تلخ ترین عشق

0 views
0%

لپ تاپو روشن کردم رفتم تو فایل های مورد علاقه نمیدونم دنبال چی بودم فقط میخواستم آروم شم. این فایل شامل پایان آهنگهایی بود که با بند بند وجودم محوش میشدم و ازش خاطره داشتم. دلم خیلی براش تنگ شده بود واس همین آخرین آهنگیو که وقتی باهاش بودم گوشیدیم رو پلی کردم دلم نمیخواست آهنگ پخش شه یهو یه استرس اومد سراغم .. اهنگ داشت پخش میشد ولی کر شده بودم صورتم خیس اشک بود ( یاور همیشه مومن تو برو سفر سلامت ..) فقط صدای هق هق خودم به گوشم میومد چشامو بستم … تو ماشین بودیم که امیر گفت کجا بریم گفتم اااااام بریم جنگل دلم سکوت میخواد. رفتیم خارج از شهر یه روستای زیبا قبلا هم رفته بودیم از ماشین پیاده شدیم زیر اندازو پهن کردم امیر با قلیون اومد کنارم نشست گفت تا اینو نزنم به بدن حالم جا نمیاد گفتم ولی من گشنمه گفت جووووووون با مشت زدم تو بازوش گفتم خیلی بدی امیر گفت باشه گلم هرچی تو بگی. خودم کوکو درست کرده بودم چون نمیخواستم امیر پول خرج کنه واس 2 لقمه غذا . سفره پهن کردیم و مشغول شدیم بعد از غذا امیر دراز کشید منم سرمو گذاشتم رو سینش از آیندمون میگفتیم که کم کم سرمو گذاشتم رو بازوش نمیدونم چطور شد که به خودم اومدم دیدم دارم لبای عشقمو میخوردم. خیلی دوسش داشتم یه دستش رو سینم بودو محکم فشار میداد دردم میومد ولی نمیخواستم ناراحتش کنم.دکمه های مانتومو باز کرد یکم با سینه هام ور رفت و آروم دکمه های شلوارمو باز کرد سرشو برد پایین. اصلا از خوردن سینه خوشش نمیومدشلوار و شرتمو تا سر زانوهام آورد پایین با دستش کسمو میمالید دیگه تو حال خودم نبودم چشامو بستم و لذت میبردم واااای چوچولمو با دوتا انگشت فشار میداد بعد تند تند بهش ضربه میزد وقتی نفسام تند میشد دستشو از رو کسم به سوراخ کونم میرسوند و باش ور میرفت نفسام به شماره افتاده بود که گرمای لباشو رو کسم حس کردم داشتم دیوانه میشدم اصلا یجا بند نبودم و هی وول میخوردم وقتی با زبونش به چوچولم ضربه میزد حتی نا نداشتم صدایی از خودم در بیارم کسم نبض میزد قلقلکم میومد با ی وااااااااااای خفیف ارضا شدم… صورتشو آورد جلو صورتم گفتم مرسی عسیسم گفت تو راحت شدی ولی من نه لبمو بردم نزدیک لبش لب پایینشو گاز گرفتم سرشو کشید عقب گفت اینجوریاااااس؟ حرفی نزدم . خواستم بلند شم که فهمیدو غلت زد به پشت دراز کشید رفتم سراغ شلوارش کشیدم پایین و کیرشو گرفتم دستم براش جلق میزدم که گفت اینجوری خلاص نمیشم برگرد. مثل همیشه رو شکم دراز کشیدم امیر کیرشو با تف خیس کرد گذاشت لای شیار کونم خودشم خوابید روم تند تند تکون میخورد که یهو آتیش گرفتم گفتم امیر مردم فورا پاشد دیدم کسم میسوزه گفتم فکر کنم رفت تو گفت آره سر خورد بغضم گرفت دستمو به سوراخ کسم زدم دیدم چند قطره خونابه دنیا رو سرم خراب شد دیگه هیچی برام مهم نبود زدم زیر گریه زاری یعنی پردم پاره شده بود؟ نمیدونم امیر چطور و کی خالی شد اومد کنارم یه رانی باز کرد گفت مال خودمی قول میدم تا یک ماه دیکه میگیرمت حالم بد بود گفتم میشه بریم؟ سوزش عجیبی داشتم . اومدیم خونه رفتم تو اتاق اصلا حالم خوب نبود داغون بودم اگه ملاک نجابتم پاره شده باشه چی؟ از خونواده متوسطی هستم نه میتونستم ترمیم کنم نه برم خارج نه …با صدای گوشیم به خودم اومدم مادرم بود طوری حرف زدم که نفهمه گریه زاری کردم گفت دیر میان خونه نمیدونم کجا بودن اصلا نمیدونم چند ساعت تو فکر بودم با این فکر حالم بدتر شد واقعا از ته دل امیرو میخواستمش دلم براش تنگ شده بود. چشام میسوخت رفتم سمت در که برم دستشویی تا یه آبی به صورتم بزنم. اصلا مگه مادر پدرم چه گناهی کرده بودن باید هر روز منو تو این وضعیت میدیدن رفتم برق دسشویی رو روشن کنم که چشمم یه زخم عمیق روی مچ دست چپم افتاد تازه بخیه هارو باز کرده بودن ولی زخمش خوب نشده بود… دوباره اون روز لعنتی یادم اومدتو پارک مث لیلی و مجنون کنار هم نشسته بودیم که یهو اب دهنمو قورت دادم گفت جانم گشنته؟ گفتم هوس یه چیز ترش کردم گفت الان برات میخرم اون رفتو من تنها موندم نمیدونم چی شد ک به سرم زد گوشیشو چک کنم اولین جایی که رفتم این باکسش بود .. سرم گیج رفت مات و مبهوت خیره شدم به صفحه گوشی …. زهرا … زهرا … زهرا … همشم اسای رومانتیک و سکسی.. رفتم تو پیام های ارسالی ….. چیزی که میدیدم باورم نمیشد …. نمیدونم چقد طول کشید . وجود یه آدم منو به خودم آورد امیر بود ولی دیکه امیر من نبود.. اونم ماتش برده برد گوشی رو گذاشتم رو نیمکت پارک به زور هق هق گفتم تف به غیرتت . تا خونه 45 دقیقه راه بود با گریه زاری رسیدم خونه تنها بودم .. خودمو واس چند ثانیه آروم کردم زنگ زدم مادر گفتم کجایی گفت با بابات اومدیم خرید نمیدونم دیگه چی گفت قطع کردم … تصمیمو گرفته بودم … رفتم تو دستشویی تیغو کشیدم رو دستم سوزش وحشتناکی داشت یاد سوزش کسم افتادم … با این کار آبروی خونوادم حفظ میشد منم مجبور نبودم یک عمر مجرد بمونمو داغ خیانت امیرو تحمل کنم … تنها چیزی که جلوی چشام بود صورت سبزه امیر بود با چشای عسلیش .. جذاب و زیبا نبود ولی واس من از برد پیت هم زیباتر بود خب عشقمه …. تنم سرد شد کرخت شدم ودیگه چیزی نفهمیدم…پگااااااااااااااه کجایی مادر … هنوز تو دسشویی بودم چشام قرمز بود .. اومدم بیرون … برای شام پیتزا گرفته بودن … به زور دو برش خوردمو بهونه فیس بوکو گرفتم اومدم تو اتاقم .. شارژ لپ تاپ تموم شده بود شارژرو پیدا کزدم.. دلم آهنگ میخواست.. وقتی شکست خورده ای و غم داری چیزی جز داریوش آرومت نمیکنه… ( دلم خوش نیس غمگینم برادر جان…..) بازم صورت امیر جلو چشم بود … نمیدونم باید چکار کنم … خیانت امیر رو نمیشه فراموش کرد … نمیتونم حتی وارد رابطه ی جدید بشم چون نمیدونم چند درصد از بکارتم پاره شده موقعیت دکتر رفتن هم ندارم… اگه مادر پدر اونروز سر نمیرسیدم الان این دغدغه هارو نداشتم… تو فکر خوکشی دوبارم البته اینبار با قرص.. میگن 300 تا پروپرانول 100 درصد میکشه ولی دلم واسه مادر پدرم میسوزه … وقتی نجابت دختر رو تو پرده میبینن چطور میشه زندگی کرد؟ یادمه وقتی به امیر گفتم تکلیفم چی میشه گفت مجبورت که نکرده بودم نباید زیرم میخوابیدی… ( ما ظاهرا رفیقان بس نارفیق بودیم) .. کاش میشد برگشت عقب … خیلی کارارو نباید انجام میدادم.. یکیش امیر بود ( نمیدونم اگه برگردیم عقب دل طوقی واسه کی پر میزنه؟ )سرتونو درد آوزدم شرمنده… داستان زندگی من این بود … باور کنی یا نکنی خیالی نیس…*پاورقی اون روستایی که گفتم کلا جاییه واس تعطیلات تابستونی چون ما زمستون رفته بودیم خلوت بود. یه روستایی بود اطراف داماشدنیا به کام ….نوشته پگاه

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *