ترامادول اضافه

0 views
0%

با عرض سلام خدمت همه خوانندگان سايت سایت داستان سکسی ؛ اولين سكس واقعيم تو 18 سالگی برام اتفاق افتاد كه برميگرده به 17 مرداد88 كه ما از طرف كار پدرم به بابلسر رفته بوديم و من تا اون موقع 10 يا 15 دوس دختر عوض كرده بودم دست بر قضا تو بابلسرم مخ يه دختر خانوم خوشگل كه شباهت زيادی به مهناز افشار داشتو زدم كه اسمش نادیا (مستعار) بود اين نادیا خانوم پوست برنزه و نازی داشت موهاش قهوه ای تيره كرده بودو قدش حدودا 174 بود يه باسن بزرگ و خوش فرم داشت كه آدمو حيرون ميكرد منم تا اون موقع داف به اين نازی به پستم نخورده بود حسابی كفم بريده بود همش سر راهش سبز ميشدم خود نمایی ميكردم يكم از خودم بگم قدم 184 وزنم 88 كيلو كه از بچگی كشتی و بدنسازی كار ميكردم كه تا پارسال تمريناتم ادامه داشت پوست گندمی چشمهای مشکی و خوش حالت و ابروهای پر و بينی خوش فرم و لبهای گوشتی دارم و با توجه به جستم سنم بيشتر نشون ميده ؛ خلاصه بعد از چند بار ديدن نادیا جون به خودم جرات دادم شمارمو دادم بهش كه شبش بهم زنگ زد گفت بچه آرياشهر و 18 سالشه كه بهش بيشترم ميخورد كه بعدها فهميدم متولد 74 هست كه باورم نميشد ؛ خلاصه اونشب گفت كه فردا برميگردن تهرانو ماهم ميخواستيم بريم ديار آقاجونم واسه عروسی دختر داییم وقتی رسيديم تو ده من پسر داییم پيمان و ديدم كه با يکی از دوستاش بهنام اومده بودن اين 2 نفر تو ساختمون پلاسكو فروشندگی ميكردنو اونجا با هم آشنا شده بودن ؛ شب عروسی ما 3 تا با هم بوديم حسابی بهمون خوش ميگذشت نيم ليتر مشروب من با بهنام خورديم كه فقط داغمون كرده بودو اونشب گذشتو فردای اون روز حرف دوس دخترامون شد كه من قضيه نادیا كه 2 روز پيش مخ كرده بودمو پيش كشيدمو عكسی كه ازش گرفته بودم نشون دادم كه كفشون بريد؛ قسمت اصلی داستان ازاينجا به بعد شروع ميشه كه بهنام گفت يه زيد داشته تو پاسداران كه حسابی تيغيده دختررو ولی باهاش كاری نكرده چون مكان نداشته بعد تلشو داد بهمو گفت مخشو بزن 2 روز بعد از عروسی برگشتيم خونه ما سمت ورامين هست و شهرك طلائيه هستيم كه باكلاس ترين محل اين اطراف به حساب مياد ؛ اين چند روز با نادیا تماس تلفنی داشتم كه ازم خواست موهامو رنگ كنم كه بعد از كلی اسرار قبول كردم ؛ يه چند روزی گذشت تا ياد ساناز همون دختری كه بهنام شمارشو داده بود افتادمو باهاش تماس گرفتم كه همون اول گفت آقا مزاحم نشيد من نامزد كردم كه منم بيخيالش شدم يه ماهی از اين جريان گذشته بود كه يه روز يه جوك باهالو واسه همه شماره های گوشی سند تو ال كردم كه شبش ساناز اس داد كه شما منم خودمو زدم به اون راهو گفتم نميشناسمتون ولی شمارتون آشناست كه گفت قبلا هم زنگ زده بودی که گفتم آها شما بايد ساناز خانوم باشی شمارتون بهنام داده بود كه گفتيد نامزد داريد منم بیخيال شدم كه گفت آخه من زياد مزاحم دارم كه بعدش مشخصات همو پرسيديم كه گفت 19 سالشه و خونشون ميدون هروی (پاسداران) كه سریع باهاش يه قرار ملاقات گذاشتمو اونم قبول كرد قرارمون 11 صبح پارك طالقانی شد من یه پيرهن آستين كوتاه پوشيدم كه بازوهاش چسبيده بود يه بوت كات سورمه ای پام كرده بودم و موهامم به درخواست نادیا نسكافه ای كرده بودم يه لنز طوسی هم گذاشته بودم كه 2 تااز این كسای جاافتاده تو مترو بهم تيکه مينداختنو منم خجالت ميكشيدم به هر حال من سرساعت رسيدمو منتظر شدم كه ديدم يه دختر هيكلی با يه مانتوی سبز و يه عينك دودی به چشماش داره مياد از بغلم رد شد فكرشو نميكرد طرفش من باشم كه منم به رو خودم نياوردم عكس العملی نشون ندادم تا گوشيم زنگ خورد ديگه مطمئن شدم خودشه كه گفت پس كجايی و من گفتم از بغلم رد شدی كه سريع برگشتو بهش اشاره كردم كه با تعجب خيره شده بود بهمو صداش در نميومد كه گفتم چته كه به خودش اومد و عادی شد نميخواست بروز بده كه جذبم شده از قيافش بگم ابروهای دخترونه چشاش نسبتا كوچيك بود بينی گوشتی که تنها عيبش بود و لباش خوش حالت بود.. اونروز باهم بوديم ناهاررفتيم رستوران جوجه گرفتم خورديم ساعت 3 ازهم جدا شديم كه همون شب گفتم بزار بحت سكس و بکشم وسط اگه پريدم به يه ورش چون من سرتر بودم بهش گفتم كه خيلی تعجب كردو گفت فردا ساعت 11 جای امروزی شب خوش ؛ فردای اون روز 11 اونجا همو ديديم البته من استايل موهامو عوض کردم لنزم نزاشتم ؛ همو ديديم دست تو دست رفتيم بالا نزديک استريت طالقانی روی نيمكت نشستيم دوروورمون هم چند تا دخترپسر بودن كه برگشت گفت مگه من جنده لاشی ام كه همون روز اول ازم سكس خواستی كه گفتم چه يه روز چه یه سال من نياز دارم كه گفت قبول ميكنم به شرط اينكه دوستيمون پايدار بمون منم قبول كردم سرشو آورد جلو واسه اولين باری بود كه لب گرفتن و تجربه ميكردم كه دوروبر و نگاه كردم ديدم همه مشغول شدن ؛ خلاصه قرار گذاشتم واسه سه روز ديگه 4شنبه صبح بياد بولينگ عبدول پل صدر اونجا خونه عزيز جونمو خالم بود كه تو يه آپارتمان زندگی ميكردن زنگ زدم خالم گفتم چهار شنبه با زيدم ميام كه اونم اوكی و داد. سه شنبه شب رفتم خونه مادر بزرگم كه طبقه ی پايين خالمينا بودن زنگ زدم به ساناز گفتم كه آدرسو بلدی كه گفت آره تا خونمون 20 دقيقه راهه قرار شد فردا ساعت 12 بياد سر كوچه سمياری دمه بولينگ ؛ اولين بار بود كه با یه دختر قرار ميذاشتم واسه سكس از محمد دوستم كه تجربه داشت سوال كردم چيكار كنم دير ارضا شم محمد قرصی بود ترامادول استفاده ميكرد بهم گفت من قبل از سكس 2 تا قرص ميخورم كه 10 ديقه طول ميكشه سكسم من سريع پا شدم رفتم داروخانه ی سر كوچه سمياری يه بسته كپسول ترامادول 100 گرفتم كه واسه فردا نهايت لذتو ببرم ؛ اونشب گذشتو صبح ساعت 10 بیدار شدم رفتم حموم و موهای اضافه رو زدم و حسابی شاهين كوچولو رو صفا دادمو تميزش كردم اومدم بيرون لباس پوشيدم یه چی خوردم ساعت 5 ديقه به 12 رفتم سركوچه زنگ زدم ساناز گفت زير پل صدرم ديدم از دور داره مياد تيريپ يه دست مشكی زده بود و عينک دودیشم به چشمش بود اومد جلو دست داد رفتيم داخل كوچه سمت خونه كليدو از خالم گرفته بودمو سوار آسانسور شديمو رفتيم بالا وارد خونه شديم وقتی ديد همه چی مرتب حال كرد 3 تا اتاق خواب داشت كه بردمش اتاق خواب خاله اينا كه تخت 2 نفرشون بود ؛ سريع مانتوشو درآوردو شالشو برداشت منم شلوارمو در آوردم شلوارک پام كردم و رفتم با كامپيوتر كه اتاق پسر خالم بود موزيک گذاشتم برگشتم تو اتاق بغل كرديم همو رفتيم تو لبای هم خيلی با ولع لبامو ميخورد هولش دادم رو تخت افتادم روش يه ربعی چشامونو بسته بوديم داشتيم لبای همو ميخورديم ؛ راستی یادم رفت بگم قبل از اينکه بريم حموم 3 تا از اون ترامادولارو خوردم كه به خيال خودم 20 ديقه ای رو كار باشم که در ادامه ميفهمید چه اتفاقی افتاد خلاصه بعد از يه ربع لب بازی حس كردم كيرم داره سفت ميشه تيشرتشو در آوردم ديدم يه سوتين سفيد زيرشه که سايزش 85 بود شلوارشم درآوردم كه يه شرت گيپوری زرد پاش بود سوتينشو باز كردم سينه هاش افتاد بيرون بزرگ و شل بود يه 5 ديقه سینه هاشو خوردم اومدم پايين شرتشو درآوردم ديدم یه كس تپل و گنده زد بيرون شب قبلش همه موهاشو زده بود يه بوس از کسش كردم كه ديدم پوست كسش زبر بود برگشت گفت اونجامو نخور كثيف معلوم بود يكم لاش خيس شده بود گفتم پس تو بخور گفتش باشه بخواب تيشرتمو درآوردم اونم شلوارك و شرتمو باهم در آوردو من دراز كشيده بودم اونم شروع كرد خوردن منم اولين بار بود كه كسی واسم ساك ميزد کلی بهم حال ميداد ولی اصلا حس ارضا شدن نداشتم حس كردم سرم سنگين شده قرصا اثر گذاشته بود منم كه ورزش ميكردم اولين بار بود كه ميفهميدم نشه شدن چيه فكم شل شده بود درست نميتونستم حرف بزنم نزديک 20 ديقه برام ساك زدخيلی خوب اينكارو ميكرد معلوم بود تجربه داره تخمام ميگرفت تو دهنش و ول ميكرد كه با اين كارش دردم ميگرفت كه گفتم بسه ميخام بكنمت گفت باشه رو شكم خوابوندمش كيرمو گذاشتم رو سوراخش كه گفت خشك و خالی ميخوای بكنی تو كه يادم افتاد تو جيب شلوارم يه ليدوكائين بود در آوردم یكم خالی كردم دور سوراخش یكمم ماليدم رو كيرم قد كيرم 16 سانته قطرشم هر چی ميای پایين کلفتر ميشه یه بند انگشت كردم تو کونش كه راحت رفت تو معلوم بود قبلا بهره برداری شده سر كيرمو گذاشتم رو سوراخش و با يه فشار تا نصف هول دادم توش كه گفت شاهين جون آروم يكم با حوصله تا تش جا كردم و اونم آه و ناله ميكرد اولش آروم عقب جلو ميكردم تا حسابی سوراخش باز شد و راحت عقب جلو ميكردم اونم دادش رفته بود هوا پوزيشن و عوض كردم حالت داگی نشوندمش شروع كردم محكم تلمبه زدن كه صدای ناله هاش زياد تر شد و معلوم بود داره لذت میبره بهش گفتم میخام فيلم بگيرم كه گفت ميخای چيکار منم گفتم اولین سكسم ميخام خاطره بشه و بهش قول دادم از صورتش نگيرم که اونم با يكم امتناع قبول كرد منم ديگه به جای اينكه بكنم بيشتر حواسم به گوشی بود كه یه فيلم تميز از توش در بيارم 1 ساعت همه پوزيشن هارو كردم از هر استايل 2يا 3 ديقه فيلم گرفتم قرصا انقد نشم كرده بود كه اصلا لذت سكسو نميفهميدم ديگه کلافه شده بود ميگفت پس چرا آبت نمياد و بی حال افتاده بود ساعت 2 شده بود من هيچجوره ارضا نميشدم به خودم فحش ميدادم كه چرا 3 تا قرص خوردم يه 10 ديقه ديگه برام ساك زد ولی فايده نداشت گفتم فايده نداره ميخای بری برو پاشدم از يخچال 2 لیوان آب پرتقال آوردم خورديم و ازش پرسيدم ارضا شدی كه اون گفت 7 بار آبش اومده بعدم لباساشو پوشيدو رفت …ادامه داردنوشته شاهین

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *