون شدتی که کوسش رو خوردم آبش آمد
برش گردوندم و کونش رو دادم بالا عجب کون گنده ای داشت واقعا شوهرش به کونش رسیده بود, ولی خوب کوسش یه چیز, دیگه بود قمبلش کردم و خودش هم باهام همکاری کرد کوسش کاملا در اختیارم بود سر کیرم رو گذاشم لب کوسش انگار آفریده شده بود تا این دو تا باهم برسن سر کیرم به لب کوسش خورد وارد کوسش شد چقدر تنگ بود صدای جیغش بلند شد وای چه گرمایی بهم دست داد خودش هم جلو عقب میکرد تا کیرم داخل کوسش جا باز کنه و لرزش کونش که به بدنم میخورد بهترین نگاه هوس انگیرم را رقم میزد سینه هاش آویزون بود, و با مالیدنش آتش شهوت فریبا رو دوباره برافراخته کرد باسنش رو چسبیدم و با شدت تلمبه م
یزدم صدای آخ و اوخ فریبا با شهوت تمام به صدا در میومد و بهم میگفت محکم تا تهش بکن توش منم به به جلو عقب کردن خودم ادامه میدادم برش گردوندم و پاهاش رو باز کردم و کیرم خودش راهش رو پیدا کرد هنوز فریبا مست کیرم بود گاهی با دستش به کیرم میمالید ووباز داخل کوسش میکرد منم بهش چسبیده بودم و با سینه هام به سینه های نازش میمالیدم چشاش رو باز و بسته میکرد و تصور این سکس رو براش لذت بخش میکرد در اون حالت سکس به فریبا گفتم تو با این خوشگلیت چرا دیر به پستم خوردی میگفت خیلی وقتی میخواستم باهات باشم ولی نمیشد مبگفت دوبار اومدی خونه مون ولی خیلی نگاهتون میکردم که بهتو
ن چشمک بزنم ولی نگام نکردی خیلی بدی که من رو گذاشتی توی خماری اومدم ازش لب عسلی گرفتم و توی همون وضع تلمبه ام رو با شدت میزدم دیگه خیس خیس شده بودیم بلندش کردم و با همون وضع و چرخوندمش و اومد روم خیلی آتیشش زیاد بود موهای طلاییش روی صورتش اینطرف و اونطرف میرفت و برا من جالب و لذت بخش بود صدای ناله های فریبا بیشتر شد, انگار داشت ارضا میشد دوباره برش گردوندم تا تند, تر تلمبه بزنم گرمای کوسش رو بیشتر احساس میکردم و کیرم داشت بهم اخطار میداد که خروج آبم نزدیک است به فریبا گفتم آبم داره میاد, کجا بریزم گفت بریز رو سینه ام و لرزش فریبا معلوم شد آبش اومده منم تا آخرین لحظه به تلمبه زدم ادامه دادم و آبم با فشار, از, سر کیرم عبور کرد صریع کیرم رو بیرون کشیدم و آبم ریخت روی, شکمش و سینه هاش بکم هم ریخت روی صورتش و لبش با زبونش آب کنار لبش رو خورد و خنده ای کرد و راضی از, سکسش کنارش دراز کشیدم و بهش گفتم خوشت اومد؟ کفت خیلی, دلم رو گرفت هیچوقت اینقدر, سکس خوب رو نداشتم همش به سعید کون میدادم و بهم حال نمیداد به فریبا گفتم فقط خواهشی که ازت دارم به الهام نگو چون بهم گفت با هم باشیم من قبول نکردم اگه بفهمه با شما بودم ازم ناراحت میشه گفت باشه به شرطی که هر وقت خواستم با من باشی, گفتم چشم عزیزم با اون وضع یک لب جانانه دیگه ازش گرفتم و گفتم برو حمام و منم میرم تا مشکلی پیش نیومده و…منم خوشحال از این سکس دنبال سکس سه نفره بودم که بتونم ازشون بگیرم…

Date: June 15, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *