تجاوز و ترس

0 views
0%

سلاممن سارا هستم.کارمند.منشی .البته منشی که چه عرض کنم.21 سالمه.وقتی 11 سالم بود مادرم به خاطر سرطان فوت کرد.پدرم بازنشسته ارتش هست و در حال حاضر به خاطر اعتیادش تمامی حقوقش را مصرف میکنه.برادرم دنبال زندگی خودش هست و ماهی یه بار شاید بیاد دیدن ما.بعد از این که دیپلم گرفتم تصمیم گرفتم برم سر کار تا حداقل خرج خودم را در بیارم.هر جا رفتم دنبال کار گفتن سابقه کار.گفتن دانشگاه.تا این که بعد از 4 ماه هرروز روزنامه خریدن و این شرکت و اون شرکت رفتن و شنیدن این جمله که باتون تماس میگریم رفتم این شرکت خراب شده2 سال و نیم پیش اومدم این شرکت واسه کار.وقتی با کار من به صورت ازمایشی موافقت کردن به قدری خوشحال بودم که انگار دنیا را بهم داده بودن.بعد از2ماه که به صورت ازمایشی مشغول شده بودم یه روز مدیرم من را صدا کردن و گفت که شرط ادامه همکاری تغییر ساعت کاری به ساعت 11.30 صبح تا 10.30 شب هست در صورتی که بقیه کارمندها از ساعت 8 تا 5 در شرکت بودند.وقتی دلیلش را پرسیدم گفت چون خودشون دیر میان سر کار و تا دیر وقت در شرکت هستند من هم باید به عنوان منشی در شرکت باشم.و برای این موضوع به حقوقم مبلغ 100 تومن اضافه میکنند و هرشب میتونم با اژانس برم خونه.من به این کار فوق العاده احتیاج داشتم و از یه طرف نمیدونستم چطور باید پدرم را راضی کنم.یه هفته فرصت داشتم تا جواب ادامه کار را به رضا بدهم.توی این یه هفته هر طوری شده بود پدرم را راضی کردم.بعد از اینکه کارمندا از شرکت میرفتن مثل همیشه مشغول به کار بودم.بعضی وقتا رضا زودتر از شرکت میرفت ولی به من میگفت حتما باید تا ساعت.10.30 شرکت باشم و با تلفن چک میکرد که من شرکت باشم البته به خاطر سیستم های امنیتی و دستگاه حضور غیاب و دوربین ها نمیتونستم زودتر برم ولی بازم خودش همیشه چک میکرد.یه روز وقتی فقط 7 دقیقه زودتر از شرکت رفته بودم چنان سرم داد کشید که از ترس دلم میخواست گریه زاری کنم.دلم نمیخواست اخراجم کنه و هر روز تهدیدم میکرد که اگه دوباره تکرار بشه اخراجم میکنه.تنهایی توی شرکت بودن واسم سخت بود و مخصوصا وقتایی که رضا شرکت نبود چون هیچ کسی توی ساختمون نبود میترسیدم ولی به خاطر اضافه حقوقی که بهم میدادن راضی بودم.یه روز بعد از اینکه همه رفتن صدام کرد توی اطاق و چک اولین حقوقم را داد .اولین حقوق بعد از تغییر ساعت کاری .خیلی خوشحال شدم به جای 100 واسه اضافه کاری 150 تومن بهم داد و یه قرارداد که برای کار امضا کنم.بهم اجازه نداد قرارداد را بخونم فقط گفت امضا کنم بعدش چند تا سفته داد که اونا هم امضا کنم.میدونستم از بقیه کارمندا هم سفته گرفته ولی شنیده بودم 10 میلییون سفته.وقتی رقم سفته ها را دیدم که 10 تا سفته 10 میلیونی هست و پرسیدم چرا گفت فرمالیته هست و واسه ضمانت لازمه.نمیدونم شاید ترسیدم که اگه اعتراض کنم اخراجم میکنه واسه همین امضا کردم و اثر انگشت زدم. بهم گفته بود به بقیه کارمندا بگم تا ساعت 7 شرکت هستم.منم همین را به همه گفته بودم.تقریبا میشه گفت من بعد از این که بچه ها میرفتن بیکار بودم ولی نمیفهمیدم چرا انقدر اصرار داشت حتما باید بمونم.بعضی وقتا خودش تا 10.30 میموند و بعضی وقتا زودتر میرفت.وقتایی هم که دوستاش میومدن شرکت و مشروب میخوردن میگفت باید همه لیوان ها را بشورم واطاقش تمیز بشه بعد میرفتم .میفهمیدم که داره اذیتم میکنه ولی نمیدونستم چرا.بعضی وقتا بهم روزنامه میداد و میگفت از روی روزنامه تایپ کنم.وقتی دلیلش را میپرسیدم میگفت هر کاری میگم فقط بگو چشم.کلا رفتارش بعد از اینکه بچه ها میرفتن فرق میکرد.بیخودی بهم گیر میداد و سرم داد میزد.منم به خاطر ترس از اخراج میگفتم چشم.من 4 ماه هر روز دنبال کار بودم تا این کار را پیدا کردم…یه کار با حقوق عالی وشرایط غیر عادی پیدا کرده بودم.حالا با پایان غر غر های پدرم از اینکه این کار را داشتم خوشحال بودم و هر روز یه دروغ به پدرم واسه دیر رفتنم میگفتم.تقریبا 2 ماهی میشد که تا شب سر کار بودم که یه روز حدود ساعت 7 شب صدام کرد توی اطاقش.دوستش سعید از عصری اونجا بود.چون قبلش واسشون شیشه مشروب و لیوان اینا برد بودم فکر کردم صدام کرده یا اطاق را تمیز کنم یا چیزی براشون ببرم..وقتی رفتم توی اطاق و دیدم دوستش لخت هست ترسیدم.پرسیدم اینجا چه خبره که رضا گفت یه چند ساعتی هر چی دوستم گفت فقط میگی چشم .زبونم بند اومده بود .توی یه لحظه سعید خودش را رسوند به من.دستش را حلقه کرد دور گلوم و اون یکی دستش را گذاشت رو دهنم.رضا مدیرم روسرسم را دراورد و فشار داد توی دهنم.سعید چنان دستش را دور گردنم حلقه کرده بود که صدام در نمیومد.رضا شروع کرد لباسام را دراوردم و وقتی من پاهام را تکون میدادم به سعید اشاره کرد محکمتر بگیرش.اونم چنان گلوم را فشار میداد که نفسم بند اومد شلوارم را پرت کرد گوشه اطاق و وحشیانه شورتم را دراورد .خیلی بی حال شده بودم.دیدیم سعید ارنجش را شل کرد موهام را گرفت و صورتم را چرخوند سمت خودش و گفت اگه اروم باشی کمتر اذیت میشی.اشک توی چشام بدون اراده من میومد.بعد من را هول داد روی کاناپه.رضا خندید و گفت اینم از قولی که بهت داده بودم.سعید داشت شلوارش را در میاورد.شروع کردم التماس کردن.میدونستم اون ساعت هیچ کدوم از واحدها کسی نیست که صدای من را بشنوه .چون ساختمون اداری بود و همه رفته بودن.سعید چنان سینه من را فشار میداد که نفسم گرفته بود.بعد رضا اومد سمتم و همونطور که سعید مشغول گاز گرفتن سینه هام بود شروع کرد به فشار دادن کسم.وقتی سعید کیرش را گذاشت روی صورتم جیغم رفت هوا.خیلی بد بود.بعد من را بلند کرد و برد سمت میز و من را پرت کرد روی میز .خودش اومد سمتم و کیرش را گذاشت روی سوراخ کونم.و یه دفعه شروع کرد عقب جلو کردن.از درد زیاد نمیتونستم جیغ بزنم.نمیدونم چند دقیقه طول کشید و کاملا حس میکردم فلج شدم بعد دوباره من را وایسوند.رضا اومد پشتم و سعید که حسابی حشری بود وایساد جلوم.کونم بی حس بود.اندفعه رضا محکم کیرش را فشار داد و بعئ هم سعید از کسم شروع به عقب جلو کردن کرد..نمیدونم چقدر طول کشید تا وقتی به هوش اومدم و دیدم وسط دفتر لخت هستم.رضا بالای سرم بود.بهم گفت اگه در مورد این موضوع با کسی صحبت کنم سفته را اجرا میزاره و گفت که کسی حرفم را باور نمیکنه چون توی قرارداد ساعت کاری تا 5 بعد اظهر هست و من هم امضا کردم هم انگشت زدم.گفت که فیلم سکس دوستش با من را هم همه جا پخش میکنه.گفت فردا به جای ساعت 11 صبح باید 8 صبح دفتر باشم وگرنه فردا سی دی را به پدرم میده.شوک بودم.همه بدنم درد میکرد.وقتی رضا از دفتر رفت بلند شدم برم خونه.ترسیده بودم.بدنم درد میکرد .به هر زحمتی بود پاشدم ساعت 11 شب بود.از دم در یه دربست گرفتم.وقتی پدرم زنگ زد گفتم تاکسی تصادف کرده به خاطر همین دیر اومدم.حالم خیلی بد بود.نمیدونستم باید چی کار کنم.اون شب تا صبح بیدار بود ولی میترسیدم به پدرم بگم.فردا صبح 8 صبح دفتر بودم.و رضا وقتی من را دید خندید و گفت مطمئن بوده که من به موقع سر کار میایم.هنوز حالت تهوع داشتم و به زور چشمام را باز نگه میداشتم.به طوریکه همه بچه ها فهمیده بودن من حالم غیر عادی هست ولی نمیدونستم باید به کی بگم.چند روزی گذشت.سختگیری ها و کارهای بیهوده ای که توی دفتر انجام میدادم بیشتر شده بود.به هر بهونهای جلوی همه کارمندا ازم ایراد میگرفت و سرم داد میزد.هر وقت ازش میخواستم در مورد این موضوع باهش حرف بزنم یه جوری دست به سرم میکرد و میگفت بعدا.اگرم زیاد پا پی میشدم تهدیدم میکرد که فیلم را به پدر و برادرم بدهد.یواش یواش جز کاهای روزانه ام بود که هر چند روز یه بار بعد از رفتن بچه ها یا با رضا یا با دوستاش سکس داشته باشم.میدونم تقصیر من بود که با سکوتم به رضا اجازه هر کاری را میدادم ولی میترسیدم.اونم هر ماه که حقوقم را میداد یه مبلغی از اون 150 تومن که اضافه بود کم میکرد و میگفت حقوق منم باید مثل بقیه کارمندا باشه.هر چقدر به خودش و دوستاش التماس میکردم فایده ای نداشت.بعد از چند ماه یه منشی دیگه استخدام کرد.گفت که کارها زیاده و من به همه کارها نمیرسم.من توی یه اطاق جداگانه میشستم و در طی روز باید در اطاقم بسته بود.نمیخواست من با بقیه کارمندا صحبت کنم.البته اگرم صحبت میکردم هیچ فرقی نداشت چون من از ترسم به هیچ کس هیچی نمیگفتم ولی به خاطر اذیت کردن من این کارها را میکرد.طی روز کارم این بود که یا روزنامه یا یه کتابی را از روش تایپ کنم و اخر روز بعد از اینکه همه میرفتن با رضا یا دوستاش سر و کله میزدم.اگرم دفتر نبود تنهایی میشستم و گریه زاری میکردم.بعضی وقتا واسه این که بیشتر بترسم و اعتراض نکنم فیلمهای که با گوشی ازم گرفته بود را نشونم میداد و همش یاد اوری میکرد که این دفتر دوربین مدار بسته داره و فیلمهای کاملتری هم داره.دیگه واسم عادی شده بود.شما جای من بودین چی کار میکردین؟ پدرم و برادرم من را میکشتن.از ترسم هر روز سر ساعت میومدم و حتی وقتایی که رضا دفترم نبود حتی میترسیدم 1 دقیقه هم زودتر برم چون فردای اون روز دستگاه حضور غیاب را چک میکرد و حتی یه بار واسه3 دقیقه هم به قول خودش تنبیه میشدم که بفهمم وقتی توی دفتر هم نیست باید قوانیم را رعایت کنم و به قول رضا فقط بگم چشم.یواش یواش کل اون 150 تومنی هم که اضافه میداد را از حقوقم کسر کرد.هر ماه که حقوقم را میداد ازم رسید میگرفت.یه بار وقتی اعتراض کردم چرا مبلغ رسیدی که امضا میکنم با دریافتیم فرق میکنه خوابوندم روی زمین و سیگارش را روی شکمم خاموش کرد.به قول خودش بهم این درس را داد که اعتراض نکنم.دیگه عادی شده بود واسم.یا دوستاش میومدن شرکت یا بعد از ساعت کاری رضا من را میبرد خونه دوستاش یا خودش توی شرکت میافتاد به جونم.کاملا حرفه ای شده بودم.خیلی حس بدی بود ولی مجبور بودم.دیگه اعتراض نمیکردم و حداقل این خوبی را واسم داشت که به خاطر اعتراضام کتک نمیخوردم. هر 6 ماه یه بار هم یه قرارداد جدید باهم امضا میکرد تا نتونم هیچ حرفی بزنم و اعتراضی کنم.یه بار کلید گاو صندوق را از جیبش بر داشتم تا قراردادها و سفته ها را از گاو صندوق بردارم.ولی وسط راه میفهمه کلید را با خودش نبرده و بر میگرده شرکت.وقتی داشتم در گاو صندوق را باز میکردم همون لحظه اومد شرکت و فهمید.اون شب بهم گفت که شب حق ندارم برم خونه و فقط اجازه دارم با بابابم تماس بگیرم.بازم مثل همیشه زنگ زدم و گفتم خونه همکارم که نزدیک شرکت هست میمونم.همه لباسام را ازم گرفت حتی شورتم را با خودش برد که نتونم از شرکت بیرون برم.الان که دارم اینها را تایپ میکنم کتاب علوم مریم دخترش را بهم داده و گفته تا صفحه 100 را تایپ کنم. خودم خوب میدونم فقط این کارها را میکنه که بفهمم حق اعتراض ندارم و به قول خودش باید براش مثل یه سگ باشم و تا هر وقت اون بخواد در خدمتش باشم.میترسسسم شما جای من بودین چی کار میکردین نوشته سارا

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *