تعمیر کولر همکارم

0 views
0%

سلاماسم من مهرانه. این اولین باری هست که مینویسم. این اتفاق واقعی هست. من تو یه شرکت خصوصی کار میکنم و به کارهای برقی مسلط هستم. نمیخوام زیاد حاشیه برم واسه همین جزئیات رو حذف میکنم. توی شرکت یه همکار دارم به اسم نیما. انصافا پسر خوبیه. منو نیما چند سالی هست با هم همکاریم به همین خاطر دوستیمون هم زیاده. یه روز نیما سر کار بهم گفت کولرشون دیشب از کار افتاده و خراب شده و چون میدونست من از این جور کارا سر در میارم بهم گفت میتونی بعد از ظهر یه نگاه بهش بندازی؟که منم گفتم باشه بعد از ناهار میام ببینم چشه. اینم بگم قبلاتوی عکس پروفایلش عکسای زنش رو دیده بودم و انصافا خیلی خانم زیبایی داشت. به همین خاطر دوس داشتم زنشو از نزدیک ببینم. بعد از ناهار چون میدونستم احتمال داره زنشو ببینم یه لباس مرتب پوشیدم و رفتم خونشون. وقتی رسیدم در خونشون به دوستم زنگ زدم اومد پایین یه راست رفتیم روی بام. کولر رو یه چک کردم دیدم خازن راه اندازش سوخته. در حین تست کردن کولر فهمیدم اسم زنش محدثه اس. به نیما گفتم خازن سوخته باید عوض شه یاتاقانها هم تعریفی نداره ولی چون زنگ زده در آوردنش یه ذره زمان بره. بریم خازن بخریم که راه بیفته. یاتاقان رو فردا عوض کنیم. نیما فکری کرد و گفت اگه ناراحت نمیشی من میرم لوازم بخرم تو زحمت یاتاقان رو بکش که باز فردا هم علاف نشیم. منم قبول کردم گفتم باشه برو منم اینا رو در میارم تا وقتی بیای. خلاصه نیما رفت و منم مشغول شدم. اینم بگم چون خونشون حاشیه شهر بود برای خرید لوازم باید یه نیم ساعت چهل دقیقه علاف میشد تا بره برگرده. یه ده دقیقه ای بود داشتم به کولر ور میرفتم که حس کردم یه نفر آهسته سلام کرد. برگشتم نگاه کردم دیدم یه خانوم زیبا و قد بلند با چادر مانتو جلو ایستاده. دستپاچه شدم و سلام کردم. گفت من خانوم نیما هستم نیما تماس گرفته و گفته واستون چایی بیارم. نمیدونم چرا کیرم داشت تکون می‌خورد. خیلی خوشگل بود محدثه. ازش تشکر کردم و چایی رو گرفتم گذاشتم روی کولر. محدثه داشت ازم تشکر می‌کرد که مزاحمتون شدیم وازاین حرفا. منم خودمو پیدا کرده بودم و شروع کردم به چاپلوسی و زبون ریختن. نمیدونم چرا حس میکردم دوست داره لاس بزنه. چون نمی‌رفت و ایستاده بود و منو نگاه می‌کرد و سوال های الکی میپرسید. منم کرمم گرفته بود گفتم اینقدر سوال میکنین شاید کار فنی رو دوست دارین. محدثه گفت آره خیلی دوس دارم که منم با یه لحنی گفتم منم دوس دارم. یه لبخند ریزی کرد. من پر رو تر شدم گفتم این یاتاقان میله رفته توش در نمیاد. شما که کار فنی دوس داری پیشنهادی نداری؟ محدثه یه خنده ای کرد و گفت والا چی بگم فک کنم باید چرب بشه و بهش فشار بیاری تا در بیاد. اینو که گفت کیرم یه تکون خورد و دل و زدم به دریا گفتم من اتفاقا استاد فشار دادن هستم. محدثه ازین بی پروایی یه ذره جاخورد و با یه لحنی گفت معلومه…. فک کنم فهمیده بود نیتمو. یه چند لحظه ای دوتامون حرف نزدیم و منم الکی مشغول کولر بودم که یهو محدثه گفت آقا مهران دیگه چیا رو میتونی فشار بدی شما که استادی؟ من گرخیدم ازین حرفش و گفتم خب معلومه خانومایی که دلشون فشار بخواد….. اونم نه گذاشت نه برداشت گفت شاید منم بخوام. اینو که گفت پا شدم یهو بغلش کردم و لباشو بوسیدم و گفتم خودم فشارت میدم عزیزم شما امر کن. لبمو بوسید و با چشای خمار گفت یه لحظه صبر کن…. گوشیشو از جیبش در آورد زنگ زد به نیما گفت من واسه همکارت چایی بردم تو هنوز نیومدی زشته بنده خدا بالا تنهاس کجایی؟ که نیما گفته بود لوازم و گیر نیاورده یه جا آدرس گرفته که اونجا داره. الانم داره میره بگیره و بیاد.محدثه پرسید کی میای نیما گفته بود حدودا بیست دقیقه دیگه. سریع رفتیم توی واحدشون. تا در و بستیم چسبیدم به محدثه و شروع کردم خوردنش. گفت لباسا رو کامل در نیاریم که اگه نیما رسید سریع جمع و جور کنیم. مانتوشو دادم بالا سوتین نداشت. سینه هاش افتاد بیرون شروع کردم خوردن سینه هاش. دست محدثه همزمان تو شلوارم بود داشت کیرمو می‌مالید. یهو زانو زد جلوم کیرمو در آورد گذاشت دهنش. چه ساکی میزد لعنتی. تا حالا خانمم اینجوری ساک نزده بود واسم. چون وقت کم داشتیم سریع بلندش کردم برش گردوندم کیرم خیس بود کردم توی کوسش. یه آهی کشید. با استرس تند تند تلمبه میزدم. بعد چند دقیقه گفتم داره میاد چیکار کنم. محدثه گفت بریز توش مشکلی نیست. آبمو تا تهش ریختم تو کوسش. یه چند لحظه ای نوازشش کردم و سریع لباسا رو درست کردیم و من رفتم روی پشت بام. بعد چند دقیقه نیما رسید خونه. شانس آورده بودیم. نیما گفت ببخشید معطل شدی لوازم بد گیر آوردم. منم گفتم ایراد نداره اینم زیاد اذیت کرد یه ده دقیقه دیگه کار داره در اد. با خودم گفتم خب داشتی فشار و جای دیگه میدادی. خلاصه بعد دوساعت کولر کاملا درست شد. نیما ازم کلی تشکر کرد و دعوتم کرد توی خونه که پذیرایی کنه. با هم رفتیم پایین. دستامو شستم نشستم روی مبل که خانومش با سینی شربت و شیرینی اومد. نیما مارو معرفی کرد طفلک نمی‌دونست تا دوساعت پیش کیرم توی کس خانوووم بوده. خانومم یه لبخنده موذیانه زد و تشکر کرد بابت کولر. بعد از پذیرایی خداحافظی کردم و رفتم. که یا دم اومد ای کاش شمارشو گرفته بودم. خلاصه خانم نیما که شماره منو میتونست از گوشی شوهرش برداره هنوز زنگ نزده. منم تو کف کردنشم هنوز….. پایان نوشته مهران

Date: December 19, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *