تری سام ی مرد با دو جنسه ها عالی
اسمم مهم نیست . 40 سالمه و تو تهران بالای شهر یه بوتیک لباس زنونه دارم و درشرف راه اندازی یه مزون لباس شب هم بودم که گفتم قبل از دست بکارشدن یه چندروزی برم شمال برای رفع خستگی و هوای تازه , سرحال که شدم برگردم و مزون رو راه بیندازم . پنج صبح وسایلو گذاشتم صندوق عقب و حرکت کردم که به شلوغی جاده نخورم و 9 و نیم رسیدم لاهیجان . رفتم اول کله پاچه رو زدم و رفتم دنبال ویلا و اطاق خالی و این حرفها . نزدیک ظهر بود که یه اطاق خالی گرفتم که در اصل یه خونه محلی بود که یک زوج حدودا 30 ساله توش زندگی میکردند و خیلی ارزون گفتند و دو تا اطاق داشت که یکیشو به من اجاره دادند و یکی هم خودشون بقیه خونه هم مشترک بود . اشپزخونه که اپن بود و تقریبا جزیی از حال بود . البته تو تمام سه روزی که اونجا بودم خانمش که اسمش راحله بود غذابرامون میپخت و منم اخرسر پول خوبی بهشون دادم . هرروز که تو حال نشسته بودم و تلویزیون میدیدم راحله خانم هم درست روبروی من تو اشپزخونه اپن که حتی کابینت هم بینمون نبود سراندر پا وایساده بود و غذا درست میکرد و روزی چند ساعت کون بزرگ و بغل پر کن و سکسیش جلو چشمم بود و دامن راحت ولی بالای زانو پاش میکرد که کمی هم مثل تور بود و ازدور که نور بهش میخورد تمام کس وکونش معلوم بود و کردنی بود زیاد . روز اول از صحبتهاشون سرغذا معلوم شد که بچه دار نمیشن و ظاهرا مرده زیاد هم مرد نیست و از نشستن چهارزانو راحله سرسفره و بلند شدنش طوری که تمام کوسشو ببینم و بلوز گشاد ولی یقه بازش که پستونای گنده شم ببینم معلوم بود حشرزده تا زیرچونش . جالب اینکه بین اون کون سکسی و بزرگ بارونای کلفت و سینه های درشتش , یه کمر باریک داشت که هم کونشو قنبل تر میکرد و هم کوسشو برجسته تر . خلاصه سیب سرخی بود تو دست چلاق . صحبت از کاروبارشد که فهمیدم مرده گچ کاره و مدتیست بی کارشده و کلا زیاد کاری و بابنیه نبود و زنه هم با پدر و مادر شوهرش تو شالی و برنجکاری اونم سالی چند ماه بیشتر کار نمیکنه . وقتی فهمیدند من تو کار پوشاک هستم پرسیدند کاری براشون ندارم بیان تهران . گفتم به این سادگی هم نیست و تهران هزینه های اجاره بالاست وتازه خونه تونو اینجا چیکار میکنید که گفتند خونه هم مال عموی مرده است و حتی وسایلش هم مال اونه و بعداز اینکه زن عموش مرده عموش هم رفته خونه دخترش . خلاصه در تردید بودم که یهو یاد راه اندازی مزون افتادم و مطرح کردم که راحله با چشمای حشری بهم نگاه کرد و گفت یعنی من به دردت نمیخورم ؟ گفت شما هرچی بگی من انجام میدم و راضیت میکنم . منم که حشری شده بودم یه نگاه خریداری طولانی به سراندرپاش انداختم و گفتم شک ندارم چون مایه شو داری . خندید و بلندشد رفت چایی بیاره . سر چایی گفتم میتونند تو همون اپارتمان که خریدم برای مزون زندگی کنند تا پس انداز کنند و جا بگیرند , اما اقا اکبر رو باید یه کاری براش پیدا کنیم که تا 9 شب مشغول باشه و تا 9 نمیتونه بیاد خونه . چون مزون زنانه است و فقط 3 ساعت از 2 بعدازظهر تا 5 بعد از ظهر تعطیله که اونم من میرم سر میزنم و جنس تامین میکنم و حساب کتاب و ازاین حرفها . خلاصه.یه چند تایی زنگ زدم تهران و جویای کارشدم برای اکبر از رفقام که باالاخره یه کار مناسب با شرایطش جور شد . نگهبانی یه کارخونه کانکت سازی تو چهاردونگه از 10 صبح تا 8 شب . فقط گفت از دو هفته دیگه که نگهبان قبلی میره شهرشون میخوانش .
راحله که از خوشحالی که چند منظوره بود که هم میرفت تهران زندگی کنه و هم کار خوبی که بهش میرسید و هم کیر کلفتی که بهش میرسید تو پوستش نمیگنجید , فورا گفت خوب اکبر دو هفته دیگه میاد تهران . اکبرهم پشت سرش فورا گفت اره و خلاصه همه چی جورشد و راهی شدیم .
بازهم مثل اومدنه صبح زود راه افتادم , اما اینبار با یه همسفر شمالی داغ . راحله با اینکه غیر شوهرش با کس دیگه ای نبود ولی هم باهوش بود و هم وارد . طوری لوندی میکرد که نه اکبر میفهمید و هم من میگرفتم که خانم پایه س شدید . مثلا موقع راه افتادن برای اینکه هر شکی رو از بین ببره رفت و روی صندلی عقب نشست . البته رو صندلی وسط که توراه بعدا که باز با همون دامنه اومده بود و لاشو باز میکرد من راحت تو ایینه ببینم رون و کسشو . یا واسم از فلاکس چایی میریخت و لا پاشو باز میکرد و صدام میکرد که چایی رو بگیرم . خلاصه کرج عوارضی رو که رد کردیم گفت باز هم سرراه پاسگاه هست ؟ گفتم نه گفت پس من بیام جلو میخوام تهرانو خوب ببینم . اما بهش نمیومد که تاحالا ندیده باشه !
یه راست رفتم مزون چون نه حوصله سرزدن به مغازه رو داشتم و نه میتونستم ببرمش خونه . اخه همسایه ها میدونستند من مجردم . البته میدونستن کس بازی می کنم , ولی نه با زن شوهر دار . خلاصه بهش گفتم من میرم یه مقدار خرید کنم و یخچالو پر کنم که دیگه تو اینجایی و تو هم یه حموم راحت بگیر تا من میرم راحت باشی . نهارهم میگیرم . رفتم کارواش و ماشینمو شستم و چند تا زنگ کاری زدم و رفتم خونه و میلامو چک کردمو و رفتم خرید و بعدشم نهار خریدم برگشتم دیگه 3 بعد از ظهر بود . دیدم راحله رفته حموم سفید که بود سفیدتر شده و ارایش هم کرده و نشستیم سر میز نهارخوری و نهارخوردیم . مزون دوتا اطاق داشت که یکیشو کرده بودم انبار و پرو و اون یکی هم اطاق خواب با سرویس کامل تو حال هم یه مبل سه نفره بود ومیزش و یه تلویزیون فقط بقیه شم دورتادور رگال خالی که قراربود لباس بیاد روش . فقط تو اطاق پرو یه رگال بود که 10 , 15 دست روش لباس شب باز بود که از کارای قبلی بود از مغازه اورده بودم . بعد از غذا راحله چایی گذاشت و منم رفتم رو مبل و تلویزیونو روشن کردم . اومد کنار مبل روبروی تلویزیون وایساد داشت تکرار یه سریالو میداد . بهش گفتم اینجا همین یه مبلو داریم بیا بشین پلو من . بدون رودربایستی اومد و نشست . عمیق پایه بود . چند دقیقه بعد رفت چایی اورد وپرسید لباساتون قشنگه . گفتم چندتا تو اون اطاق هست برو ببین . رفت و لباس شبهای رورگالو دید و یه قرمز کوتاه چسب که یقه کلوش و گشاد داشت که تقریبا بیشتر سینه هاشو نشون میداد رو اورد و گفت چقدر خوشگله . بد مصب سلیقشم بیا منو بکن بود . گفتم میخوای بپوشیش ؟ گفت خراب نشه . گفتم از من و تو خرابتر ؟
خندیدو رفت تو پرو پوشید و اومد بیرون . وای چی میدیدم . کون گنده تو لباس تنگ داشت میترکید . رونای سفید که تقریبا تا خط کوسش هنوز بیرون از دامنش بود و کوسش قلنبه چسبیده بود به دامن تنگ و سینه هاش تقریبا تا نوکش بیرون بود . کیرم داش میترکید تو شلوارم . با خجالت گفت برم در بیارمش. گفتم بیا اینجا بشین چاییتو بخور به موقش در میاری . اومد نشست رو مبل کنارم و همونجور که داشت چاییشو میخورد منم با چشام داشتم اونو میخوردم . گفتم تو امتحان تقریبا قبول شدی ودستمو گذاشتم پشت سرش رو لبه مبل طوری که هدایت بشه تو بغلم . گفت چرا تقریبا ؟ گفتم امتحان اخرت مونده . گفت چیه ؟ گفتم شمال برای اینکه منو قانع کنی بیارمت اینجا کارکنی چی بهم گفتی ؟ یکم سرخ شد و گفت گفتم هرکاری بگی میکنم و راضیت میکنم . گفتم خوب این گوی و این میدان .گفت چیکار کنم ؟ گفتم بیا از هم سوال کنیم و صادقانه جواب بدیم . گفت باشه ولی راست بگیم . گفتم خوب بگو بینم با اکبر خوشحالی ؟ مکث کرد و گفت نه . گفتم چرا ؟ گفت بیکاره . تنبله . بی حاله و اینا . گفتم فقط همینا ؟ گفت نه یه چیزای دیگه هم هست . گفتم چی ؟ گفت مثلا ..روش نشود بگه . گفتم قرارشد صادق باشی . گفت مثلا زیاد مرد نیست . گفتم توضیح بده گفت روم نمیشه . شما بپرس من جواب میدم . گفتم مشکلتون سکسه ؟ گفت اره . سرخ شد . معلوم بود داره داغ میشه . گفتم چیه نمیتونه ؟ گفت نه . گفتم چیو نه ؟ باز گفت شماخودت بگو . گفتم اولا شما نه و تو . گفت خب . تو بگو . گفتم نمیتونه منظورت اینه که نمیتونه بکنتت؟ . گفت اره . گفتم اصلا ؟ گفت اصلا . گفتم چرا ؟ گفت خیلی کوچیکه مثل بچه ها . گفتم پس دوله . گفت اره . گفتم اما تو کیر میخوای گفت اره و اب تو دهنش جمع شده بود . گفتم اونم یه کیر گنده . گفت اره . گفتم خوب اگه پا بده و یه همچین کیری باشه چیکار میکنی ؟ چیزی نگفت . گفتم بگو دیگه گفت میگم ولی حالا نوبت منه سوال کنم ِ گفتم باشه . گفت تو مجردی ؟ گفتم اره . گفت دوست دخترم نداری ؟ گفتم نه ِ گفت چرا ؟ گفتم من دوست ندارم وابسته بشم و تا اونجاییکه حال بده یکیو میکنم . گفتم باید ازش خوشم بیاد . گفت از چیش ؟ گفتم از کونش اول که حتما میکنم . بعد هم از کسش . ممه هاش . لباش . گفت الان کسی هست ؟ گفتم که بخوام بکنمش ؟ گفت اره . گفتم تو . واضح بود که خیس کرده . ساکت شد . گفتم جوابمو ندادی . اگه یه کیر کلفت مثل کیر کلفت من باشه چیکار میکنی ؟ دستشو برد و زیپ شلوارمو باز کرد و با حرث و حشری کیرمو کشید بیرون و گفت تا دسته می خورمش و شروع کرد به ساک زدن . چنان صفت میخوردش که خایه هام تیر میکشید و منم سرشو فشار میدادم تا بره ته حلقش . همونطور دمر که داشت کیرو میخورد دامنشو گرفتم و کشیدم بالا و کل لباسو از تنش در اوردمو شروع کردم به مالوندن ممه هاش و بادست دیگم هم مالوندن و انگشت کردن کونش و کوسش ِ. ملچ ملوچش راه افتاده بود و اب دهنش از تخمام سرازیر شده بود . موهاشو گرفتم و سرشو بلند کردم و گفتم چی میخوای جنده ؟ گفت کیر . گفتم چقدر گفت خیلی . گفت کیر کلفتتو میخوام . گفتم میخوام تاصبح پارت کنم . اول کونتو . باید تا صبح بهم کون بدی . گفت میدم . هرروز بهت میدم . کون بهت میدم ِ جرش بده . قربون کیر کلفتت برم . اینو که گفت دمر کردمش رو موکت و کون گنده سفیدشو بغل کردم و یه تف زدم در کونشو کیرو گذاشتم تو سوراخ کون تنگش و هرچی زور داشتم زدم و جیییغ میکشید و من فشار میدادم و واقعا جرش دادم و کیرم خونی شد و راحله با این همه درد تو ابرا بود و میگفت قربون کیر خرت برم که جرم دادی یااله تمومش کن پاره پورش کن منم کمر میزدم که سرش میخورد به میز جلو مبل و داشت پایش میشکست و برگشت لب داد بهم و زبونمو سفت میکید و پاهاشو سفت دراز کرد و فهمیدم داره ارضا میشه منم سفت کمرشو قلاب کردمو کون گنده سفیدو فشار دادم تو بغلمو اونم کاملا قنبل کرده بود و داشت میلرزید که منم ابمو با فشار ریختم ته کونش و هردو ازحال رفتیم .