ترانه رو واسه زندگی انتخاب کردم نه سکس

0 views
0%

سلام دوستان نمیگم کصشر نمینویسم تا بخونید و خودتون بگید….ولی خواهش میکنم احترام همدیگه رو نگه داریم☺من نه از دختری خوشم میومد ن علاقه ای به سکس با کسی رو داشتم تا سه سال پیش با دختری اشنا شدم بنام ترانه خب یکم ازش بگم واستون قدش۱۷۰و قد خودم۱۸۵وزنش۵۵و خودم۶۲بدنسازی میرم و ۲۲سال سن دارم خب ماجرا از جایی شروع شد که رفته بودم خونه دختر خالم مهمونی دوستاشم بودن و من این خانومه از نظر من جذاب رو دیدم و البته موهاش بلوند هست و چشمهاش هم سبز واقعا دلربا بود من تو عمرم خیلی جق نزدم چون خیلی تو فکر سکس و….نبودم ولی در دوران بلوغ همگی خالی کردیم چن بار?خب من ایشون رو تو سه تا مهمونی دیدم و واقعا ازش خوشم اکمد به سختی تونستم تعقیبش کنم و خونشونو پیدا کنم رفتم و فردا صبش اومدم یه ساعتی سر کوچشون بودم دیدم زد بیرون رفتم جلو و سعی کردم مخشو بزنم اما جواب نداد خودمو زدم به بد حالی ک بیاد و جواب داد اومد طرفم گفت چیزیت شد گفتم کمی سر درد دارم گفت بیا بریم خونه(خونش مجردی بود باباش خر پول بود)رفتیم برام شربت اورد تشکر کردم و گفت چرا میخوای باهام دوس شی؟یه سری چرت گفتم مخش زده شد اما واقعا عین واقعیت رو گفتم این دختر از نظر من تک بود ۱سال باهم بودیم و اصلا به فکر خیانت نبودیم نه من و نه ترانه ولی یک روز بهم گفت من دیگه خسته شدم از این روال زندگی گفتم چیکا کنم گفت یه تغییر بزرگ بده بینمون گفتم یعنی چی گفت بیا عقد دائم کن منو گفتن هن؟چرا؟اعتماد نداری میترسی ولت کنم؟گفت اره☹تو این روزگار واقعا غریب خیانت و خیانتکار خیلی زیاد شده راست هم میگفت منم بودم میترسیدم خب قبول کردم ولی توقعش بیشتر شد گفت رابطه میخوام گفتم یعنی چی اخه گفت من الان زنت محسوب میشم باید حال کنیم بالاخره یا نه واقعا اون لحظه ازش بدم اومد ولی بعد یک دقیقه فکر کردن دیدم راست میگه گفتم باشه ولی بهم زمان بده گفت چقدر گفتم یک روز اقا از خدا که پنهون نی از شما ….پشمامو نزده بودم رفتم پشمامو زدم و رفتم ارایشگاه بعدشم حموم و روزش فرا رسید ساعت ده صبح بود که رفتم راستش اول از هم خجالت میکشیدیم ولی دیدم داره باهام راه میاد همراهیش کردم اول ممه هاشو مالیدرم و بعد دست به کونش گرفتم مالیدمش حدود یک ربع ولی خودشو پس کشید گفتم چی شد و زد زیر گریه زاری بوسش کردم گفت که بهش تجاوز کردن به زور و….خیلی دلم میخواست الان اون عوضیا اینجا بودن….بگذریم اون روز یکی از بهترین روز های عمرم بود چونکه من از قبل به مادرم گفته بودم و دقیقا همون شب رفتم خواستگاریش و جوابمو گرفتم و الان یه کوچولو هم تو راهه?دوستان خواهش میگم نظرات خودتون رو مودبانه بگید متشکرمنوشته Khas

Date: February 27, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *