مهتاب چهار سال پيش تايپيست خونگي دفتر انتشاراتيمون بود. دختر معمولي و بي دردسري بود . ميوومد كارا رو مي برد تايپ مي كرد ميارود و پولشو مي گرفت همينفقط مي دونستم كه شوهر داره 25 يا 26 سالشه و زياد شلوغ و جلف نيست. 2 سال مي شد برامون تايپ مي كرد و اواخر اين دوسال چند تا كتاب يجا بهمون خورد و مجبور شديم بهش بگيم براي اصلاح كاراي تايپيش و ويرايش و… بياد دفتر تا به همراه نويسنده خودشون همزمان كار كنن تا زودتر تموم شه. تو همين چند جلسه و موقع ناهار چند باري 1 ساعتي با هم هم صحبت شديم دختر ساده اي بود و اهل كتاب . تو همين صحبت ها فهميدم كه از شوهرش ناراضيه و قصد جدايي داره. شوهرشو دورادور مي شناختم بچه مثبت بود و از اين صاف و صوفا كه رو اعصاب آدم هستن.چند باري تو همين بين صحبت بي عرضه بودن شوهرش و بي خاصيت بودن و اينارو گفت كه حس كردم يه معني اي توشه (شايدم دوس داشتم اينجور فكركنم) يه جورايي حسم مي گفت آمار ميده. و گفت كه شوهرش رفته از خونه و اين حرفا . ولي چيزي نشد و گذشت. و چند وقت بعد هم كه زنگ زديم براي كار گفت ديگه كار نمي كنه و اينا.گذشت تا اينكه 2 سال بعد از اين ماجرا يه روز عصر كه بارون شديدي (بارون كه نه سيل واقعا) ميومد داشتم از كارگر مي پيچيدم توي بلوار كشاورز كه ديدم يه دختره وايساده بغل خيابون منتظر تاكسي همينجوري چشمم بهش افتاد كه خيس خالي بود يه لحظه شك كردم كه اونه وايسادم ، جلوتر نيومد. دنده عقب گرفتم جلوش ديدم خودشه ولي يه كم داف تر . تو ماشينو نگاه هم نكرد شيشه رو دادم پايين صداش كردم يه لحظه با تعجب تو رو نگاه كرد ، سلام كرد و بر بر منو نگاه كرد .گفتم بيا بالا خيس شدي دختر.يهو انگار يادش افتاده باشه بايد سوار شه ، سوار شد.مثل موش آب كشيده بود . صحبت گل كرد و كجايي و چه مي كني و اينا . تا اينكه رفتم باز تو نخش . مانتوش خيس خيس بود و چسبيده بود به تنش واقعا هيكل ناز و خوشگلي داشت مخصوصا سينه هاش(نمي دونم تو اين يه ساله رديف شده بود يا قبلا هم بود بخاطر لباساش مشخص نبود) . كلي صحبت شد تا رسيدم به شوهرش. كه گفت طلاق گرفته و خونه هم ظاهرا مال خودش بوده و از باباي خودش بهش ارث رسيده و با مامانش شريكه و با اون زندگي مي كنه.فضاي توي ماشين يه جورايي بود و از لحن و گفته ها و طرز حرف زدنش يه چيزاي جديدي حس مي كردم. دم غروب بود هوا داشت تاريك مي شد كه رسيدم سيد خندان مسيرم ظفر بود و اون گفت كه مي خواد بره پاسداران خالي بندي كفتم منم مسير پارك نياورانه و مي رسونمت دم خونه چون بارونه. رسيديم اونجا و اون داشت آدرس مي داد كه گفت بپيچم تو يكي از فرعي ها خيلي تاريك بود. آروم تو كوچه مي رفتيم كه دلمو به دريا زدم و دستشو گرفتم و گذاشتم رو دنده ماشين . هيچي نگفت و به حرف زدن ادامه داد (اصلا يادم نيس چي مي گفت) بعد بلند كردم و گذاشتم رو كيرم. باز هيچي نگفت يه چند ثانيه اي تكون نداد دستشو و بعد ازحدود 10 ثانيه آروم دستشو كشيد از روي شلوار روش ، ولي باز به روش نياورد. رسيديم دم خونه و گفت همينجاس ، زدم كنار و خداحافظي و اينا (بعدا فهميدم خونه خواهرشه) و رفت، به همين سادگي.كلي فحش به خودم دادم كه خاك تو سرت زودتر شروع مي كردي و اسكولي و … گذشت تا يك هفته بعد داشتم تاپ گير مي ديدم حدوداي 12 شب (سه شنبه شب بي بي سي فارسي) كه تكست اومد. گوشي رو برداشتم ديدم غريبسميگه بزن بي بي سي تاپ گير ميده . (تو دفتر خيلي حرف تاپ گير مي شد البته اونموقع هنوز بي بي سي پخش نمي كرد و دي وي ديش رو مي ديديم) زدم شما زد مهتاب . زدم اوكي مرسي . پيش خودم گفتم نه اين ديگه مي خواد.صبح ساعت 10 زنگ زدم بهش گفتم چطوري همديگه رو ببينيم و اين چيزا .قرار شد براي عصر. خلاصه كنم رفتم ديدمش و شام و باز رفت خونشون. دو روز بعدش 3 روز تعطيلي پشت هم بود. صبح تعطيلي زنگ زدم كه كف كردم بريم بيرون گفت بريم باز رفتيم ناهار و اينا بعد گفت حالا چه كنيم بريم سينما ؟؟؟؟ گفتم بهترين سينما با بهترين فيلم ها خونه خودمه همه جديد بدون ويرايش و مميزي. خنديد و يجورايي گفت باشه. سر خرو كج كردم طرف خونه. رسيديم و رفتيم بالا. از در رفت تو منم پشت سرش ، درو قفل كردم و برگشتم كه از راهرو برم تو هال ، مثل وحشي ها حمله كرد طرفم ، لباشو چسبوند رو لبام بغلش كردم رفتم سمت كاناپه و كوبيدمش رو كاناپه . اصلا بهش نميومد انقدر وحشي باشه. با دستاش مدام كيرمو مي ماليد . مانتوشو از تنش كندم و دستمو كردم تو شورتش و آروم مالوندمش . مثله ديوونه ها ناله مي كرد، كسش خيس خيس بود و مي تونستم با انگشتام حس كنم حسابي باز شده احتمالا از تو ماشين شروع كرده بود به خيس كردن. يهو هلم داد عقب و دست برد رو كمربندم . خوابيدم رو تخت كيرمو در آورد و شروع كرد فشار دادن با دستش ، خيلي سيخ شده بود با لباش اومد سمتش نوكشو اول ليس زد بعد يكم كرد تو دهنش و درآورد و از سرش رفت به سمت پايين و تا پشت تخمام رفت آهم بلند شد دوباره همونو برگشت و دوباره رفت پايين چند بار تكرار كرد و بعد شروع كرد به خيس كردن كيرم با دهنش . كلا قاطي بود و خيلي عجله داشت يه هو رفت سمت كيفش (تو كيفش كاندوم داشت يعني ميدونست كه شايد لازم بشه استفاده كنه) همونطور كه دراز بودم رو تخت اومد و نشت رو پاهام نوكشو گرفت و كاندم رو به سختي كشيد روش و با آب دهنش چند بار خيسش كرد و گذاشت لب كسش و آروم اومد روش . نم نم رفت پايين و شروع به بالا پايين كردن آروم كرد. كم كم رسيد به تهش و مدام جيغ هاي آروم مي زد تا اينكه همه رو جا كرد يه چند ثانيه موند و بعد دوراني چرخوند خودشو روش .بالا پايين مي كرد و بعد از ده دوازده تا بالا پايين كردن دو سه دور دوراني روش مي چرخيد يه چند دقيقه اي اينطوري گذشت كه شروع كرد به جيغ هاي بلند تر زدن و سفت كردن عضله پاهاش منم داشتم ميومدم يهو يه جيغ بنفش زد و موهامو كشيد ديدم وايساده من شروع كردم تو همون حالت فرو كردم كه حدود يه دقيقه بعد اومدم. و ولو شديم. بعد از حموم (كه اونم يه داستان كوچيكي داشت و يك اورال كوتاه) و ناهار يه دوساعتي خوابيديم و 5عصر پاشديم تو همون تخت خوابيدم روش باز كسش پف كرده بود و خيس بود رفتم سمت كسش و بالاش رو با زبوننم يه چرخي دادم. كاندوم رو كشيدم رو كيرم و سرشو خيس كردم خوابيده بود به پشت و تكون نمي خورد و صاف تو چشام نگاه مي كردن پاهاشو جمع كردم و دادم رو شكمش. كسش كامل جلوم بود نوكش رو گذاشتم توش خيلي زودتر از معمول رفت توش چند تا زدم و پاهاشو دادم پايين و به هم نزديك تر كردم ، شروع كرد به ناله يك دو دقيقه همينجور زدم و ناله هاش بيشتر شد كامل درآوردم و دوباره تا ته كردم چند بار اينكارو كردم كه گفت تند بكن تند تند تند.باز داشت قاطي مي كرد آوردمش لب تخت سينش رو گذاشتم رو تخت و زانوهاش رو زمين كنار تخت. و كردم تو ، خيلي تقلا كرد و جيغ و ويق كرد ديگه زده بود به سرم ، تند تند مي كردمش و با هر ضربه يه هني مي كرد. يهو شروع كرد به حرف زدن ، بيا تو، بيا تو ، بكن بكن بكن. تا صبح بكن همشو بكن تند تند بكن. (شعر مي گفت پدرسوخته) باز بلندش كردم بردمش رو تخت و رو شكم خوابوندمش و دو تا بالش گذاشتم زير شكمش و باز فرو كردم و شروع كردم به زدن بعد از حدود يك دقيقه يه بالش رو برداشتم و خودم هم خوابيدم روش (اين حالت رو خيلي حال مي كنم باش) آروم عقب و جلو مي كردم (خيلي عمقي فرو ميره تو اين حالت و يكم هم دردناكه فكر كنم) خوشش اومده بود و حسابي تشويق مي كرد- واي اينو از كجات درآوردي چه روش باحالي بيشتر بده تو بده توتر توتر توتر توتربا پایان قدرت مي زدم و بعد از 2 دفعه اومدن آبم ، اصولا بيشتر طول مي كشيد تا بيام شايد كلا حدود 12 يا 15 دقيقه زير روش كردم و كردمش. آخر تو همون حالت داد ميزد بيا بيا بيا بيا كه با لرزش وحشتناك كمرم خالي شد. تا فردا شبش هم خونه من بود و بعد بردم رسوندمش و چند باري هم باز برنامه داشتيم.نتيجه اخلاقي اينكه كسايي كه فكرشو نمي كني بعضي مواقع حالي بهت مي دن كه بهترين دافاي تهران نمي تونن بدن البته بگذريم از اينكه اينم واسه خودش دافي بود و به چشم نميومد ولي مهم تر از همه چي واقعا تو سكس و حشي و داغ بود كه خيللللييييييييي مهمه.نوشته ؟
0 views
Date: November 25, 2018