ترس و شهوت )1(

0 views
0%

هشدار اين داستان كاملا بر اساس تخيلات من شكل گرفته و هيچ چيزش واقعي نيست ديطريقه ي مصرف براي اين كه بيش تر با داستان رابطه بر قرار كنيد خودتون رو جاي شخصيت بذاريد و كاملا محيط رو متصور شيد.جايي كه من توش كار مي كنم عجيب ترين جاي اين شهر استيك شركت كه كار هاي گرافيكي ازجا هاي مختلف قبول مي كنداما اين كه چرا مي گم عجيب ترينجا يه سري دلايل داره از جمله اين كه تايم كار كردن اين جا معمولا با غروب خورشيد شروع مي شه )كار هايي كه انجام مي ديم بيش تر سبك ترسناك داره و اين تايم شب كار كردن هم واسه اينه كه گرافيست ها بيش تر حس بگيرن اينا اعتقادات مسخره رئيس اين جاس اون حتي معماري ترسناكي واسه ساختماني كه توش كار ميكنيم در نظر گرفته، اين جا تقريبا شبيه‎ ‎يه عمارت متروك است با كلي اتاق راهرو ها اغلب تاريك اند و با نور شمع روشن شدن در واقع به جز اتاق كارمون همه جا واقعا تاريكه طوري كه گاهي از ترس از اتاقم نمي رم بيرون البته‎ ‎موجب سوء تفاهم نشه ما اين جابرق و تلفن و خلاصه همه امكانات رو داريم اما خب فقط توي اتاقامون( خب البته اين شرايط براي خيلي ها نامعقول است و خيلي ها قبول نمي كنند اما خب من يه جورايي از اين جا كار كردن خوشم مي آد به خصوص اگه دختر باشي كه البته بازم من از معدود استثنا هاي اين جا ام تنها خوبيه اين جا اينه كه يه روز در ميون كار مي كنيم، چون شرايط كار سختهمن چند ماهي است كه ابن جا مشغول به كار شدم گفتم كه همه چيز اين جا ترسناك و عجيب ساخته شده گاهي رئيس يه هو‎ ‎بدون اين كه من متوجه شم توي دفتر كارم و پشت سرم است، قسم مي خورم يه راه مخفي واسه ورود به اين جا وجود داره اما من هيچ وقت نتونستم پيداش كنم اولين بار يه هو دست گذاشت رو شونم و نزديك بود از ترس خودمو خيس كنم اون موقع هفته ي اول كاريم بوداون نصيحت هاي عجيب غريبي هم مي كند هيچ وقت موجوداتي كه نمي تونيد كنترل كنيد خلق نكنيد واقعا خيلي زيادي همه چيز رو جدي مي گيره يعني ميخواد به‎ ‎ما اين حس رو بده كه همه چيزواقعي است اما خب شما وقتي فيلم ترسناك مي بينيد هر قدر هم فيلم طبيعي باشد مي دونيد فيلم است پس هيچ وقت عميقا نمي ترسيدامروز مثل هميشه تو دفترم نشسته بودم و مشغول طراحي بودم، امروز باي كار جديدم رو مي آوردند. صداي در اتاقم رو شنيدم حتما كار جديد رو آوردند دررو باز كردم اما غافلگير شدم چون خود رئيس پشت دربود بر خلاف هميشه كه يه هو ظاهر مي شدخنديدم و گفتم راه مخفي خراب شده؟ يا … رئيس با همون لحن سرد و مرموز هميشگي صحبتم رو قطع كرد دستش رو روي شونه ام گذاشت )صميميت اي كه انتظارش رو نداشتم( و گفت يك روز ياد مي گيري كه به همه چيز با ديده ي ترس نگاه كني با ديده واقعيت تو دائم خودت رو گول مي زني… يك روز…حرفش رو قطع كرد و نگاهي به سر تا پام انداخت شايد دچار توهم شدم اما حس كردم نگاهش روي سينه هام مكث كردمن رو كنار زد و وارد شد جاي من نشست و به من خيره شد سپس با چشم به در اشاره كردومن متوجه شدم كه بايد در رو ببندم و البته در رو بستم و جلو رفتم و منتظر ايستادم.اون ادامه داد خب سنا امروز واست يه كار جديد و متفاوت آوردم البته دليل اين كه اين كار رو خودم واست آوردم اينه كه بايد مطمئن شم ببينم مناسب اين كار هستي يا نهمن اصلا منظورش رو نمي فهميدم رفتارش عجيب بودخب براي اين كه متوجه شم فقطيه راه وجود داره… لباسات رو در بيارمن شوكه شده بودم … يعني مي خواست با من رابطه داشته باشه؟؟_ نكنه كار رو نمي خواي؟… چرا اون جوري من رو نگاه مي كني ؟… لباسات رو در بيار يا شغلت رو فراموش كنبا خودم فكر كردم كه اگر فقط با در آوردن مانتوم ختم به خير شه كارم رو بي خود از دست ندم شايد مي خواد امتحانم كنهشال و مانتوم رو درآوردم و گذاشتم روي صندلي بعد دستي تو حلقه هاي مو هاي بلندم كشىدم و منتظر شدم_خب حالا بهتر شد… با اين مانتو هاي هنري ديگه نمشه چيزي ديد… خب ولي من هنوز منتظرم…ديگه نتونستم ساكت بايستم واسه همين اعتراض كردم اما ميتونم بپرسم براي چي؟ من گيج شدماون بعد از خنده اي كوتاه گفت منتظر بودم … خب قراره تو چند تا شخصيت پورن طراحي كني البته موضوع داستان رو مي خوني و خواهي فهميد … من لازم مي دونم طراح اين كار ها شخصيت اون خانم رو شبيه خودس طراحي كنه مي خوام ببينم چقدر براي اين كار مناسبي، اصلا مناسب هستي يا نه؟ چون ساپرت پوشيدي مجبورت نمي كنم اونو در بياري دارم به اندازه ي كافي مي بينم فقط اين لباس رو هم دربيار و ديگه تمومه) زمستان بود و لباس كاموايي نرم گشادي تنم بود كه آستينايبلندي هم داشت( با خودم فكر كردم من خيلي هم دختر پاكدامني هم نيستم حالا مثلا اگه فكر كنم دوست پسرم است و يه لحظه بدنم رو ببينه چبزي نمي شهرئيس گفت دقيقانگاهي به رئيس انداختم سر تكان دادم و بعد شروع كردم به‎ ‎در آوردن لباس رويي ام، ديگه سعي مي كردم به اون نگاه نكنم لباسم رو هم نگه داشته بودم جلو بدن‎م‎ ‎كه اون بلند شد جلو آمد لباس رو از دستم كشىد و انداخت پيش بقيه لباس هام، كمي عقب ايستاد و همين طور نگاهم مي كرد بعد روي ميز نشست و گفت بچرخ…من هم همين كارو كردم.صدايي از گلوش خارج كرد و گفت نه اين سينه ها خيلي رضايت بخش نيستند كاملا معمولي اند بعد اومد سمت من ومن همچنان سعي مي كردم تو چشماش نگاه نكنم كاملا غافلگيرانه دستش رو توي سوتينم برد و يكي از سينه هامو گرفت كاملا نرمال بود انگار كار هر روزش است و عوضش من دست هام يخ يخ سده بود و صورتم گر گرفته بود و با اين حركت اون قلبم چنان مي زد انگار از مسابقه دو آمده بودم و همين تند زدن قلبم بيش تر شرمنده ام مي كرد اصلا انگار ارام بشو نبوداو كمي سينه هامو فشار داد و به صورتم خيره بود نگاهش روحس مي كردم… گفت اما خوبه كهسفت و خوش فرم اند، ولي چيزيكه بيش تر نظرمو جلب مي كنه… حرفش رو نيمه تموم گذاشت عوضش دستش رو روي كمرم گذاشت و خيلي آروم از رويبرجستگي خط شرتم رو به پايين كل باسنم تا ما تحت رو لمس كرد سپس ضربه ي آراميروي آن زد و گفت خيلي خوش فرم اندبعد ادامه دادچيز ديگه اي كه مهم است روحيه ي طرف است كه چقدر سكسي باشه … بعد دستش رو از همون جا روي باسنم تا جلو لاي پام كشيد و برد و خوب لمس كرد… واقعا خيلي خجالت كشيدم كه لاي پام مرطوب بود…رئيس با خنده گفت فقط در مورد كاراكتر خانم سينه ها رو كميبزرگ تر بكشو بيرون رفتسريعا لباسام رو پوشيدم و خودم رو سمت صندليم پرت كردم واقعا مي خواستم سرم رو بكوبم رو ميز… واي حس خجالت و حماقت داشت خفم مي كرد… توي صندلي ام چمباتمه زدم و صورتم رو بين پا ها و دستام پنهان كردم مي خواستم واسه لحظاتي از روي زمين محو شمادامه دارد…نوشته Atih

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *