از این همه اصرار کلافه بودم ولی سعی میکردم حفظ ظاهر کنم. نمیدونم چه نوع نوشیدنی بود. فقط اون نصفه شاتی که از بطری آبی رنگ و قشنگش ریخت و با اصرار به خوردم داد، طعم دهنمو تلخ کرده بود. اولین بار بود نوشیدنی الکلی میخوردم. درسته میخواستم یه سری محدودیت هارو بذارم کنار ولی دلیل نمیشد خودمو تو موقعیت خطرناکی قرار بدم.به دستاش نگاه میکردم که یه سری اشکال مربع شکل با ورقدرست میکرد و به خیال خودش منو مشغول کرده بود. سعی میکردم از پشت ترافیک ذهنی که دچارش شده بودم لبخند بزنم و خودمو مشتاق نشون بدم.بالاخره دست از ورق ها کشید و اومد سمتم. لباشو آروم ونرم گذاشت رولبام. دستاش رو کمرم بازی میکردن و کمکم نفسامعمیق شدن. لباشو نرم گاز میگرفتم. آروم از رو راحتی بلند شدیم وهمونطور که لبامون قفل بود منو به سمت اتاق خواب هدایت میکرد. آروم عقب میرفتم که لبه تخت خورد به پشت زانوهام وباعث شد بشینم. لبامو ولکرد و تاپ کرم رنگمرو در آورد.دستشو برد پشتمتا سوتین مشکیمو باز کنه بهش گفتمازجلو بازمیشه وخودم سوتینمو درآوردم. دوباره لبامو بین لباش گرفته بود و زبونشو میکرد تو دهنم. دستشو گذاشته بود رو سینه ام و آروم فشار میداد ولی من زیاد رو سینه ام حساس نبودم. وقتی لبامو ول کرد و چند ثانیه بعد نفس داغشو رو گردنم حس کردم، رعشه ی لذت از تنم گذشت. لباشو آروم روگردنممیکشید وبوسه های ریز میزد. گرمای شدیدی بین پام حس میکردم ولی جای یه حس خالی بود، یه اطمینان یه حس واقعی. نفس هامون صرفا با شهوت به شماره افتاده بود. هیچ حرفی نمیزد فقط بوسه هاشو حس میکردم رو گردنم که به سمت سینه هاممیرفت. مکث کرد و تی شرت مشکیش رو در آورد. از عضلاتش میشد فهمید ورزش میکنه. من نسبتا تپل هستم و اندام رو فرمش باعث شد کمی خجالت بکشم. شلوارکش رو در آورد و ازم خواست شلوارمو دربیارم.زیرشلوارکش چیزی نپوشیده بود. نگاهم از چشماش پایین تر نمیرفت. وقتی دراز کشیدمو خودشو بین پاهامجا داد یه لحظه از سنگینیش نفسم حبس شد. هنوز نفسموبیرون نداده بودم که لبای داغشو گذاشت رونوک سینه ام و دستش آروم روتنم لغزید ورفت پایین. دستش رو داخل لباس زیرم کرد. لمس انگشتاش بین پام باعث شد ی ه آه آروم ازگلوم خارج شه و اون با یه صدای دورگه بگه جونم…انگشتاشو حس کردمکه دایره ای حرکت میکرد ومن هر لحظه نفس کشیدن برام سخت ترمیشد. لرزه های خفیف بدنمو گرفت و من تو شهوت چشمامو بستم دستامو میکشیدم رو کمرش وسعی میکردمبا تمامناشیگری همراهیش کنم. آه های کم جون، با صدای لرزونم، گاهی شهوتش رو شعله ور تر میکرد. درست لحظه ای که حس کردم به اوج نزدیکم بلند شد و لباس زیرمو درآورد. خجالت میکشیدم و چشامو بسته بودم دوباره بین پام خودشو جا کرد. از حس حجمگرم و سفت زیردلم داغ تر از قبل شدم. دستمو تو موهاش حرکت می دادم. با شدت بیشتری لباشو میبوسیدم و آروم گاز می گرفتم. پایین تنه اش رو آروم حرکت می داد. بین پام روی شیار گرم و خیسم، بالاپایین رفتنش رو حس میکردم. یه لحظه حس کردم که میخواد فشار بده داخل که مانعش شدم و یادآوری کردمکه قرار نیست سکس کاملداشته باشیم. تو یه حرکت منو برگردوند و گفت پس از پشت. سرمو گرفتم سمتش و گفتم نهدیگه پشت درد داره. خوابید روم و با دستش تنظیم کرد و سعی کرد فشار بده پشتم. پایان ماهیچه هامو سفت کرده بودم. خودش فهمید از پشت اجازه نمیدم. بلند شد و دراز کشید رو تخت ومنو کشید رو خودش دوباره لبامون درگیر شد. پیش خودم فکر میکردم بهتره منم کاری کنم. دستمو بردم پایین ولمسش میکردم گرم بود و نسبتا قطور. دستمو بالا پایین میبردم و همزمان لبهاشو میبوسیدم. آه های خفیف تو گلوش میپیچید. سرمو به سمت پایین فشار میداد. میدونستم چی میخواد. نمیدونستم چه کاری باید بکنم. بعد از اینکه اجازه ندادم زیاد پیش بره انقد حرکاتش خالی از حس شده بود که کم کم از گرمای تنمکاسته میشد و تو سرم یه زمزمه ای میگفت زودتر تمومش کن …با حس تهوع نوکشو آروم میبوسیدم. مدام سرمو فشار میداد پایین تر. چشامو بستم و سعی کردم لبامو دورش قفل کنم و آروم حرکت بدم. از حس چندشی که داشتم کاملا سرد شده بودم و فقط فکر آخرش بودم تند تر ادامه دادم. نمیدونم اذیت شد از حس دندونام یا نه ولی من سعی میکردم سرعتمو بیشتر کنم. آه هاش بلند تر شده بود. چند دقیقه نگذشته بود که منو خوابوند و آبشو رو سینه هام ریخت. حالم بدتر شده بود چند تا دستمال داد بهم، خودشو تمیز کرد، شلوارکشوپوشید و از اتاق رفت چند لحظه ماتم برد. فقط همین؟ پایان اون حرفای قشنگش چی شدن؟ آخرش حتی یه بغل ساده هم نداشت ؟ بلند شدم و خودمو تمیز کردم. سعی کردم با لبخند حس سرخوردگیمو بپوشونم. لباسامو پوشیدمو از اتاق خارج شدم. دوباره با نوشیدنی و قلیون مشغولشده بود. با لبخند نگاش کردم. بهم گفت دیگه خواهرم کم کم میرسه و من فهمیدم که باید برم .تو راه برگشت پیام دادم و گفتم _خیلی ممنون ازپذیرایی امروزت . فکرنمیکنم ما به درد هم بخوریم.اونم جواب داد _خواهش میکنم. آره فک میکنم زیاد دوستیمون جالب نباشه تو نمیتونی اونجور که میخوام باشی.با این جوابش یه بغضی تو گلوم بیدار شد و ناخود آگاه جواب دادم _تو که انقد ادعات میشه تجربه داری، امیدوار بودم اولین تجربه منو بهتر از این ها بسازی و پشیمونم نکنی. انقد تو فکر خودت بودی که حتی نخواستی بفهمی حس من چی بود اصلا ارضا شدم یا نه … نه به اون حرفای قشنگ روزای قبل، نه به امروزت .. موفق باشی. گوشیمو انداختم تو کیفم و تو افکارم غرق شدم. خدارو شکر نذاشتم بفهمه پرده ندارم والا تنها پشیمونی بود که برام میموند. از ۱۳ سالگی تا الان که ۲۷ سالمه پرده نداشتم و فقط به دونفر گفته بودم که به خاطر کنجکاوی خودم پرده مو از دست دادم. یکی اولین دوست پسرم، که باورنکرد هیچوقت سکسنداشتم. به خاطر همین موضوع بارها تهدیدم کرد و سه سال تموم میخواست وادارم کنه به سکس، یکی هم صمیمی ترین دوستم .با این اتفاق هم کلا قید سکس با هر پسری رو زدم. حس میکردم فقط یه وسیله شدم. عذاب وجدان داشتم و فکر میکردم بعد از این همه سال به خاطر هیچ و پوچ خودمو در اختیارکسی قراردادم که ارزش نداشت. کم سن وسال تر که بودم، سال ها با حرف های مادرمراجع به رسم ورسومات مسخره درباره گواهی سلامت عذاب کشیدم. همیشه تو ذهنم میگفتم دیر شده مادرم. همیشه دیرمیکنی حتی وقتی اولین بار پریود شدم و فکر کرده بودم مریضی عجیب غریبی گرفتم دیرکرده بودی. وقتی هم که بعد از دو ماه فهمیدی انقد ناراحت شدی وگریه کردی که هنوزم متعجبم هیچ وقت به موقع مسائل جنسی یا دخترونه رو یادم ندادی. بعد ها دیگه به پرده از دست رفته امفکر نمیکردم. ولی حس ترس هیچ وقت ترکم نکرد. با طبع گرمم به سختی کنار میومدم و عذاب اون هم به پایان دل مشغولی هام اضافه شده بود. جلو خونه از تاکسی پیاده شدم. کرایه رو حسابکردم. وارد خونه شدم و تا شب به چشمای مادرمنگاه نکردم…نوشته Miss_M
0 views
Date: March 18, 2020